متافیزیک در عصر علم؛ بازخوانی سه رویکرد

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت روز بزرگداشت علامه طباطبائی(ره) هم اندیشی تخصصی با موضوع “جایگاه‌ فلسفه اسلامی” توسط گروه فلسفه پژوهشگاه چهارشنبه ٢۱ آبان ماه ۱۴۰۴ به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.

دکتر روزبه زارع عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه در این هم اندیشی به ارائه مطالب خود پرداخت که چکیده ای از آن در ادامه می آید:

در این ارائه به تبیین، مقایسه و بررسی سه دیدگاه مختلف در مورد جایگاه، روش و اعتبار متافیزیک تحلیلی در دوران معاصر می‌پردازیم. همانطور که می‌دانیم فلسفه تحلیلی بر میراث فلسفه تجربه‌گرای انگلیس بنا شده است و در دوران‌های اولیه، گزاره‌های متافیزیکی را مهمل و فاقد معنا تلقی می‌نمود. منتها در دهه‌های گذشته مسائل متافیزیکی به کانون بحث‌های فیلسوفان تحلیلی بازگشته به گونه‌ای که علاوه بر ادبیات پژوهشی، کتاب‌های درسی متافیزیک با رویکرد تحلیلی و توسط فیلسوفان تحلیلی برجسته نگاشته شده است. پرسشی که در این ارائه به بحث گذاشته می‌شود این است که با توجه به انتقادات وارد شده از سوی رویکردهای طبیعی‌گرایانه و پوزیتیویستی، می‌توان از امکان و چگونگی متافیزیکِ مشروع در عصر علم سخن به میان آورد یا خیر.

این ارائه با تمرکز بر مقالات جیمز لیدیمن («علم، متافیزیک و روش»)، آلیسا نی («متافیزیک نئوپوزیتیویستی») و ال.ای. پاول («متافیزیک به مثابه مدل‌سازی») نشان می‌دهد که چگونه این نویسندگان به این چالش پاسخ می‌دهند. این سه مقاله بخشی از ویژه‌نامه سال ۲۰۱۲ مجله مطالعات فلسفی است که به متافیزیک اختصاص یافته. هرسه متفکر استاد فلسفه هستند و از جریان اصلی فلسفه تحلیلی (در قبال جریان‌های فرعی نظیر نوارسطویی‌ها یا نوتوماسی‌های تحلیلی) انتخاب شده اند و به ترتیب بحث از آنها در این ارائه، یک طیف از نقش کم به متافیزیک تا اصالت بیشتر به آنرا تشکیل می‌دهند.

لیدیمن با تأکید بر تداوم متافیزیک با علم، اما با قیدوشرط‌های سنگین، به نقد متافیزیک تحلیلی رایج می‌پردازد و آن را تنها در صورتی مشروع می‌داند که مستقیماً در خدمت وحدت‌بخشیدن به علوم باشد. او تنها متافیزیک طبیعی‌شده‌ای که مستقیماً در خدمت پیشبرد فهم علمی باشد را به رسمیت می‌شناسد و نقش آنرا هم ارائه تصویری منسجم از جهان بر اساس آنچه از فیزیک و علوم خاص آموخته‌ایم می‌داند.

نی نیز با اتخاذ رویکردی نئوپوزیتیویستی، متافیزیک را تنها از طریق «استدلال‌های ضرورتی» و با شروع از فیزیک بنیادی موجه می‌داند؛ آنچه در تمامی فرمول‌بندی‌های رقیب از نظریات فیزیک مورد پذیرش جامعه علمی مشترک است، «هسته متافیزیک» ما را تشکیل می‌دهد. این هسته می‌تواند با روش‌های پیشینی توسعه پیدا کند و بنا بر این، او برای روش‌های پیشینی نقشی محدود و تکمیلی قائل است؛ هرچند آنرا به اندازه محتوای هسته مشترک قابل اعتماد نمی‌داند. معناداری و توجیه‌پذیری ادعاهای متافیزیکی از علم به ارث برده می‌شود.  علم (فیزیک) «شالوده» ضروری متافیزیک است اما متافیزیک اجازه دارد تا با روش‌های فلسفی تکمیل شود. در مرحله تکمیلی، متافیزیک بیشتر شبیه هنر است تا علم.

پاول با تشبیه متافیزیک به علم در روش (مدل‌سازی، آزمایش فکری و استنتاج به قصد بهترین تبیین)، اما تفکیک در موضوع، از استقلال متافیزیک دفاع می‌کند. او متافیزیک را نه دستیار و خادم علم، که شریک آن در پروژه فهم جهان می‌داند؛ با این تمایز که به لایه‌های عمیق‌تر و کلی‌تر ساختار واقعیت می‌پردازد (مباحثی مانند علیت و ضرورت)؛ همین مفاهیم متافیزیکی در علم به کار گرفته می‌شوند و علم بر پایه آنها بنا می‌گردد.

از این ارائه روشن می‌شود که اگرچه این سه موضع -ناظر به جو علم‌گرایانه موجود- در پذیرش اهمیت علم مشترک هستند، اما در مورد میزان اتکا به علم، نقش قضاوت‌های پیشینی و دامنه مشروعیت پروژه متافیزیک اختلاف نظر دارند. در پایان، بر نقش «معقولات ثانی فلسفی» به عنوان مفاهیمی که به واسطه خصلت انتزاعی آنها با روش تجربی قابل تحقیق نیستند و به دلیل حاکی از واقعیت بودنشان نمایان‌کننده وجهی از واقعیت خارجی هستند به عنوان مساهمت فلسفه اسلامی در تثبیت جایگاه متافیزیک اشاره شد.