به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،آیتالله علیاکبر رشاد رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در دومین روز از نشست “بررسی و نقد آراء و اندیشههای هانری کربن“که روز یکشنبه مورخ ۱ اسفندماه جاری و با حضور اساتید و صاحبنظران رشته فلسفه و حکمت اسلامی و به همت کانون اندیشه جوان وابسته به این پژوهشگاه در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، با اشاره به اینکه قرآن، تجلیگاه ذات و اسمای خداوند است، گفت: متن قرآن تجلی صفات و اسمای خداوند است، زیرا آیات قرآن از مرتبه بالای ربوبی به سمت عالم پایین و انسانی نازل شده است تا فهم آن برای انسانها ساده شود.
آیتاللهعلیاکبر رشاد در ابتداي صحبتهای خود گفتند: بهتناسب موضوع هماندیشی و شخصیت محوری آن هانري کربن، در حد طرح مساله، نكاتي را طرح ميكنم. گرایش و نگرش کربن در حوزهي معرفت و حکمت اسلامی، معطوف به حیث باطنگرایی تفکر شیعی و حکمت اسلامی است. او در دیانت اسلامی، مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) و حکمت اسلامی و شیعی، عنصر ارزشمندي را شناسایی کرده و همین عنصر نظر او را معطوف به اسلام و حکمت اسلامی کرده است. اين عنصر ارزشمند عبارت است از اينكه: ما به عالَم بهصورت عالَم ننگریم؛ این عالم سیرت و باطني دارد؛ این کالبد جان و روحی دارد؛ آنچه را مشاهده میکنیم و به حواس درمییابیم، صورت و ظاهر حقیقتی است كه اصل آن حقيقت، باطن آن است. این مطلب را در بسیاری از شئون، اشیاء و حقایق میتوان تبیین کرد. من این نکته را در خصوص دو تجلیگاه الهی عرض میکنم که دومین آن بیش از نخستین تجليگاه مورد توجه امثال کربن بوده است.
مجلا و جلوگاه اول الهی، حقیقت قرآن کریم است. تجلیِ تدوينيِ ذات و صفات الهی در قالب وحینامهي الهی جلوهگر شده و متنی پدید آمده، كه مجموعهاي از حقایق را در بر گرفته و به قرآن نام گرفته. قرآن در واقع تجلیگاه ذات و صفات است. اگر در خود قرآن به آياتي كه به وصف خود قرآن ميپردازد دقت كنيم، مشاهده ميكنيم كه آيات، عمدهي امّهات اسماءالله را به فرایند نزول قرآن پیوند میزنند و شرح ميدهند كه قرآن از این جایگاه و پایگاه نازل شده است؛ یعنی قرآن بهعنوان یک حقیقت، از سپهر ربوبی تنزل یافته، مسیری را طی کرده، از وسایل و وسائطی عبور کرده و تعبیر شده و به ساحت انسانی تنزل یافته، و در ساحت انسانی بروز قابل مشاهده برای انسانهای عادی پیدا کرده است.
بر اين اساس میتوان گفت كه قرآن دارای سه مرتبه است: یک صورت و حقیقت لَدَیْنایی دارد که از لَدي و محضر و سپهر الهی نشئت گرفته است. «حم وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (زخرف ۱ـ۴)» قرآن کریم کتاب مبین و قابل دریافتی است؛ قرآن كريم عربی است؛ يعني واضح است؛ تا شما بتوانید دریافت کنید. ولیكن در امّالکتاب که ریشه و اصل این کتاب است، او علی بوده است از مرتبهي عُلْوی به مرتبه سُفلی و از سپهر ربوبی به ساحت عبودی فرود آمده است و اصل قرآن در نزد ماست و «لدینا لعلیٌ حکیم» بوده است.
در آیات بسیاری به این مطلب اشاره شده و تبيين شده كه قرآن و آیات الهی چگونه مجلای اسماء و صفات الهي هستند. نزول هر آيهاي بهنحوي به يكي از اسماء و اوصاف الهي نسبت داده میشود؛ اما این حقیقت، پيشتر در سپهر الهی و ساحت ربوبی بوده. پس مرتبهي اول مرتبهي لدينايي قرآن است.
اما معرفت و آگاهي، همانند تمامي چيزها که از سپهر الهی تنزل پیدا میکنند، از سپهر الهی و ساحت خداوندی تنزل پيدا كرده است. ساحت خداوندي کانون معرفت و آگاهی است و هرچه آگاهی در دسترس آدمی و دیگر موجودات ذیشعور قرار میگیرد همگي از ساحت الهی تنزل کردهاند؛ ولی در این تنزل مسیرهایی را طی میکنند. آنچه از سپهر الهی تنزل مییابد، در مجاری معصوم (عقل معصوم، فطرت معصوم، نبی معصوم، ولیّ معصوم)، که بهمثابه وسایط و وسایل معرفت هستند، قرار ميگيرد و از آنجا به ساحت انساني تنزل ميكند و در دسترس انسانها قرار ميگيرد. هنگاميكه در دسترس انسان قرار گرفت از مرحله لدنّی عبور کرده و به مرتبه لَدُنّایی تنزل میکند و از آن مرتبه به نقطه لدالنّاسی و ساحت انسانی تنزل کرده است.
در روایات نيز به اين مسئله تأكيد شده است. روایات فراواني داریم که خدای متعال در قالب قرآن بر انسان متجلي شده است. حضرت امير در نهجالبلاغه (ص ۲۰۴) ميفرمايند: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ». همچنين از امام صادق (ع) است که ميفرمايند: «لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ» (بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۷). خدای متعال در قالب كلام و کتابش تجلی فرموده و فرود آمده است و برای ما انسانها جلوه کرده است.
در مرتبه لدینایی هیچگونه خطایی نیست و اصلِ حقیقت است. در مرحلهي لَدُنّایی نيز که در واقع، لَدن نبوی و لَدن ولوی است و مقام تاویل و تعبیر است، هیچ خبط و خطایی راه ندارد؛ زيرا در این مرحله نيز این وسایط، مثل انسان از رهگذر حواس ظاهري و باطني و ذهن و… دریافت نکردهاند که خطا بتواند در آن راه پیدا کند، بلکه تلقی است: «وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ» (نمل: ۶) این دریافت تلقی است؛ تعرّف نیست و از جنس معرفت نیست. در مرتبهي لدنالناسی است که تبدیل به معرفت میشود و قهراً در معرض آسیب، آفت و احیاناً لغزشهایی که ممکن است رخ بدهد قرار میگیرد. ولی در مسیر تنزل از سپهر الهی تا ساحت انسانی همهي طرق معصوم هستند؛ یعنی عقل ناب معصوم است، فطرت سلیم معصوم است، همانطور که پیامبر و ولی معصوم هستند: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ» (شعراء: ۱۹۳ـ۱۹۴). وسایط همگي مطهرند و خدای متعال اراده کرده است که آنها مطهر باشند، اهلبیت مطهر باشند و چون مطهرند با متن و بطن و حقیقت وحی در تماس هستند و از این جهت، آنچه تنزل میکند درست مانند حقتعالي جامع است؛ فلذا «تبیان لکل شیء» است.
منشآت معصومان بههمين صورت است. معصومان نيز نطق از هوي نمیکنند و وحی است که بر آنها نازل میشود، و اگر وحی تشریعی نیست، وحی تعریفی است. لهذا کلمات معصومان هم «تبیان لکلّ شیء» است. در نتیجه هرکدام از این مجاری و وسایل و وسایط را بهتنهایی ملاحظه کنیم «تبیان لکلّ شیء» هستند؛ به این معنا که اگر فقط قرآن را در اختیار داشته باشیم و به هیچیک از دیگر مجاری و منابع مراجعه نکنیم، همهي حقایق قابل دسترسی است. عقل نيز همین ظرفيت را دارد؛ البته بهشرطي كه همچون وحی و نقل دستنخورده باشد و در حدّ واسط بین سپهر الهی و ساحت انسانی قرار داشته باشد، قادر است همهي حقایق را کشف کند؛ اما مشروط به اینکه هنوز مشوب نشده باشد. فطرت نيز همین ظرفیت را دارد. کما اینکه سنت محکی هم همینطور است. وقتی سنت حاکي میشود و در دسترس ما قرار میگیرد، تبديل به روایت و حديث ميشود، که نقل سنت است و در ساحت انسانی قرار گرفته و طبعاً در معرض تصرف، نقل به معنا، تلقی ناصواب و تفسیرهای نادرست قرار ميگيرد، كه در اين صورت، قهراً، نه تبیانِ تمام است و نه «تبیان لکلّ شیء»؛ چون ما همهچیز آن را درنیافتهایم و از اين جهت كه همهي آن حقيقت در چنگ ما نيست، «لکلّ شیء» نیست؛ حتي احتمال دارد «تبيان لكل شيء» نيز نباشد؛ زيرا ديگر آن باطن نیست که در دسترس ماست، بلکه محصولی از آن و فرآوردهای انسانیشده است که در اختیار ما قرار گرفته است. البته این نكته را حتماً در نظر داريد كه غرض من تایید بعضی نظریههای سست، سخیف و پوچی مثل قرائتپذیری متون و… نیست؛ ولی بههرحال نمیتوان انکار کرد که ممکن است از حدیث و يا قرآن چند برداشت کنیم. سرّ این قضیه این است که به ساحت انسانی رسیده؛ يعني خود قرآن قرائتپذیر نیست، بلكه جامع است؛ قرآن هم تبيان است و هم «تبیان لکلّ شیء». هم جامع است و هم فروغافزا و روشنگر است. قرآن نور مبین است.
اما هنگاميكه اين حقايق به ساحت انسانی و مرتبهي لدنالناسی که در واقع مرتبهي لدنالنفسی است، ميرسد، از آن جهت كه در اين مرتبه نفس آدمی با معرفت او درآمیخته است و انسان در همین بستر با آن حقايق و منابع مواجه میشود، قهراً نمیتواند همهي حقیقت را ـ كما هي ـ دریافت کند. اینجاست که انسان محتاج همهي منابع میشود. معصوم با عقل غیرمشوبش، حتی اگر ارتباط وحیانی نمیداشت و محدَث نمیبود نيز با همان عقل همهي حقایقی را که از وحی دریافته است، میتوانست دریافت کند؛ چون عقل او غیرمشوب است. حتی معصوم با فطرت سلیم خویش میتوانست همهي آنچه را که از طرق دیگر دریافت میکرد، دریافت کند. همانطور که معصوم در مواجهه با وحی دریافت جامع و درست میکند، دريافت او با عقل، فطرت و سایر مجاری معرفت نيز همينگونه است.
اما ما انسانها که در مرحله لدنالناسی زیست میکنیم و حیات میگذرانیم، چون از هر مجرا و منبعی دریافتی داریم و بخشی از حقیقت را دریافت میکنیم، لاجرم باید همهي منابع را کنار هم قرار دهیم و آنچه از مجموعهي این مجاری بهدست میآید، بسا «تبیان لکلّ شیء» بشود و چون اين منابع همدیگر را تدارک و تصحیح میکنند، میتوانیم به تبیانیت هم امیدوار باشیم و دست پیدا کنیم. بنابراين تصور نکنیم كه چون، همانند معصومان، به عقل غیرمشوب، فطرت سلیم، وحی دستنخورده و مُحَدثات فرودآمده از قِبل باریتعالی، از طریق رسول امین دسترسی نداریم، پس راه معرفت بر ما بسته است. خیر؛ راه معرفت برای ما اینگونه باز است که از دریچههای مختلف توأمان حقایق را باید ببینیم؛ از اين رهگذر نيز این دریچهها و مجاری همدیگر را تدارك ميكنند و معرفت کامل بهدست ميآيد و احیاناً اگر در مواجهه با يكي از اين منابع به خطا ميرويم و لغزش ميكنيم، ديگري اين خطا را تدارك كند.
همانطور كه عرض شد، مجلای دوم، وجود مبارك معصومان و انسان کامل است که در واقع مجلای تجلی تکوینی ذات و صفات قلمداد میشوند. معصومان نيز یک وجود لدینایی دارند؛ يعني در آنجايي كه بحث از خلقت نوریّهي آنان است. وقتی آدم (ع) خلق شد به جانب راست عرش نگریست و دید جمعی آنجا هستند، خطاب به حقتعالی عرض کرد که شما فرموده بودید کسی قبل از تو خلق نشده است، آنان که هستند؟ خطاب میرسد که آنان وجودات نوری اهلبیت هستند. راجع به یکیک اهلبیت حدیث داریم که حقیقت نوریّهای دارند و ماقبل این خلقت ناسوتی خلق شدهاند و بودهاند كه در واقع همان مقام لدینایی معصومان عليهمالسلام است؛ ولی همانها هنگاميكه بهنحو لدني در اين عالم هستند، با مرتبه لدینایی انطباق دارند؛ اما هنگاميكه با انسانها مواجه ميشوند و ما با ايشان ارتباط برقرار ميكنيم بايد مثل ما انسانها زیست کنند. ايشان بین ما زندگی میکنند و باید خودشان را در دسترس ما قرار دهند، و آنگونه باشد كه ما طمع کنیم و آن قلهها را نشان کنیم تا به آنها برسيم. حال اگر بنا باشد بندهي بیبضاعت، خلقت نوریّهي علویه را منظور داشته باشم و بخواهم آنجا را بهعنوان قله نشان کنم و به آن دست پیدا کنم، از همان اول مایوس هستم و براي من میسر نیست. ولی باید مرتبهای از وجود آن بزرگواران در اختیار من قرار بگیرد که همان مرتبهي لدنالناسی است که با مردم باید ارتباط برقرار کنند و مردم بايد بتوانند به آن مرتبه دسترسی پیدا کنند.
به اين ترتيب آن سه مرتبهاي که عرض شد تصور میشود که در خصوص اولیای الهی و معصومین نيز قابل طرح است. خود ايشان هم فرمودهاند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» (كافي، ج۶، ص۱۴۳). همانطور که قرآن، مظهر و مجلای اسماء حسني الهی است، ما هم مظهر و مجلای اسمای حسنی هستیم. معصومان عليهمالسلام ميفرمايند: اگر حقایقی از طریق وحی بهدست بشر میرسد، از طریق ما هم میرسد، چون ما خزانههای علم الهی هستیم.
اما راجع به كربن و امثال او ميتوان دو جور سخن گفت؛ یکبار ميتوان نگاهي سلبی به افکار و رفتار کربن و امثال او داشت؛ به اين معنا كه خود آنها يك موضع و مواجههي سلبی داشتند. در واقع همانطور كه دورهي پسامدرنیته شورشی علیه مدرنیته بهحساب ميآيد، وجود امثال کربن و عمدتاً سنتگراها نيز شورشي عليه غرب غربتزده و مادیتبنیاد و بریده از روح هستی بهحساب میآید. آنها دنبال حقیقت و نور هستند و مذاهب و ادیان مختلف را جستجو میکنند تا به آن حقيقت دست پيدا كنند. اگرسرگذشت بعضي از اينها را ملاحظه كنيد متوجه ميشويد كه برخي از آنها ابتدا کاتولیک بودند، بعد ارتدوکس شدند، بعد بودایی و بعد مارکسیست شدند؛ سپس از مذاهب اهل سنت را پذیرفتند و بعد شیعه شدند. در روزگار اخير از نخبگان غربی کم نداریم که چنین سیری را طي كردهاند.
رفتار سلبی آنها را میتواند اينگونه تعبير كرد كه سنتگرایی میتواند گونهای شورش علیه مادیت کور و کمیتزدهي تمدن غربی بهشمار بیاید؛ سنتگرایان نيز میتوانند نمود خستگی نخبگانی جامعهي غربی از مادیت و کمیت و زیست تهی از روح و جان در دنیای غرب قلمداد شوند. در خصوص کربن قطعاً ميتوان تلقي مثبت داشت. جهات مثبت شخصیت کربن غالب بر جهات منفی اوست. میتوان گفت كه او و امثال او نشان بیداری دیگربارۀ انسان غربی هستند؛ انسان خویشتن خویش گمکرده، انسان خوابزده در ظلمات اومانیسم حادِ حاکم بر فرنگستان. انسانی که خویشتن را خدا انگاشته است، و خویشتن انسانی ـ الهی خویش را گم کرده است. در اين ميان معدود افرادی هستند که گویی بههوش میآیند و سر بلند میکنند که چه خبر شده؟ و چه بر سر انسان غربی آمده است؟ اینها بهنحوي، نماد بازگشت به خویشتن انسانی ـ الهی آدمی در حیات بشر غربی قلمداد میشوند و به تعبیری رجعت انسان خویش خداانگاشته و خود گمکرده به خدا و معنا، در پاسخ به ندای درونی خلقت قلمداد میشوند.
حیات کربن را باید حکایت بشر غربتزدهي غربی تلقی کرد و مصداق اين بيت كه: هر کسي کو باز ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش. امثال کربن نی نالان و مویهکنان مولانا در غرب هستند.
اما نگاه ايجابي به كربن نيز به اين صورت است كه وجود امثال او و پیدایش هویتهایی از این دست که هویت تاريخي خود را ترک میکنند و در یک انقطاع تاریخی از پیشینهي فکری، فلسفی و تمدنی خود، يكباره وارد جامعهي ديگري ميشوند، و در تمدن و بستر فرهنگی و جهانزیست دیگری تنفس میکنند و احساس میکنند که رها شدهاند. وجود اينها براي ما پیام دارد؛ کربن پیام سرزندگی، زایایی، پایایی و پویایی حکمتهای شرقی و خاصّه حکمت اسلامی و بالاخص حکمت صدرایی و خاصالخاص حکمت نوصدرایی است. اینها گمشدهي خود را در حکمت اسلامی و دیانت اسلامی مییابند و این نشان میدهد دیانت اسلامی همچنان دارای ظرفیت است و همچنان زنده است و همچنان زایاست و پاینده و پویاست و پیش میرود و میتواند عطشها را پاسخ دهد. این شخصیتها علامت عطش انسان معاصرند که در جستجوی آتش سینوی، صدرایی و راهجویی به سرچشمه جوشان معنویت وحیانی و آبشخور عقلانیت فیاض شیعی، به خطهي ما وارد شدهاند و اعتراف و اذعان میکنند که ما گمشدهي خود را یافتیم. این انجذاب امثال کربن و به افكار حکمای اسلام دلیل این ویژگیهاست و باید به این توجه کنیم و قدر بدانیم. این بدينمعناست که کشور و جامعهي اسلامی و امت اسلامی بايد به میراث غنيم، قویم و عظیمی که از سلف در حوزهي حکمت دارد و میراث معنوی و وحیانیاي که از پیامبر (ص) و اهلبیت (علیهمالسلام) در اختیار دارد، باید اهتمام خاصی کند و این رسالت ما را صد چندان میکند.
پیام حضرت امام(ره) به گورباچف را به یاد بیاورید که چه بود. امام بزرگوار ما اصلاً به ولایت فقیه و فلان فرضیه اشاره نكرد، و تنها به مناشی و منابع ارجاع داد، و آنها خودبهخود از آن منابع معرفتی به ولایت فقیه میرسند. امام در آن پیام فرمود: آثار ابنسینا را بخوانید، آثار ابنعربی را بخوانید، آثار آخوند صدرالمتالهین را بخوانید، و هشدار داد که اگر به این سمت نیایید اسیر خواهید شد، و پیشبینی و بلکه پیشگویی کرد که شما در شُرف فروپاشی هستید و مارکسیسم دارد به زبالهدان تاریخ سپرده میشود. امام اين قطب قدرت نوخاسته شرقی را که البته از درون در حال فروپاشي بود به همین معارف و مبادی ارجاع داد؛ اما ما متاسفانه در این جهت کوتاهی کردیم. پس جهت سلبی نگاه به كربن پیامی به فرنگ است و جهت ایجابی آن پیامی به ماست.
نكتهي ديگر اينكه امثال رنگنون و شوان و حتی کربن با همهي قوت و ظرفیتی که در قیاس با این دو تن و نيز كساني چون سيدحسين نصر دارد، الگوهای مناسب و فراخوري برای ما نیستند. اگر ما کربن را بزرگ میداریم به این معنی نیست که میخواهیم او را الگو کنیم. کربن هم يك نفر مثل ماست که گمشدهاش را در محضر علامه طباطبایی پیدا کرده است؛ یعنی یک معرفت واسطه است. مثل این است كه شما ميخواهید غرب را بشناسید و اصلاً غربی زندگی کنید، سراغ آدمی غربزده ميروید و به جای آنکه مستقیماً به منابع اصیل پدیدآورندگان و خالقان فرهنگ و تمدن غرب مراجعه کنید به وسایط غرب مراجعه کنید. وضعی که ما نيز امروز کمابیش گرفتار آن هستيم. مثلاً تصور میکنیم که اگر بخواهیم افکار غربیها و حکمت و فلسفه غربی را فهم کنیم باید سراغ مترجمان غربزده برویم؛ يعني عناصري كه هویت معرفتی آنان گرتهبرداری از تفکرات غربیهاست. اینها منبع نیستند؛ بلكه واسطه و مترجمند و گرتههایی هستند که بر چهرهي هویت آحادی از جامعه ما نشسته است. اگر بخواهید فهم هرمنوتیکي داشته باشيد، با خواندن آثار آقای شبستری نمیتوانید بفهمید، برای اینکه معلوم نیست خودش چقدر هرمنوتیک را فهم کرده و چه درک و برداشتی از آن دارد، و چقدر صاحبان انظار را میشناسد و درک کرده است. وقتی شما سراغ این آثار میروید به این معناست که با وسایطی با منابع برخورد میکنید. اينها ـ چه وجه مثبت آن كه هانري كربن باشد و چه وجه منفي آن كه نام بردم ـ در واقع وسایط هستند. کربن میتواند الگوی مردم و جوانان فرانسوی باشد، اما الگوی جوان ایرانی نميتواند باشد، چون ما به منابع دسترسی داریم، به خود سرچشمه دسترسی داریم و میتوانیم آثار خود ملاصدرا را بخوانیم و آثار ابنسینا را بخوانیم؛ ما با علامه طباطبایی معاصر هستيم و شارحان بزرگی همچون علامه صدرالحکما المعاصرين آیتالله جوادی آملی را داریم که شاید بزرگترین شارح صدرا باشند. ايشان در عصر ما هستند؛ چرا باید به وسایط مراجعه کنیم؟ ما باید به منابع مراجعه کنیم.
نسخه شفابخش نسل جوان ما در دستان رنه گنون و شوان و سیدحسین نصر و کربن (كه البته من كربن را بيشتر قبول دارم) نیست؛ بلکه اين نسخهي شفابخش در دستان خود ملاصدرا و ابنسینا و مفسران و فیلسوفان نوصدرایی و علامه طباطبایی و استاد مصباح و آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده آملی و این بزرگان است. اگر ما در جستجوی نسخهي شفابخش هستیم باید به ساحت این بزرگان مراجعه کنیم. آثار علامه شهید استاد مطهری را مطالعه کنیم، آثار آیتالله جوادی آملی را مطالعه کنیم. این آثار هستند که در شریعه و گدار و راهآب مستقیمي از سرچشمه و خزانهي اصلی معرفت و حکمت شیعی جريان دارند و جامهای زلالی را در دسترس ما قرار دادهاند.
همایش دوروزهي “نقد و بررسی آرا و اندیشههای هانری کربن” بههمت کانون اندیشهي جوان، وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهي اسلامی و مشارکت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه تهران، در سالن دکتر سیدجعفر شهیدی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، روزهای شنبه ۳۰ بهمن و یکشنبه ۱ اسفندماه جاری با حضور اساتید حوزه و دانشگاه، دانشجویان و دانشپژوهان برگزار شد.