باورکنیم: نفس ما خصم ماست

موضوع این سلسله دروس «آفات زبان» است؛ در این جلسه بحث استاد راجع به راه‌های درمان مراء و مجادله بود؛ مراء به «نقد و اعتراض لسانی به دیگری که به انگیزه‌ی خودنمایی و تحقیر و تنقیص غیر صورت گیرد» گفته می‌شود. در ذیل متن بحث جلسه فوق را مرور می‌کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله، و الصلوة على رسول ‌الله، و على آله آل الله،

و اللعن الدائم على اعدائهم اعداءالله، الى یوم لقاء الله.

بحث ما راجع به رذیلت مراء و مجادله (در ادامه‌ی سلسله مباحث آفات اللسان) بود. مباحث مربوط به ماهیت، مراتب و انواع، معادل‌ها و مقابل‌ها، نیز علل و آثار آن را در جلسات قبل طرح کردیم، حلقه‌ی آخر بحث، یعنی شیوه‌ها و راهکارهای درمان این رذیلت باقی مانده بود؛ مثل همه‌ی رذایل، راه‌چاره‌ها و درمان‌های رذیلت مراء هم از حیثی به دو دسته‌ی «نظری ـ علمی»، و «عملی ـ رفتاری»، و از حیث دیگر به «راه‌های دفع» و «راه‌های رفع» تقسیم می‌شوند. راه‌های دفع و رفع نیز به سلبی و ایجابی قابل تقسیمند.

 

اما راه‌های نظری و علمی درمان مراء

راه‌های نظری درمان امراض نفسانی، به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم می‌شود. از جمله راه‌های ایجابی باور به درد و دردمندی است. قبل از درمان هر دردی، انسان باید باور کند که دردمند است. همان‌گونه که در درد‌های جسمی اگر بیمار نپذیرد یا نداند که بیمار است، نمی‌توان او را معالجه کرد، در دردهای باطنی هم تا بیمار، بیماری خود را نپذیرد، نمی‌توان به درمان او پرداخت.

این مشکل در خصوص بیماری‌های درونی و اخلاقی شدیدتر است، به این جهت که اولاً بیماری روحی با وجود خود بیمار، سروکار دارد و مسئله از جنس درد جسمی نیست که از حقیقت آدمی جدا باشد؛ ثانیاً: انسان مبتلا به امراض نفسانیه، باید خودش همراهی کند، والا معالجه ناممکن یا بس مشکل می‌شود.

تا وقتی‌که فرد مبتلا به رذایل اخلاقی و روحی، نپذیرد که مبتلا به بیماری رذیلت است، اصلاً درمان را نمی‌توان آغاز کرد. اگر کسی تفطن نداشته باشد که گرفتار و مبتلا به رذیلت است، و یا حتی آن رذیلت را برای خود فضیلت بپندارد، هیچ‌گاه معالجه نخواهد شد.

در بیماری‌های جسمی، اگر بیمار نداند یا نخواهد، غالباً می‌توان او را معالجه کرد، برای مثال می‌توان به جبر دارو را به او خوراند، دارو نیز اثر خود را خواهد گذاشت؛ اما در بیماری‌های روحی، این‌طور نیست. بسیاری از راهکارها را باید خود بیمار به کار ببندد و اگر کسی بخواهد از بیرون، تزریق و تلقین کند، مشکل حل نمی‌شود. خود او طبیب خود است، خود باید پرستار خود باشد و اگر همراهی نکند، باور نکند، همدل و همکار نباشد، بیماری روحی معالجه نمی‌شود.

در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنم که این تصور نیز کاملاً اشتباه است که حتماً باید یک استادِ اخلاقِ متخلقِ جامع الشرایط در کنار ما باشد و برای ما برنامه‌ی مراقبه بگذارند تا مرتکب معصیت نشویم، یا بتوانیم رذایل را ترک کنیم. البته در این نکته تردیدی نیست که برای تربیت نفس، مربّی لازم داریم؛ اما این‌‌گونه هم نیست که بگوییم حتماً باید یک نفر از بیرون بر ما تأثیر بگذارد. نقش استاد، مربّی و مرشد در طریق معنویت و سلامت اخلاقی خیلی مهم است؛ اما اگر کسی درد را احساس نکرد، پزشک حاذق نمی‌تواند برای او کاری بکند.

اگر زندگی کسانی را که اهل اخلاق، معنا و معرفت بودند با دقت مطالعه کنیم، خواهیم دید که گرچه تحت تأثیر استاد و مربی بوده‌اند، اما نقش خودشان در این راه بیش از نقش معلّمشان بوده است و خودشان بیشتر مراقبت و مراعات می‌کرده‌اند.

مراقبه از بیرون ممکن نیست و باید از درون اتفاق بیفتد. راه درمان رذیلت، مراقبه است. مریض روحی را از بیرون نمی‌توان درمان کرد و بسیاری از رذایل، اصلاً در دسترس انسان بیرونی نیست. «حسد» از درون برمی‌خیزد. کسی از بیرون متوجّه نمی‌شود که این فرد بیمار است و بیماری او در حال اثرگذاری است؛ تنها خود انسان متوجه می‌شود و خود او باید از درون حسد را ترک کند. لهذا بسیاری و بلکه همه‌ی بیماری‌های روحی، بیش از آنکه نیازمند مؤثّر بیرونی و معالجه‌ی خارجی باشند، به معالجه‌ی شخصی و درونی احتیاج دارند؛ راهکار هم این است که خود ما مقیّد باشیم؛ والا اگر خود انسان بیماری را نپذیرد و مراقب نباشد، هرچه از بیرون بخواهند بر انسان تأثیر بگذارند اتفاقی در وجود آدم نمی‌افتد. لهذا حتّی اگر متولیّان و مسئولان یک مدرسه و یا مجمع، احساس مسئولیت نکنند و یا توانایی نداشته باشند، مسئولیت از متربی و سالک سلب نمی‌شود و راه بسته نیست. باید خود ما اقدام کنیم.

 

دفع درد، مقدم بر رفع است:

چنان‌که اشاره شد راه‌های مقابله با رذایل به راه‌های دفع و راه‌های رفع تقسیم می‌شوند. لذا نباید اجازه داد که رذیلتی وارد نفس شود تا آدم را درگیر کند و انسان سرانجام، مغلوب شود. باید از همان ابتدا دفع کرد؛ ولی اگر وارد شد، به ناچار باید به راه‌های رفع آن پرداخت. دفع، سهل‌تر از رفع است. در واقع اگر انسان مقابله و مواجهه کند و اجازه ندهد که رذیلت سراغ او بیاید، دیگر گرفتار نمی‌شود تا به اندیشه‌ی رفع و درمان آن بیفتد. نظیر آن است که گفته می‌شود بهداشت از درمان سهل‌تر و کم‌هزینه‌تر است و دولت‌هایی که این حقیقت را درک کرده‌اند، بیشتر در بهداشت، سرمایه‌گذاری می‌کنند تا درمان. درمان بعد از ابتلاست، ولی بهداشت اجازه‌ی مبتلا‌شدن را نمی‌دهد. وقتی محیط کار، زندگی و اجتماع، آلوده نبود، بیماری رخ نمی‌دهد تا نیاز به بیمارستان باشد. بهداشت به لحاظ مادی کم‌هزینه‌تر و به لحاظ اجرایی سهل‌تر از درمان است. به همین جهت می‌گویند پیشگیری مقدم است.

در مسیر اخلاق نیز همین‌طور است. بهداشت اخلاقی و پیشگیری و دفع، سهل‌تر، سریع‌تر، کم‌هزینه‌تر و عملی‌تر از درمان و معالجه است؛ چرا‌که وقتی انسان مبتلا شد، امید به درمان کم می‌شود. برای اینکه کسی معتاد نشود جلوگیری آسان‌تر است؛ اما وقتی معتاد شد معلوم نیست که بتوان او را از چاه ویل اعتیاد بیرون آورد! رذایل اخلاقی هم همین وضعیت را دارند.

 

از دیگر راه‌های درمان علمی مراء، اندیشیدن به عواقب آن است:

درمان سلبی رذیلت به این صورت است که باید به عواقب رذالت‌بار یک بیماری فکر کرد. تا زمانی که به بیماری خود نمی‌اندیشیم، لاجرم از او اندیشه نمی‌کنیم، نمی‌ترسیم و پرهیز نمی‌کنیم. یکی از راه‌ها این است که به آثار خسارت‌بار و مخرّب مراء فکر کنیم؛ آثار فراوانی که در روایات نیز نقل شده است:

«الْمِراءُ بَذْرُ الشَّرِّ» (غررالحکم، ج۷، ص۳۶۴)؛ مراء، تخم شر است؛ هرچه شر است از مراء برمی‌خیزد؛ پس اگر مراء این‌قدر خطرناک است، پس حتماً باید به خطرات آن فکر کرد.

«ایّاکم والمِراءَ والخصومَه؛ فاِنّهما یُمرضان القلوبَ علی الاِخوانِ وَیَنبُتُ علیهما النفاق» (الکافی، ج۱، ص۴۹)؛مراء و خصومت و مواجهه‌ی خصمانه در بحث‌ها که نه عالمانه باشد و نه منتقدانه، باعث مردن دل انسان می‌شود و در بین برادران نفاق به‌وجود می‌آورد.

«ایّاکَ وَالْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَکَ» (تحف العقول، ص ۳۰۹)؛ این خسارت کمی نیست که انسان سرمایه‌ای اندوخته باشد، یک هفته عتبات رفته باشد، پیاده‌روی کرده باشد؛ ولی در یک جلسه، با یک رذیلت، همه‌ی آن سرمایه دود شود و بسا تبدیل به ضد خود گردد؟

«لا مُحَبَّةَ مَعَ کِثْرَةِ مِراءٍ» (غررالحکم، ج۷ ، ص۳۶۴)؛ و امثال این روایات که در جلسات قبل اشاره کردیم.

وقتی‌که انسان به رذیلتی فکر می‌کند و آثار آن را از نظر می‌گذراند، احساس تنفر در او شکل می‌گیرد، و لاجرم از آن فاصله گرفته و اجتناب می‌کند.

 

اندیشیدن به برکات ترک مراء

روش علمی دیگر در ترک مراء، روشی ایجابی است؛ به این صورت که باید متوجه شویم که ترک مراء، چقدر برکت‌آور است. براساس بعضی روایات، ضرر معرفتی مراء این است که انسان، جاهل می‌میرد؛ حق را نمی‌فهمد و کشف نمی‌کند و گوش و هوش او به روی حق بسته می‌شود. گوش، حق را نمی‌شنود و هوش، آن را درک نمی‌کند و انسان از فهم و پذیرش حقیقت محروم می‌شود. اگر گوش و هوش خود را نبندیم و با دیگران در یک بحث انتقادیِ عالمانه‌ی متواضعانه‌ی و مخلصانه بحث کنیم، حقیقتی که او در حال القای آن است، خوب فهم می‌کنیم و اشکالاتی که نسبت به آن حقیقت داریم را مطرح می‌کنیم، او نیز جواب می‌دهد. اگر مکشوف شد که این اشکالات وارد نیست، رفع اشکال می‌شود و با رفع اشکال، آن حقیقت به ما منتقل می‌گردد. خوب است انسان بیاندیشد که ترک مراء، چقدر برکت و ارزش دارد.

دیگران نیز اگر ببینند که ما اهل مراء نیستیم و انتقاد می‌کنیم، حرف ما را می‌شنوند؛ ولی اگر بفمند عادتاً قصد خرده‌گیری، خودنمایی و خُردکردن مخاطب را داریم، آشکارترین حقیقت را هم بگوییم، گوش نمی‌کنند و می‌گویند این فرد مغرض است، قلبی مریض دارد و در صدد تخریب ماست. حال اینکه اگر اهل مراء نباشیم می‌توانیم حقیقتی را که بدان دست یافته‌ایم اشاعه دهیم. اگر حقیقتی را گفتیم، درمی‌یابند که از سر علم، سخن می‌گوییم، نه از سر غرض. پس باید به ده‌ها و بلکه صدها اثر مثبت ترک مراء فکرکنیم تا ذهن ما برای مقابله با آن آماده شود. وقتی ذهن درست شد زبان هم درست می‌شود و دیگر در زبان مراء نمی‌کنیم. قلب ما که درست شد قالب ما هم درست می‌شود. باطن ما درست شد، ظاهر ما هم درست می‌شود. وقتی قلباً از سر مراء، حرفی را نزنیم در دیگران نسبت به حرف ما احساس پذیرش ایجاد می‌شود؛ اما اگر این‌گونه شناخته شویم که اهل مراء، ریا و تحقیر دیگران و خودنمایی هستیم، سخن حق ما را هم کسی نمی‌شنود. پس راه حل دیگر این است که به نحو ایجابی به آثار مثبت ترک مراء فکر کنیم.

 

راه‌های عملی درمان مراء

راه‌های عملی درمان مراء هم می‌تواند به دو دسته ایجابی و سلبی تقسیم شود:

 

باور کنیم: نفس ما خصم ماست

بعضی حقایق هستند که ام‌الحقایق‌اند. انسان اگر دو یا سه مطلب کلیدی و اساسی را درک و فهم کند و بدان‌ها ملتزم باشد، معجزه خواهد شد؛ یکی از آنها فهم این مطلب است که نفس آدمی خصم اوست.«أَعْدَى‏ عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (بحارالانوار، ج۶۷، ص۳۶). توجه داشته باشیم که این کلام نورانی را خاتم‌الرسل فرموده‌اند. این کلام بلند، یک حقیقت و بلکه از بزرگ‌ترین حقایق است؛ «نفس ما، دشمن ماست». کافی است انسان، این حقیقت را باورکند و اگر باور کرد، خیلی از مشکلات او حل می‌شود. چه خوب است که این کلام حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله را تحلیل کنیم و برکات آن را بشمریم و باور کنیم که نفس ما خصم ماست.

چرا تصور می‌کنیم دیگران دشمنان ما هستند؟ در این هیچ شکی نیست که آمریکا شیطان بزرگ است، اما اگر دقت کنیم، می‌بینیم که حاکمان آمریکا، مبتلای به نفس خود هستند. خصم آنها که مع‌الواسطه خصم ما نیز هست نفس آنهاست. اگر آنها نفسانی رفتار نمی‌کردند، دعوایی بین ما و آمریکا پدید نمی‌آمد. شیطان هم خصم ما شد چون خصم خودش بود. کبر و عُجب او را ساقط کرد و گفت: حالا که چنین است کار من همه عمر، اغوای بشریت خواهد بود. ولی دسترسی به مخلَصین ندارم. مخلِص کسی است که کوشش می‌کند تا اخلاص بورزد، ولی مخلَص کسی است که خالص شده است! اسم مفعول است و مرتبه‌ی بالاتری نسبت به مخلِص دارد. شیطان می‌گوید من به کسانی که نفس خود را مهار کرده‌اند دسترسی ندارم! کسی که با آمریکا همکاری می‌کند هم، گرفتار نفسانیت خویش است. هم با آمریکا سنخیت دارد و هم نفسش به او می‌گویدکه این کار را بکن! برای تو منافع دنیوی دارد! کسی که می‌خواهد با آمریکا مقابله کند، نخست باید با نفس خود خصم باشد. اگر نفس را زمین نزنی، نمی‌توانی در مقابل آمریکا جبهه بگیری! از جانت می‌ترسی! از مالت می‌ترسی! از جاهت می‌ترسی! نگران زن و زندگی‌ات هستی! لذا نفست، به تو اجازه نمی‌دهد به جبهه بروی.

حتی در عرصه‌ی سیاست نیز حرف اول را مقابله با نفس می‌زند. در مواقع شکست نیز حرف اول آن است که در برابر نفست شکست خورده‌ای! انسان آزاده، حتماً آزاد است. نفس اگر آزاده بود، در برابر تحکّم‌ها هم آزاد است. تحکّم و تعلّق هر دو بد هستند؛ اما هنگامی آدمی زیر بار تحکم می‌رود که قبل از آن زیر بار تعلقات رفته باشد. حافظ می‌گوید:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد، آزاد است

اگر انسان از تعلّق آزاد نباشد، زیر بار تحکّم هم می‌رود. زیر بار تحکّم رفتن، مخالف آزادی است و زیر بار تعلّق رفتن، مخالف آزادگی است؛ آزادی با آزادگی تفاوت دارد. از دست‌دادن آزادی، نتیجه‌ی از دست‌دادن آزادگی است. زیر بار تحکم رفتن، ثمره‌ی زیر بار تعلّق بودن است. اگر انسان ابتدا باور کند که نفس امّاره، خصم اوست، خیلی از مسائل دیگر حل می‌شود. مانند کسی که سگ هاری به اتاق او آمده و در نیز بسته است؛ این شخص خواب ندارد؛ مدام با خود می‌گوید نکند من بخوابم و او مرا بدرد! با نفس، این‌گونه رفتار می‌کند؛ مدام مراقب اوست. مثل کسی که درون اتاق است و می‌داند که ماری خطرناک، عصبی و ضربه‌خورده در‌ آنجاست؛ این شخص دائماً مراقب است که مار به او حمله نکند؛ یکباره نیاید و زهرش را بریزد! آدمی اگر بپذیرد که نفسش خصم اوست؛ آن‌گاه مراقبت شروع می‌شود؛ مراقب نفس است و می‌داند که نباید از او غفلت کند. پس نکته‌ی اول این است نباید از نفس غافل شد!

نکته‌ی دوم اینکه اگر بخواهیم مثل دشمن با او برخورد کنیم، باید مرتباً مطالبه کنیم؛ طلبکار باشیم! انسان هیچ‌وقت به دشمن خود، پیام دوستی نمی‌دهد! نمی‌گوید به تو بدهکارم! بلکه مطالباتش را می‌خواهد! دائماً نفس خود را مواخذه می‌کند. وقتی می‌داند دشمن است، پیوسته با او از در مخاصمه درمی‌آید. بنابراین عکس مراء عمل‌کردن نیز یک راه حل است؛ به این معنا که فرد باید به آنچه دل یا هوس او می‌گوید، پشت پا بزند. برای مثال یک نفر می‌گوید: این‌که الان بالای منبر بود، حرف بی‌ربطی زد؛ عیب و اشکال داشت؛ سست بود و غلط؛ بهتر است همین الان بلند شوم و به او گوشزد کنم تا بشکند! چه خوب است این فرد به نفس خود بگوید: حالا که توی نفس از من می‌خواهی چنین کاری را بکنم، من اصلاً چیزی به او نمی‌گویم؛ بعداً درِ گوشی و محترمانه به او بگویم که: به نظر می‌رسید این مطلب شما اشکال داشت.

حضرت امام در عرصه‌ی سیاست می‌فرمود: شما همیشه ببینید آمریکا چه می‌گوید، خلاف آن را بگویید! از هرچه گفتید و خوششان آمد، بدانید اشتباه کرده‌اید! با دشمن همیشه باید از موضع مقابله و مهاجمه و مخاصمه برخورد کرد! مواجهه‌ی ضد مرائی! همیشه انسان ببیند اقتضائات مراء چیست، آن‌گاه خلاف آن را عمل کند؛ یعنی لذت مراء را ترک کند!

اگر لذت ترک لذت، بدانی

دگر لذت نفس، لذت نخوانی!

اگر این‌گونه شود دیگر آدمی لذتی از مراء نمی‌برد و خوشایند او نیست.

در میان روش‌های عملی شیوه‌ی ایجابی نیز وجود دارد به این صورت که انسان بنشیند و برای خود برنامه‌ریزی کند. وقتی معاصی و رذایل به سراغ انسان می‌آیند که فرصتی پیدا می‌کنند. اگر در برنامه‌ی ما، وقت خالی دیدند، به سراغ ما می‌آیند؛ اما اگر برنامه پر بود، جایی برای کارهای خلاف و معصیت و رذیلت باقی نمی‌ماند. انسان اگر با برنامه‌ریزی صحیح، بنا را بر این بگذارد که هر لحظه‌اش را ارزشمند قلمداد کند، آن‌گاه دیگر فرصت و مجالی باقی نمی‌ماند که مبتلا به رذایل شود. از بهترین شیوه‌های درمان، این است که سعی کنیم، و بنا را بر این بگذاریم که در زندگی خود، وقت خالی نداشته باشیم؛ «فاذا فرغت فانصب» (انشراح:۷). من بارها عرض کرده‌ام که این آیه، به این معناست که اصولاً وقت خالی و معطل در عمر نباید داشت؛ هر کاری تمام شد، کار دیگری باید شروع شده باشد؛ از هر کاری فارغ شدی، باید کار جدیدی آغاز شده باشد. اگر انسان بی‌برنامه باشد؛ قهراً دچار معاصی و رذایل می‌شود.

«اللهّم صلّ علی محمّد و آل محمّد و زِد و بارِک علی محمّد

و آل محمّد کما صلّیت و بارکتَ علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمیدٌ مجید»