محاصرهی انسانیت؛ از دریا تا غزه، آزمون شرم جهانی
نوشتاری از دکتر سیدحسین فخرزارع مدیر گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛
حرکت ناوگان صمود، تنها یک ماجراجویی دریایی یا کنشی تبلیغاتی صرف نبود؛ بلکه تلاشی جهانی و شبیه آیینی جمعی برای رساندن صدای مردم محاصرهشده غزه به گوش جهان بود که مردمانی از فرهنگها، ادیان و سرزمینهای گوناگون را گرد هم آورد تا در برابر یکی از بزرگترین بیعدالتیها و وحشیصفتیهای عصر حاضر قد برافرازند. آنچه در آبهای مدیترانه رخ داد، نه صرفاً تلاقی کشتیها با نظامیان اسرائیل، بلکه رویارویی دو جهانبینی متفاوت بود: جهانی که انسان را موجودی میبیند که کرامتش فراتر از مرزها و تفاوتها و جوهر مشترک همة بشریت است و جهانی که با بیرون رفتن از دایره انسانیت، امنیت را بر حصار کشیدن بر زندگی دیگران استوار میسازد. این حرکت نشان داد که در ورای مرزها و دولتها، هنوز عواطف انساندوستانهای وجود دارد که مردمانی که شرافت را کانون پیوندهای مشترک انسانی میدانند، به هم متصل کند. در واقع، صمود نه فقط یک ناوگان دریایی بلکه نمادی از یک همبستگی بزرگ در سطح ملتهای آزادیخواه در برابر یک ظلم و بیعدالتی ساختیافتة جهانی بود. تبلوری از اینکه چگونه همبستگی انسانی میتواند مرزها را درنوردد و هویت مشترکی فراتر از ملیتها بیافریند.
اما آنچه اسرائیل در برابر این حرکت انجام داد، یکبار دیگر چهره عریان سیاست کثیف مبتنی بر زور و سرکوب خود را آشکار ساخت. حمله به کشتیهای غیرنظامی، بازداشت فعالان بشردوست، و جلوگیری از رسیدن کمکها به مردمی که در شرایط بحرانی زندگی میکنند، اقدامی است که نه تنها نمایانگر صحنهای از فروپاشی اخلاقی و انسانی، بلکه نقض آشکار قوانین بینالمللی و کنوانسیونهای بشردوستانه بود. جایی که امنیت بهانهای شد برای محاصره انسانیت .این رفتار ددمنشانه، بیش از آنکه بخواهد امنیت اسرائیل را تضمین کند، آن را در موقعیت انزوا و بیاعتباری قرار میدهد. این حرک شوم تبدیل رنج انسانی به ابزاری سیاسی بود؛ سیاستی که بدن انسانها را به میدان جنگ بدل کرد و مرز میان قانون و بیقانونی، میان اخلاق و بیاخلاقی و میان انسانیت و حیوانیت آشکارتر از همیشه به نمایش در آمد و جهان، بار دیگر شاهد بود که چگونه قدرتی غاصب میتواند به سادگی بر وجدان بشری غلبه کند!
آنچه در این ماجرا رخ داده فقط یک حادثه نظامی یا حقوقی نیست؛ بلکه بازتابی از یک بحران عمیقتر در روابط میان ملتها و دولتهاست. نبردی برای به میدان آوردن دو نیرو بود: انسانیتی که با عشق و همدلی راه دریا را پیمود، و حیوانیتی که در هیئت قدرت، زنجیر بر گردن زندگی انداخت. این رویارویی، تقابل فرهنگ زندگی با فرهنگ مرگ بود.
این همان منطق خطرناکی است که در دهههای اخیر، نظم بینالمللی را فرسوده و اعتماد ملتها به نهادهای جهانی را تضعیف کرده است. وقتی کشوری میتواند آشکارا به کشتیهای حامل غذا و دارو حمله کند و نهادهای بینالمللی واکنشی جدی نشان ندهند، معنایش این است که “اصول بشردوستانه” نه بهعنوان ارزشهای جهانشمول، بلکه به مثابه ابزارهای سیاسی تعبیر میشوند.
یکی از وجوه مهم ماجرا این است که ناوگان صمود تنها حامل فلسطینیان یا مسلمانان و یا متعلق به دولت و حزب سیاسی خاصی نبود. شرکتکنندگان، متشکل از فعالان اجتماعی، پزشکان، وکلا، هنرمندان، روحانیون مسیحی، و داوطلبان بیش از چهل کشور جهان بودند که هیچ منفعت شخصی در این سفر نداشته و هدف مشترکشان شکستن محاصرة دریایی غزه و ارسال کمکهای حیاتی به مردم ستمدیدة غزه بود. این تنوع نشان میدهد که دفاع از مردم غزه، صرفاً موضوعی محلی یا مذهبی نیست بلکه به مسئلهای جهانی و انسانی بدل شده است. از نگاه جامعهشناختی میتوان گفت در دنیای معاصر، نوعی «وجدان جمعی جهانی» در حال شکلگیری است؛ وجدان جمعیای که وقتی کودکی در غزه از نبود دارو جان میدهد، یا مادری در محاصره بیغذا میماند، در وجدان مردمی در قارههای دیگر طنین میافکند. حمله به این کشتی در واقع حمله به همین وجدان جهانی بود؛ تلاشی برای خاموش کردن صدای انسانیت در دریا!!
این همصدا شدنهای جهانی پیامها و پیامدهای مهمی را بهدنبال داشت:
– اول اینکه نشان داد جامعه مدنی فراتر از دولتها میتواند به نیرویی برای مقاومت در برابر بیعدالتی بدل شود.
– دوم اینکه مشخص شد بسیاری از قوانین بینالمللی، به جای پاسداری از انسانیت، در خدمت قدرتها و منطق زور قرار گرفتهاند؛ گویی حقوق و عدالت، بیش از آنکه برای بشر باشد، ابزار بازیهای سیاسی شدهاند. کنوانسیونهای ژنو بهصراحت تأکید میکنند که طرفهای درگیر در جنگها باید اجازه دهند کمکهای بشردوستانه به غیرنظامیان برسد. قوانین بینالمللی دریایی نیز هرگونه تعرض به کشتیهای غیرنظامی را ممنوع میدانند. اما اسرائیل با حمله به این ناوگان، هر دو اصل را نقض کرد و متاسفانه مشکل اینجاست که نبود سازوکارهای الزامآور و سکوت قدرتهای بزرگ باعث شده این نقضها بدون مجازات باقی بماند. همین وضعیت است که چرخهای از بیاعتمادی و بیاعتباری نسبت به نظام بینالمللی ایجاد کرده که پیامدهایش در بحرانهای دیگر نیز خود را نشان خواهد داد.
– سوم اینکه معلوم شد که چگونه سیاست محاصره و کنترل بر زندگی روزمره مردم میتواند به ابزار فشار سیاسی تبدیل شود. جامعهشناسان جنگ و صلح معتقدند که گرسنگی، محرومیت از دارو و انسداد منابع حیاتی، در دنیای امروز نوعی «سلاح خاموش» است؛ سلاحی که کمتر از بمب و موشک ویرانگر نیست. وقتی یک دولت مانع رسیدن غذا و دارو به جمعیت غیرنظامی میشود، در واقع از بدن انسانها به عنوان میدان جنگ استفاده میکند. این شیوه نه تنها ضدانسانی است بلکه به مرور اعتماد جهانی به امکان برقراری عدالت را فرسایش میدهد.
– چهارم اینکه در دل این تاریکیها، ناوگان صمود و هر کمکی که برای هر محرومی در جایجای دنیا بشود و هر دلی که برای هر مظلومی بتپد، نشانهای روشن نیز به جا میگذارد: اینکه «هنوز امید به همبستگی جهانی وجود دارد».
این حرکت اگرچه از سوی اسرائیل سرکوب شد، اما در سطح نمادین موفق شد شکاف میان «منطق قدرت» و «منطق انسانیت» را عریانتر کند و در وجدان بشری به حرکت خود ادامه دهد. چنین حرکتهایی حتی اگر در لحظه به نتیجه نرسند، در حافظه جمعی باقی میمانند و الهامبخش جنبشهای بعدی میشوند. درست همانطور که ماجرای کاروانهای پیشین به بخشی از حافظه مقاومت مدنی در برابر اشغالگری بدل شدند.
– و مهمتر از همه، این رویداد نشان داد که بحران غزه و فلسطین دیگر یک مسئله محلی نیست بلکه آزمونی است برای سنجش صداقت جامعه بینالمللی در پایبندی به اصول انسانی.
اگر جامعه جهانی در برابر این اقدام سکوت کند، به معنای آن خواهد بود که اصول اخلاقی و حقوقی تنها در حد شعار باقی ماندهاند. اما اگر ملتها و نهادهای مدنی این فرصت را برای اعتراض و همبستگی غنیمت بشمارند، میتوانند نشان دهند که هنوز راهی برای دفاع از انسانیت وجود دارد.