ادای روشنفکری در مستندِ داستان‌زده

ادای روشنفکری در مستندِ داستان‌زده

یادداشتی از مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بهانه پخش مستند «ترانه» ساخته پگاه آهنگرانی

۱. برای من دشوار است که دربارۀ بی‌هنرانی بنویسم که با “روشنفکرمآبیِ ساختگی” و “اداهای متفکّرانۀ گُل‌درشت”، تظاهر به فهمیدن و دانستن می‌کنند، درحالی‌که بازی‌گری‌شان، محسوس است و ذوق مخاطب را می‌گزد. زندگی‌شان اداست و تظاهر. اهل نمود و نمایش هستند و می‌خواهند در هر لحظه، به مخاطب بیرونی که به آنها نظاره می‌کند، مضمونی را منتقل کنند که از حیات متجدّدانه‌شان حکایت کنند. همین و بس. فلسفۀ زندگی‌شان، معطوف به دیگرانی است که باید به اینان چشم بدوزند. و روشن است که شهرت و وجاهت اجتماعی، برآمده از همین چشم‌دوختن‌ها و نشستن در مردمکِ مردمان است. زندگی، به‌خودی‌خود، معنایی در نظرشان ندارد و سال‌ها و دهه‌ها، اراده‌ای که راهی به غیر می‌بُرد، تمامیّت و هویّت اینان را برمی‌سازد. این پیش‌درآمد را نگاشتم تا بگویم می‌دانم با کسانی روبرو هستم که خویشتن‌های “سست” و “مردمک‌نشین” و “اعتباری” دارند و اگر تصویرِ ناواقعیِ سینمایی از آنها کنار زده شود، چیزی جز همین ظهوراتِ سطحیِ روشنفکرمآبانه و شبه‌تجدّدی باقی نمی‌ماند.

۲. مستند “ترانه” را دیدم. البته آنچنان بی‌رمق و سفارشی و تهی‌مایه بود که پس از دقایقی، ناچار شدم دور تند را انتخاب کنم. یک سرمشق تکراری برای حرف‌های تکراری‌تر. نشسته روی حسِ ترحمِ مخاطب و مجبور به گدایی از احساساتِ او. فاقد منطق و به‌شدّت فروافتاده در چالۀ روزمرگی و قشری‌گری. از همه تلخ‌تر این‌که روایتش از زندگی زنانه، مشمئزکننده و تحقیرآمیز است. زن را به دغدغه‌ها و تصوّراتی فرومی‌کاهد که مایۀ تمسخر است. زن در این مستند، به‌واقع و بی‌کم‌وکاست، “جنسِ دوم” است؛ هر چند ادّعای مستند و شخصیّت نخست آن، چیز دیگری است. زنانه‌گی در معنای سخیف و ضعیفه‌گون و ترحم‌برانگیزش، مدار روایت در این مستند است. ازآنجاکه مستند قصد دارد مخاطب را درگیر خویش سازد و بر حسِ خام وی تکیه کند، چاره‌ای جز این نیز ندارد و این، نقض غرض است.

۳. برای کسی چون من که جامعه‌شناسیِ انقلاب خوانده‌ام، جالب‌ترین و شگفت‌انگیزترین قطعه از این مستند، آنجاست که ترانه علیدوستی از “انقلاب” سخن می‌گوید. یک سلبریتیِ فاقدِ عیارِ فکری و معرفتی، گمان کرده که در این سکانس، قرار است در نقش یک “متفکّر” و “صاحب‌نظر” ظاهر شود و واقعیّت اجتماعی را تحلیل و فهم کند و آن‌گاه در قالب مفهوم انقلاب، آن را روایت کند. تصوّر کرده که این فیلم، فیلم داستانی است که او باید مانند همیشه، بازی کند و مایل به “ادا” و “نقشِ” از پیش نوشته‌شده شود، حال‌آن‌که این فیلم، فقط یک مستند است و او باید دست‌کم در اینجا، خودش باشد. اما خودش نیست؛ حتی در اینجا. گویا نمی‌تواند خودش باشد، بلکه می‌خواهد با تکرار اصطلاح فمینیسم، نشان بدهد که یک “فمینیستِ انقلابی” است. در لحظه‌لحظۀ این مستند، او در حال فضیلت‌تراشی برای خودش است؛ اما در یک قاب به‌شدّت تصنّعی و ریاکارانه و ظاهرسازانه. نمی‌داند و نمی‌خواهد بداند که با تکرار الفاظ “فمنیست” و “انقلاب” و …، فهم حاصل نمی‌شود و نمی‌توان با تظاهر و جلوه‌گری و ادّعای پوشالی، به حقیقت دست یافت. انقلاب، هرگز آن چیزی نیست که در تصوّر عامیانه و کم‌عیار وی رسوب کرده است.

۴. بر جامعۀ ایران نیز آن نمی‌گذرد که او می‌گوید. او به‌آسانی، روایتش را به همه و تمامیّت جامعۀ ایران نسبت می‌دهد و یک “کلّ درهم‌تافته” تصویر می‌کند که ارادۀ انقلابی پیدا کرده و در برابر یک حاکمیّت سرکوب‌گر ایستاده است. کلمه به کلمۀ این خوانش، غلط اندر غلط است، اما چه می‌توان کرد که سلبریتیِ سینمای ایران، قدرت تفکّر و تحلیل ندارد و قرار است در این مستندِ سفارشی و متظاهرانه، شعار بدهد و در خاکسترِ آرزوهای بر باد رفته، بدمد، شاید که تقدیر، دگرگون شود. او چاره‌ای ندارد جز این‌که برای این شبه‌جریانِ ورشکسته و رسوا، “نقش کاتالیزور” را ایفا کند و از خویش بفروشد تا بر اعتبار آن بیافزاید. او می‌خواهد یک روایت ساختگی و شبه‌روشنفکری را به مخاطب، گران بفروشد تا به خودش و به شبه‌جریان ناکامش، تنفس مصنوعی بدهد. می‌داند موقعیّتش، لرزان و بی‌ثبات است و پیشروی‌هایش، یک‌شبه از دست خواهند رفت. ما با کسی روبرو هستیم که می‌خواهد نشان بدهد یک فمینیستِ انقلابی است، اما چه کنیم که او به دلیل فقدان بضاعت، قادر به ایفای چنین نقشی نیست؛ مگر این‌که دوستش پگاه، به‌عنوان یک شبه‌کارگردانِ مبتدی و ناآزموده، وی را برای چنین نقشی انتخاب کند و بخواهد به‌زور، از وی بازی بگیرد. این بازی‌های کودکانه، وجاهت و ارزش هنری ندارند و با واقعیّت، بیگانه‌اند، اما صدالبته، در دکّانِ بی‌بی‌سی فارسی، خریدار دارد. از حق نگذریم باید گفت ترانه و پگاه، فروشند‌ه‌های خوبی‌ هستند.