به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شیخ شهاب الدین سهروردی که او را به شیخ اشراق، شیخ شهید و شیخ مقتول یاد میکنند، بنیانگذار فلسفه اشراق است. از این رو و به مناسبت سالروز بزرگداشت ایشان بر آن شدیم با دکتر مهدی عباسزاده عضو هیات علمی گروه معرفتشناسی پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت و گویی ترتیب دهیم.ایشان مطالعات و پژوهشهای متعددی را در مورد سهروردی داشتهاند. از جمله آثار او میتوان به کتاب «نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی» اشاره داشت.
متن این گفت و گو به شرح زیر است:
ü سهروردیو فلسفه او که به نام فلسفه اشراق میشناسیم چه جایگاهی در نظام فکری و فلسفی ایران و اسلام دارد؟
جایگاه سهرودی با توجه به سیر تاریخ فلسفه اسلامی قابل مطالعه و بررسی است. ما به لحاظ تاریخی در سنت فلسفه اسلامی سه دسته عمده از متفکران را داریم؛ اگرچه برخی معتقدند که میتوانیم آنها را به چهار دسته تقسیم کنیم. این سه دسته عبارت اند از:
۱٫ فلاسفه مشاء که به لحاظ فکری پیرو و ادامه دهنده سنت فلسفی ارسطو هستند و روش عقلی محض را پی میگیرند و برهان را بهترین روش در کشف حقیقت میدانند. این جریان که به ویژه با فارابی و ابن سینا در قرن سوم و چهارم آغاز میشود سنتی است که به لحاظ تاریخی مقدم بر دو یا سه سنت بعدی است که مطرح خواهم کرد.
۲٫ سنت دوم که در طول تاریخ فلسفه اسلامی شکل گرفته است، سنت اشراقی نام دارد. جریان اشراق که در قرن ششم با سهروردی در عالم اسلام پدید میآید یک نوع واکنش به جریان مشایی است یا اگر بخواهیم خوش بینانهتر سخن بگوییم به قصد رفع نقایصی که در سنت مشاء وجود داشت، جریان اشراق شکل گرفت. این جریان اتفاقا عقل را تایید میکند.
جریان اشراقی عقل را تایید میکند ولی معتقد است که ساحتی ورای عقل وجود دارد که عقل را چندان توان دستیابی به آن نیست و آن ساحت عبارت است از ساحت شهود؛ لذا روشی که در فلسفه اشراق به کار میرود ترکیبی از روش عقلی و روش شهودی است، اگرچه برتری با شهود است، یعنی جایی که بین عقل و شهود اختلافی باشد جانب شهود گرفته میشود. بنابراین، در فلسفه اشراق هم به عقل و برهان و هم به کشف و شهوداتِ امثالِ عرفا اهمیت داده میشود. با این بیان روشن می شود که سهروردی به شدت تحت تاثیر عرفای اسلامی است و خود او نیز صریحا از برخی عرفا نظیر بایزید و حلاج و خرقانی نام می برد.
۳٫ اما جریان سوم جریان صدرایی است که ملاصدرا و شاگردان او از قرن دهم و یازدهم به بعد ایجاد کردند. حکمت متعالیه ترکیبی از سه چهار جریان است که یکی از آنها جریان اشراقی است. من بر این باور هستم که اشراق دو معنا دارد: یکی معنای خاص کلمه و دیگری معنای عام کلمه. اشراق در معنای خاص همان مکتب سهروردی و شاگردان وی (مانند شهروزری و قطب الدین شیرازی و ابن هروی و …) است. اما اشراقی به معنای عام به کسی گفته میشود که لزوما پیرو مکتب یا شاگرد سهروردی نیست، بلکه حتی بر آرای سهروردی نقد هم وارد میکند ولی با این حال تحت تاثیر فضای اشراقی قرار دارد.
ملاصدرا جزو این دسته دوم قرار میگیرد، لذا میبینییم که در اثر معروف خود و تعلیقاتی که بر شرح حکمت الاشراق قطب الدین شیرازی نوشته است، سهروردی را به تفصیل و از جهات مختلف نقد میکند.
از همین جا میخواهم منتقل شوم به اهمیت کار سهروردی، چراکه بعد از سهروردی اکثر فلاسفه شیعه به معنای عام اشراقی هستند از ملاصدرا تا عصر حاضر و روزگار ما. ملاصدرا، حاجی سبزواری، علامه طباطبایی(ره)، استاد شهید مطهری و آیتالله جوادی آملی نیز به نظر میرسد که اشراقی به معنای عام هستند. آنها سهروردی را در همه مباحث تایید نمیکنند ولی تحت تاثیر فضای اشراقی هستند و اشراقی فکر میکنند، هم به عقل بها میدهند هم به کشف و شهود ولی ملزم به یافتههای سهروردی نیستند. این جریان بسیار مهم است و بعد از سهروردی، جریان فلسفی به این سمت است.
۴٫ جریان چهارم که برخی معتقدند ذیل سنت صدرایی قابل تعریف است، جریانی است که به آن «فلسفه نوصدرایی» میگویند، علامه طباطبایی(ره) و شاگردان ایشان تا علامه جوادی آملی جزو این دستهاند. البته برخی معتقدند جریان نوصدرایی را نمیتوان مستقل مطرح کرد و به عنوان جریان چهارم دانست بلکه این جریان نیز ذیل جریان صدرایی جای دارد.
به هر حال بعد از سهروردی یک چنین اتفاقی میافتد و کل جریان فکر فلسفی در عالم شیعی به این سمت و سو میرود. منظور ما از جریان فلسفی که تحت تاثیر سهروردی است به ویژه جریان اسلام شیعی است. البته برخی از متفکران غیر شیعی نیز از سهروردی تاثیر گرفتهاند از جمله ابن عربی که در قرن ششم و هفتم در بحث عالم مثال یا خیال منفصل دیدگاههایی مشابه با شیخ اشراق داشته است.
ü نقد ملاصدرا به سهروردی عمدتا در چه موضعی است؟
اما از جمله مباحث ملاصدرا در نقد سهروردی موضوعی است که در این مجال مطرح میکنم. البته تعداد نقدهای ملاصدرا بر سهروردی بسیار زیاد است ولی از محوریترین آنها بحث نسبتِ نور و وجود است. سهروردی فلسفهاش را با بحث نور و ظلمت آغاز میکند.
سهروردیاشاره میکند که من این را از حکمت خسروانی وام گرفتهام. حکمت خسروانی، حکمت ایرانیان باستان است، پس ما سهروردی را احیا کننده حکمت خسروانی میدانیم. او اولین فیلسوف اسلامی محسوب میشود که به صورت جدی به سنت تفکر ایران باستان و زرتشت توجه می کند.
البته سهروردی از یونان باستان نیز تاثیر گرفته است. به هرحال وقتی که صحبت از فلسفه و فیلسوف میکنیم ناچاریم سراغ یونان باستان برویم، از یافتههای پیش سقراطیان گرفته تا افلاطون و ارسطو و پیروان آنها. سهرودی در آثار خود صراحتا به هرمس و فیثاغورث و افلاطون و حتی برخی مواقع با اینکه مشایی نیست به ارسطو اشاره میکند.
در هر حال سهرودی فلسفهاش را بر مبنای نور و ظلمت پایهریزی و همه چیز را بر این مبنا تقسیم میکند و میگوید هر چیزی یا نور هست یا نور نیست، آنکه نور نیست از سنخ ظلمت یا تاریکی است.
سهروردیماده را از جنس تاریکی میداند. از همین جا نقد اصلی ملاصدرا به سهروردی شکل میگیرد. حرف ملاصدرا این است که خوب بود سهروردی هم توجه میداشت که نور همان وجود است. ملاصدرا تصریح میکند نور که سهروردی از آن سخن میگوید همان است که من در حکمت متعالیه به آن «وجود» میگویم. از اینجاست که ملاصدرا راهش را از سهروردی جدا میکند. من معتقدم سهروردی را باید جزو اصلات نوریها حساب کنیم. ملاصدرا نیز طبعا نظریه پرداز اصالت وجود است.
ü اشاره داشتید به حکمت خسروانی و جایگاهی که نزد سهروردی داشت، در این مورد بیشتر توضیح دهید.
با ورود دین جدید و پذیرش آن از سوی هر ملتی، طبعا دینهای قبلی خواه ناخواه تحت شعاع قرار میگیرد و این اتفاق یک امر طبیعی محسوب می شود که در طول تاریخ وجود داشته است. در مورد ایران نیز با فتحی که در قرون اولیه اسلامی انجام شد عملا چنین اتفاقی افتاد. تا قبل از آن تفکر رایج در ایران تفکر زرتشتی بود که البته دینی توحیدی به حساب میآید.
در اینجا باید تذکر دهم که اسلام دین زرتشت را به عنوان دین توحیدی و آسمانی معرفی میکند و مسلمانان زرتشتیان را اهل کتاب میدانند. دین زرتشت غیر از مانویت است. در مانویت دو منشا برای خلق عالم داریم که شامل منشا اهورایی و منشا اهریمنی است و این دو در عرض هم مطرح هستند. یکی خالق خوبیها و نیروهای خیر و دیگری خالق بدیها و نیروهای شر است. این دو مرتبا با هم در جنگ و ستیز هستند و گاهی غلبه با این و گاهی غلبه بر آن دیگری است.
در دین زرتشت چنین بحثی نداریم. در دین زرتشت یک منشا برای هستی داریم و آن اهورا مزدا است و از او دو دسته نیرو صادر می شود یعنی نیروهای خیر و نیروهای شر که البته غلبه نهایی در دین زردشت بر نیروهای اهورایی و خیر است.
باید توجه داشت که تفکرات ایران باستان فقط منحصر به زرتشت نبوده است. یک سری مباحثی وجود داشته که به صورت سینه به سینه منتقل شده و به شکل مکتوب نگهداری نشده است. این بحثهای شفاهی سینه به سینه نقل شده و در زمان سهروردی قطعا به شکل مباحث رمزگونه وجود داشته است.
از سوی دیگر سهروردی در روستایی به نام سهرورد به دنیا میآید که نام پارسیاش ظاهرا سوره برد است. این روستا نزدیک منطقیای به نام شیز قرار داشته که در زمان سهروردی مقر زرتشتیان بوده است و آتشکدههای زرتشتی در آن محل بوده و حتی برخی گمان میکنند زادگاه شخص زرتشت بوده است. سهروردی احتمالا از اینجا با تفکرات زرتشتی آشنا شده و شاید افسوس می خورده بر حقایقی که در ایران باستان جریان داشته ولی اندک اندک کم رنگ شده است.
در اینجا باید توضیح دهم که نزد سهروردی بحث بر سر تقابل اسلام و زرتشت و یا تقابل تفکر شیعی و تفکر خسروانی نیست. سهروردی در چنین جایگاهی قرار ندارد که این دو را مخالف یا مغایر هم ببیند. او قطعا به وحدت ادیان الهی معتقد است. آنها را از یک جوهره و خمیره میداند. لذا سخن بر سر جایی است که تعالیم اسلام و ایرانیان باستان به نظر سهروردی یکی بوده، ولی به خاطر غلبه ظاهری و نوع حکومت و مسایل اجتماعی یکی از این دو طبعا دیگری کمرنگ شده است.
سهروردیبا این مساله مشکل دارد، او یک ایرانی مسلمان است و به نظر ما شیعی. پس سهروردی می خواهد حقایقی که در تفکر ایران باستان وجود داشته و از نظر اسلام نیز مردود یا مذموم نبوده است را زنده کند و دنبال چنین کاری است و لذا در آثارش گاه اشاره میکند که من احیا کننده حکمت خسروانی هستم. او صراحتا به پادشاهان ایران باستان مانند کیومرث و کیخسرو و فریدون اشاره میکند.
ü اندیشه سهروردی و فلسفه اشراق برای جهان امروز چه دستاورد و تاثیری میتواند داشته باشد؟
من معتقد نیستم که سهروردی فقط برای ایران معاصر حرف دارد بلکه به فراتر فکر میکنم. ما باید در این مقطع بررسی کنیم که سهروردی برای دنیا و تفکر فلسفی غرب و شرق چه حرفی دارد.
به نظر من مهم ترین مساله توجه سهروردی به معنویت است و همین نکته مهمترین تاثیر سهروردی برای جهان امروز میتواند باشد. ما صورت خیلی کمرنگی از این توجه را نزد مشاییان می بینیم. اما سهرودی توجه ویژه به این مساله میکند لذا میبینیم که مرتبا از آیات قرآن استفاده میکند. همین که او خدا را «نورالانوار» معرفی میکند کاملا روشن است که به آیه نور اشاره دارد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض مثًلُ نورِه کمِشکات…».
همین مساله توجه به نور (چون منظور از نور نزد سهروردی نور مادی نیست بلکه نور روحانی و معنوی است مانند نوری که خدا یا فرشتگان دارند) جایی است که عنصر معنویت را وارد فلسفه سهروردی میکند. بنابراین، فلسفه در اینجا دیگر عقل محض نیست بلکه عقل به علاوه معنویت است، شهود هم حاصل معنویت است، وقتی انسان به مقام معنوی خاصی می رسد به تناسب از توانایی شهود نیز بهرهمند میشود. لذا معنویت نقطه کلیدی پیام سهروردی برای جهان امروز است. اکنون برخی از جریانهای مطرح فلسفی غرب، تحت تاثیر جریان فضای قرن بیستم و خصوصا فلسفه های تحلیلی هستند. در برخی از فلسفههای غالب قرن بیستم، مثلا در فلسفه تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی، معنویت عملا حذف میشود. ما در آنجا چیزی به نام معنویت و تقدس را نمیبینیم.
سهروردیمیتواند اینجا حرف برای گفتن داشته باشد. تفکر تک ساحتی مادی نگرانه میتواند جای خود را به تفکری بدهد که گذشته از ماده، به معنا نیز اهمیت میدهد و ما مسول این هستیم که این پیام سهروردی را به دنیا برسانیم. من فکر میکنم دانشگاه ما و متفکران ما این وظیفه را بر عهده دارند. ما ممکن است بتوانیم فقدان معنویت را تا حدی با فلسفه سهروردی پر کنیم.
بسط معنویت در دنیا راههایی دارد ولی به نظرم یکی از راههای آن معرفی فلسفه اشراقی سهروردی است. در سنت فکری ما سهروردی در یک دوره نسبتا طولانی واقعا مظلوم واقع شد و متفکران ما چندان به او توجه نکردند تا اینکه شخصی به نام هانری کربن پیدا شد و همتی کرد و برخی از آثار سهروردی را جمع کرد و او را به ما شناساند!
بنابراین شاید از حدود چهل پنجاه سال اخیر است که دوباره به سهروردی توجه میشود. اما این غربت در مورد مثلا ابن سینا و ملاصدرا مصداق ندارد. لذا جامعه علمی ما باید بیشتر به سهروردی توجه کند. ظرفیت سهروردی برای تحقیق بسیار بیشتر از مقداری است که اکنون شاهد آن هستیم.