به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاثیر ناواقعگرایی بر الهیات معاصر با رویکرد انتقادی عنوان جدیدترین تحقیق حجت الاسلام محمد کاشیزاده جوانترین عضو گروه کلام پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه و رییس مرکز پژوهشهای جوان است. به همین بهانه یادداشتی از تحقیق فوق اجمالاً از منظرتان خواهد گذشت:
ظهور و بروز شکگرایی و ناواقعگرایی در معرفتشناسی معاصر غرب، تاثیرات خاص خود را بر حوزه الهیات نیز گذاشته است و در ادبیات الهیاتی معاصر، برخی از متالهین قصد دارند با پیشفرض گرفتن مبانی ناواقعگرایانه، الهیات را سامان بخشند. نفوذ و گسترش ایمانگرایی مبتنی بر ناواقعگرایی، یکی از شواهد این مدعاست.
در این تحقیق سعی بر آن است تا تاثیر ناواقعگرایی بر الهیات در دوران معاصر مورد کنکاش قرار گیرد. از آنجا که ناواقعگرایی در سه حوزه هستیشناسی، معرفتشناسی و زبانشناسی خود را بروز و ظهور میدهد، برای بررسی میزان تاثیرگذاری این رویکرد بر الهیات باید هر سه حوزه را به صورت جداگانه مورد نظر قرار داد. از سوی دیگر مواجهه فرد ناواقعگرا با الهیات در هر دو حوزه گزارهها (قضایای خبری) و آموزهها (قضایای انشایی) نحوه نگرش متمایزی را – وابسته به نوع ناواقعگرایی اتخاذ شده – از نگاه رسمی و سنتی برای وی ایجاد میکند.
زمانی که از ترکیب ناواقعگرایی و الهیات بحث میشود، تنها یک سطح از ناواقعگرایی و یا یک بخش از الهیات را نباید مد نظر قرار داد بلکه سطوح مختلف ناواقعگرایی توانایی ظهور و بروز در بخشهای مختلف الهیات را دارند. بروز و ظهور ناواقعگرایی در بخش گزارهای دین در هر سه سطح هستیشناسانه -که منجر به انکار متعلق ایمان میشود-، معرفتشناسانه -که منجر به انکار معیار صدق و نسبیگرایی میشود- و معناگرایانه -که منجر به اسطوره خواندن گزارههای دینی و قطع ارتباط میان مفاهیم دینی و واقعیت خارجی میشود- قابل پیگیری است.
در قسمت آموزهای دین، تنها زمانی میتوان بحث از واقعگرایی را مطرح نمود، که گزارههای انشائی به نحوی به گزارههای خبری بازگشت کنند. بروز ناواقعگرایی در بخش آموزهای دین نیز در هر سه سطح ممکن است. ناواقعگرا در هر سه سطح به انکار این امور خواهد پرداخت. در بحث هستیشناسی به انکار وجود خارجی داشتن محمول گزارههای اخلاقی/فقهی و همچنین نفی وجود رابطه میان عمل و نتیجه عمل اخلاقی/فقهی میپردازد. در بحث معرفتشناختی مرجع صدق اینگونه گزارهها را امری ورای توافق فردی و اجتماعی نمیداند و در نهایت در بحث معناشناختی هیچ ارتباطی معناداری را میان محمول اینگونه گزارهها و عالم خارجی نمیپذیرد و انسان را مبدء پیدایش و معیار سنجش این مفاهیم برمیشمارد. البته باید توجه داشت که این اختلاف در گزارههای اخلاقی بسیار پررنگتر از گزارههای فقهی قابل طرح و بررسی است.
به لحاظ پیشینهشناسی ناواقعگرایی به دوران سوفسطائیان ماقبلسقراط بازگشت میکند، لکن ناواقعگرایی معاصر را میتوان در اندیشههای دیوید هیوم رصد نمود. ناواقعگرایی در الهیات از زمان کانت، با بیثمر دانستن براهین نظری اثبات وجود خدا، به شکل پررنگتری جلوهگر شد. بعد از کانت و با شکلگیری پوزیتویسم منطقی گزارههای دینی به صورت مطلق بیمعنی تلقی شده و ناواقعگرایی وارد مرحله جدیدی شد. ویتگنشتاین دوم نیز با مطرح کردن بازیهای زبانی و مطرحکردن ایمان بدون پایههای معرفتی الهیات ناواقعگرا را به پیش برد.
به هر حال هر دو رویکرد عمده معاصر فلسفی غرب یعنی تحلیل زبانی و اگزیستانسیالیسم را به گونهای میتوان متاثر از رویکرد ناواقعگرا دانست. افرادی نیز که با این رویکرد به مقوله دین پرداخته و سعی در ایجاد الهیاتی نوین کردهاند، واقعیت ساحتی از ساحات دین را مورد انکار قرار دادهاند. در حال حاضر میتوان از دانکیوپیت و دی،زد، فیلیپس به عنوان مهمترین کسانی که سعی در نشان دادن این ارتباط و تاسیس الهیاتی ناواقعگرا، دارند نام برد.
رویکرد ناواقعگرا به دین در میان برخی روشنفکران ایرانی نیز قابل رصد است. نفی عقلانیت و اثباتپذیری گزارههای دینی، اتخاذ رویکرد کارکردگرایی در بحث توجیه گزارههای دینی و ورود به مباحث ایمانگرایی بدون لحاظ پشتوانههای معرفتی و سمبولیک دانستن آموزههای فقهی از لوازم چنین رویکردی هستند.