چالش‌ها و راهبردهای امتدادگیری از فلسفه اسلامی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت روز بزرگداشت علامه طباطبائی(ره) هم اندیشی تخصصی با موضوع “جایگاه‌ فلسفه اسلامی” توسط گروه فلسفه پژوهشگاه چهارشنبه ٢۱ آبان ماه ۱۴۰۴ به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.

دکتر احمد ولیی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی(ره) در این هم اندیشی با بررسی چیستی و چگونگی روش امتدادگیری از فلسفه اسلامی و تولید فلسفه های مضاف به ارائه مباحث خود پرداخت که متن آن در ادامه می‌آید: 

در مغرب‌زمین، بررسی‌های کلانِ عقلی و بیرونی، نسبت به بعضی از دانش‌ها صورت پذیرفته است که به نامِ فلسفه‌های آن علم، مشهور گشته‌اند؛ مطالعاتی که در صدد پاسخ به مسائلِ کلان نسبت به یک علم بر‌آمده‌اند؛ مسائلی که هم شامل مبادی تصوری یک دانش بوده و هم شامل مبادی تصدیقی یک دانش نیز می‌باشد.

این اصطلاح غربی از فلسفه‌های مضاف، در بینِ صاحب‌نظرانِ معاصر ایران گرته‌برداری شده و تحت عنوانِ فلسفه‌های مضاف، مطالعاتی با رویکرد معرفتی و با نگرشی کلان و درجۀ دوم به علوم را شکل داده است. برخی صاحب‌نظران در تناظر و تقابلِ فلسفه‌های مضاف با فلسفۀ مطلق، فلسفۀ مضاف را مطالعاتی فرانگرِ عقلانی از احوال و احکام کلی به یک علم یارشتۀ علمی(همچون علم جامعه‌شناسی و علوم انسانی) یا یک پدیده‌ای حقیقی یا اعتباری، مانند جامعه و علم دانسه‌اند. در تعریفی مشابه، فلسفه‌های مضاف پژوهش‌هایی فرانگر عقلانی, در رابطه با احکام کلیِ مضاف الیه خویش تلقی کرده‌اند.[۱]

برخی با تفکیک بین فلسفه‌های مضاف به امور از فلسفه‌های مضاف به علوم، قائل می‌شوند که در فلسفه‌های مضاف به علوم، هنگامی که به مطالعۀ مبانی علوم، همچون چیستی علم، تعریف آن، موضوع و قلمرو آن، عامل‌های غیرمعرفتی علم و نیز اهداف و کارکردهای دانش، و یا نسبت این دانش با سایر دانش‌ها پرداخته می‌شود، دانشی درجۀ دوم شکل می‌گیرد که تحت عنوانِ فلسفه‌های مضاف به علم نام‌گذاری می‌گردد. امّا هنگامی که به مطالعاتی عقلی نسبت به امور پرداخته می‌شود، در واقع هستی‌شناسی واقعیت‌ها بررسی می‌شود. از این رو، برخلاف فلسفه‌های علوم که دانشی درجۀ دوم می‌باشند، فلسفه‌های مضافی که مضافٌ‌الیه آن‌ها امور و پدیده‎‌ها می‌باشند، دانشی درجه اول خواهد بود؛ دانشی که موضوعش، واقعیتی خاص می‌باشد که پیش از آن، تبدیل به مجموعه‌ای مُنسجم و دستگاه‌واره‌ای دانشی نشده است. [۲]

آن‌چه مسلم است؛ گرته‌برداریِ شکل‌گرفته در فضای فلسفۀ معاصر ایران،، تفاوت‌هایی با خوانش غربی خود دارد؛ چه این که در فضای فلسفۀ تحلیلی غرب، موضوعِ مطالعاتیِ مستقلی تحت عنوانِ عامِّ “فلسفه(های) مضاف” که شامل تمام مصادیق خود شود، وجود ندارد. بلکه این اصطلاح همواره همراه مضافٌ‌الیه‌های مشخصی استفاده شده است. درنتیجه، اصطلاحی تحت عنوانِ فلسفه های مضاف که ناظر به تمام مطالعات این‌چنینی باشد، منحصراً در فضای معاصر ایران شکل گرفته است.

این معنای عام باعث شده است که علاوه بر فلسفه‌های مضاف به علوم، این اصطلاح نسبت به فلسفه‌های مضافی که مضافٌ‌الیه آن‌ها امور، و پدیده‌های مختلفِ حقیقی و یا اعتباری باشند، بسط پیدا کرده و مطالعاتی تحت عنوان فلسفه‌های مضاف به امور، که به تأملاتی نظام‌مند در رابطه با آن امر است، ظهور پیدا کند. از این رو اصطلاحاتی همچون فلسفۀ هستی، فلسفۀ حیات، فلسفۀ زندگی و… شکل گرفته است که به ندرت در فضای غرب، قابل مشاهده می‌شود.

از این رو بعضی معتقد شدند که چون فلسفۀ اسلامی متعارف(فلسفۀ محض)، علوم انسانیِ توصیفی را شامل نگشته است؛ از مباحثی همچون فلسفۀ زبان، فلسفۀ جامعه، أثری یافت نمی‌شود. بنابراین، باید در معنای سنتی از موضوع فلسفه تصرف نمود. برای توسعه در موضوع این دانش نیز، فلسفه اسلامی را دانشی تعریف می‌کنند که عوارض وجودِ انضمامی و عینیِ انسان را مورد بررسی قرار می‌دهد. منظور از وجود انضمامی را نیز امور مرکب از وجود و انسان می‌دانند که از ترکیب وجود بما هو وجود، با عوارض وجودِ انسان، تبلبور پیدا می‌کند. ایشان معتقداند که تنها در این صورت دانش فلسفه اسلامی، تمام مسائلی را که تحت عنوان فلسف‌های مضاف به امور مطرح می‌شوند را شامل شده و امکان مطالعۀ آن‌ها در فلسفه اسلامی فرآهم می‌شود.

با توجه به شکل گیری خوانش های گوناگون این چنینی، به نظر می رسد در بحث روش امتدادگیری از فلسفه اسلامی، چهار چالش اساسی وجود داشته باشد

چالش اول نگرش‌سازی صحیح دربارۀ مسألۀ امتدادگیری می‌باشد. این نگرش شامل ایجاد نگرشی کلی به مسأله و نیز به مفاهیم کلیدی و مبانی نظری امتدادگیری می‌باشد؛

چالش دوم، بررسیِ امکان امتدادگیری از فلسفه اسلامی می‌باشد.

چالش سوم، کشف راهبردهای لازم جهت امتدادگیری از فلسفه اسلامی می باشد؛ در این راستا شکل‌گیریِ نظریۀ رهنما برای امتدادگیری می بایست تبیین شود. اعتبار این نظریۀ راهنما برای روش امتدادگیری نیز می بایست براساسِ مبانی فلسفه اسلامی طراحی گردیده و براساس آن عملکردِ نظریه راهنما تبیین می گردد.

در چالش آخر نیز می بایست راهکارهای پیاده‌سازی روش امتدادگیری مورد توجه قرار گیرد. به این صورت که مراحل و گام‌های پیاده‌سازیِ نظریۀ راهنما تئوریزه شود. همچنین، به صورت عینی و ملموس، روش امتدادگیری برای امور نظری و امور عملی پیاده‌ شود.

به نظر می رسد با توجه به موضوعِ فلسفه اسلامی و روش مطالعات فلسفی، نتنها می‌توان امکان امتدادگیری در مسائل مختلف، اعم از امور نظری و عملی را تثبیت نمود؛ بلکه براساسِ مبانی و نظریات موجود در این دانش، می‌توان نظریه‌ای معیار و روشی عام و پایه برای امتدادگیری و تولید گزاره‌های فلسفی در امور مختلف را ارائه نمود.

بنابراین نسبت به امتداگیری از فلسفۀ اسلامی نتنها هیچ‌گونه مانعِ روشی و دانشی یافت نمی‌شود، بلکه براساسِ قواعدِ عام فلسفی می‌توان نظریه‌ای علمی – فلسفی، برای امتدادگیری ارائه نمود. این نظریه راهنما می‌تواند بر پایۀ نظریاتی فلسفی، همچون نظریۀ “تطابق عوالم”، نظریه “النفس فی وحدتها کل القوا”، نظریه “اتحاد عالم و معلوم”، نظریه “مبادی فعل ارادی” وسایر نظریات مرتبط، نحوۀ حلّ مسائل مختلف عینی اعم از نظری و عملی را تئوریزه نمود. همچنین می‌توان نحوۀ عملکردِ این نظریه راهنمای را به صورت مصداقی و عینی در حلِّ مسائلی نظری و عملی نشان داد تا علاوه بر نمابشِ عملکرد آن، نحوۀ حلِّ مسائل توسط این نظریه را نیز در بوتۀ قضاوت قرار داد.

 

.[۱] ابوالحسن غفاری، جستارهایی در فلسفه‌های مضاف، ص۴۱.

[۲] . ر ک عبدالحسین خسرو پناه، فلسفه‌های مضاف،ج۱، ص۳۳ به بعد؛ ابوالحسن غفاری، جستارهایی در فلسفه‌های مضاف، ص۴۱ به بعد.