فرآیند تبدیل روایت سیزده آبان به فراروایت
نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محسن مهاجرنیا عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
در ادبیات سیاسی روایت، یک ساختار گفتاری است که مجموعهای از وقایع یا اعمال مرتبط را، که توسط کنشگران مختلف در یک بستر زمانی و مکانی مشخص انجام شده، به شیوهای سازمانیافته و معنادار برای انتقال پیامی خاص یا برقراری ارتباطی مشخص، به تصویر میکشد.
بنابراین، روایت سیزده آبان، گزارشی ساختاریافته و زمانمند است که بر پایه سه رویداد تاریخی متمایز (تبعید امام در سال ۱۳۴۳، کشتار دانشآموزان در ۱۳۵۷، تسخیر سفارتدر ۱۳۵۸) شکل گرفته است. این روایت، با انتخاب و چینش این وقایع در یک توالی علّی مشخص، قصد دارد تا این پیام را منتقل کند که این روز، نقطهای تعیینکننده در تجربه تاریخی ملت ایران بود که در آن، تقابل میان «ایرانِ مستقل» به عنوان «کنشگر اصلی» و «نیروهای سلطهگر استکباری» به عنوان «کنشگر متقابل»، به طور عینی به ثبت رسید. نکته اساسی در یک روایت آن است که در فرآیند زمان دچار تحول می شود و گاهی از یک روایت ساده به یک فراروایت کلان تبدیل می شود.بر این اساس واقعه سیزده آبان را در فرآیند چهل و پنج ساله خویش بازخوانی روایی می کنیم :
۱. مرحلهٔ تثبیت و تمرکز تاریخی
در این مرحله، تمرکز از مجموعه وقایع مجزا به یک نشانهی واحد منتقل میشود. سه رویداد تاریخی (تبعید امام، کشتار دانشآموزان، تسخیر سفارت) دیگر صرفاً وقایع تقویمی نیستند، بلکه به صورت یک مجموعه نمادین واحد تحت عنوان «روز مبارزه با استکبار» تثبیت شده اند. هدف، تبدیل تجربه زمانی به یک مجموعه نمادین تحت عنوان «روز مبارزه با استکبار» به مثابه یک الگوی عینیتیافته و ماندگار است.با این انتخاب نقطهی کانونی روایت تعیین شد ویژگی برجسته این روایت اتصاف به تقدس و ابعاد اخلاقی برای دفاع از حق و عدالت و هویت یک ملت است.
۲. مرحلهٔ قطبیتسازی و تولید دالهای مادر
روایت برای تبدیل شدن به فراروایت، باید بتواند خود را با دالهای مقبول اولیه بشری همانند دو گانه های خیر/شر، عدل / ظلم ، آزادی/سلطه، استقلال / وابستگی) مرتبط سازد. در این مرحله، روایت به شدت قطبی میشود. و از سطح حادثه فراتر میرود. اشغال سفارت به دال کلی «لانه جاسوسی« و «استکبار جهانی» ارتقا مییابد و در این طرف با عنوان «جبهه حق و مقاومت» تعریف میشود. این تغییر، بُعد اخلاقی و جهانشمول را جایگزین بُعد سیاسی و محلی حادثه میکند. بنابراین سیزده آبان موجب پدیدارشدن دو قطب متضاد : «آمریکا» (به مثابه نماد استکبار جهانی، ظلم و سلطه) و «جمهوری اسلامی ایران » به عنوان (نماد مقاومت، عدالت و استقلال) تثبیت نمود . و ادبیات تقابلی « گرگ و میش» ، «تقابل حق و باطل» ، «تقابل خیر با شر مطلق» را به وجود آورد.
۳. مرحلهٔ تعمیم و انتزاع مفهومی
در این مرحله، پیام و درس حادثه سیزده آبان از قید زمان و مکان رها میشود. مبارزه دیگر مربوط به سال ۱۳۵۷ نیست، بلکه به یک «مبارزه دائمی هویتی» تبدیل میشود که در هر زمان و هر مکان علیه هرگونه نمود سلطه خارجی میتواند فعال شود. روایت در اینجا تبدیل به «ریشه بنیادین دشمنی» در هستیشناسی سیاسی میشود.
این مرحله کام بسیار مهمیاز روایت سازی است. روایت دیگر درباره دانشآموزان دهه پنجاه یا سفارتخانه ۱۳۵۸نیست؛ بلکه تبدیل به یک فرمول نظری برای مواجهه با هر نوع قدرت خارجی یا داخلی میشود. جزئیات تاریخی برای ورود به سطح انتزاع کنار گذاشته میشوند. کارکرد در سیزده آبان ؛ از «مبارزه با سفارت آمریکا» به «مبارزه با سلطه جهانی» یا «فرهنگ استکبارستیزی» ارتقا مییابد. این انتزاع اجازه میدهد تا این روز، را با عنوان «تقابل با اسرائیل» یا « یا تقابل باتحریمهای ظالمانه» هم بنامیم.
۴. مرحلهٔ بسیجکنندگی
در این مرحله فراروایت به یک «کد عملیاتی» تبدیل میشود. این بدان معناست که هر اقدامی در سیاست داخلی، خارجی، منطقهای یا اقتصادی که در راستای نفی یا مقابله با سلطه خارجی باشد، به طور خودکار به این فراروایت ارجاع داده شده و از آن مشروعیت دریافت میکند. این مرحله، روایت را به یک دستورالعمل کنشگر تبدیل می نماید و قابلیت هدایت کنش جمعی و توجیه سیاستها را در هر بزنگاهی پیدا می کند. در نتیجه فراروایت، به مثابه یک الگوی رفتاری عمل میکند که به جامعه میگوید «چگونه باید در مقابل استکبار ایستاد». فراروایت سیزده آبان توجیه میکند که چرا ایران باید در محور مقاومت باشد و چرا باید در برابر فشار اقتصادی ایستادگی نمایدنتیجه این مرحله آن است که فراروایت به «فرهنگ راهبردی» تبدیل میشود.
۵. مرحلهٔ ادغام در کیهانشناسی سیاسی
در این مرحله فراروایت دیگر نیازی به اثبات یا توجیه ندارد؛ بلکه خود تبدیل به بستر فهم جامعه از جهان سیاست و جایگاه نظام میشود. سیزده آبان دیگر صرفاً یک داستان، خاطره تاریخی یا حتی یک راهنما نیست، بلکه بخشی از نظام باورهای بنیادین جامعه میشود. به قاعدهای بنیادین و هستیشناختی تبدیل میشود و شک درآن، به معنای شک به کل نظام هویتی است کارکرد در سیزده آبان تبدیل شدن به «یومالله»؛ یعنی روزی که اراده الهی در آن تجلی یافته و مسیر تاریخ را تغییر داده است. این امر، سیزده آبان را از یک «رویداد قابل نقد» به یک «حقیقت غیرقابل جایگزینی» ارتقا داد که ساختار قدرت بر اساس آن بنا شده است.
حاصل این یادداشت آن است که هر روایت سیاسی، ساختار سازمانیافتهای است که وقایع را برای انتقال پیام معنادار به هم پیوند میدهد. و روایت اولیه سیزده آبان هم گزارشی زمانمند بر اساس سه واقعه کلیدی (تبعید، کشتار، تسخیر سفارت) بود که تقابل «ایران مستقل» با «نیروهای استکباری» را ثبت میکرد. اما در طول مسیر تحول، این روایت ساده از طریق پنج مرحله به یک فراروایت کلان ارتقا یافت. این تحول با تثبیت و عینیسازی وقایع به یک نماد واحد آغاز شد. سپس با قطبیسازی معنایی، حادثه از بُعد سیاسی به تقابل اخلاقی «حق و باطل» (ایران در برابر آمریکا به عنوان نماد استکبار) ارتقا یافت. مرحله انتزاع مفهومی جزئیات تاریخی را کنار گذاشت تا مبارزه تبدیل به یک «مبارزه هویتی دائمی» علیه هر سلطه خارجی شود و به «ریشه بنیادین دشمنی» تبدیل گردد. پس از آن، فراروایت به یک «کد عملیاتی» برای بسیجکنندگی و توجیه سیاستهای نظام در محور مقاومت بدل شد. در نهایت، این فراروایت در کیهانشناسی سیاسی ادغام شده و به یک «یومالله» و قاعده هستیشناختی تبدیل شد که خود، بستر فهم جامعه از ساختار قدرت و هویت ملی است و نقض آن به معنای زیر سؤال بردن کل نظام باورها تلقی میگردد.











