منطق بازدارندگی اقتصادی ایران در آستانه رویارویی جدید با نظام سلطه
نوشتاری از محمد سلیمی پژوهشگر حوزه اقتصاد(مدیر مالی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)
در روزهای پسا جنگ ۱۲ روزه اخیر، که با مقاومت خیرهکننده ملت ایران در برابر حملات رژیم صهیونیستی همراه بود، جهان بار دیگر شاهد این واقعیت شد که موازنه قوا در منطقه به نفع ایران در حال تغییر است و از این واقعیت راه گریزی نیست.
در همین اثنا، زمزمههایی مبنی بر احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه و تهدیدات ضمنی رژیم صهیونیستی برای حمله مجدد به ایران، شرایط ژئوپلیتیکی و اقتصادی منطقه را وارد فاز جدیدی کرده است.
در چنین شرایطی، تحلیل منطق بازدارندگی اقتصادی ایران – با تکیه بر هزینهسازی هوشمند برای قدرتهای جهانی – ضرورتی دوچندان یافته است.
۱. هزینهسازی برای قدرتهای بزرگ: نمونهای از بازدارندگی اقتصادی
براساس گزارش “مرکز مطالعات راهبردی رَند” در سال ۲۰۲۰، در صورت بروز یک جنگ تمامعیار با ایران، هزینهای بالغ بر ۱.۵ تا ۲.۸ تریلیون دلار به اقتصاد آمریکا تحمیل خواهد شد. این برآورد تنها شامل هزینههای مستقیم نظامی بوده و پیامدهای ژئوپلیتیکی و انرژیمحور را لحاظ نمیکند.
برآورد حدودی بنده در شرایط فعلی، رساندن ناترازی عملیاتی ایالات متحده به چیزی حدود ۱۲ تریلیون دلار است که می تواند اقتصاد آمریکا را با چالش هایی بسیار جدی روبرو کند .
از سوی دیگر، ایران با موقعیت ژئواکونومیک منحصر بهفرد خود – که بیش از ۲۵ درصد نفت جهان از تنگه هرمز آن عبور میکند – میتواند با افزایش هزینهی انتقال انرژی، به راحتی فشار مستقیم بر بازارهای جهانی انرژی و بهخصوص اروپا و شرق آسیا وارد کند.
شاید چندان جذاب هم نباشد اگر بگویم: تنها بسته شدن ۷ روزه تنگه هرمز میتواند قیمت نفت را حداقل تا ۱۵۰ دلار در هر بشکه بالا ببرد؛ سناریویی که در گزارش آژانس بینالمللی انرژی (IEA) در سال ۲۰۱۹ نیز به آن اشاره شده است.
۲. مکانیسم ماشه؛ شمشیری دو لبه برای غرب
در صورت فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل، تبعات آن صرفاً متوجه ایران نخواهد بود. ایران میتواند با اعمال سیاستهای تجاری سختگیرانه در حوزه انرژی، و همچنین محدود کردن فروش سوخت به بازار خاکستری، باعث افزایش ناگهانی قیمت گاز و نفت در اروپا شود.
بهعنوان نمونه، اروپا در سال ۲۰۲۳ بیش از ۱۵ درصد گاز مصرفی خود را از مسیر ترکیه-ایران وارد کرده و هرگونه اختلال در این مسیر میتواند واردات گاز مایع (LNG) از قطر و آمریکا را برای اروپا بسیار پرهزینهتر کند. ضمن اینکه با تداوم بحران اوکراین-روسیه و وابستگی شکننده اروپا به گاز جایگزین، تحمیل این هزینهها میتواند نارضایتی داخلی و فشار سیاسی بر دولتهای اروپایی را نیز افزایش دهد.
۳. تابآوری اقتصادی مردم ایران؛ سرمایهای فراتر از محاسبات نظامی
برخلاف تصور برخی تحلیلگران غربی، تابآوری اقتصادی مردم ایران طی سالهای اخیر نهتنها کاهش نیافته، بلکه تقویت هم شده است. با وجود تحریمهای بیسابقه در حوزه نفت، بانک مرکزی و کشتیرانی، نرخ رشد صادرات غیرنفتی ایران در سال ۱۴۰۲ به بیش از ۱۳ درصد رسید و حجم تجارت خارجی کشور از ۱۱۲ میلیارد دلار نیز فراتر رفت.
در همین اثنا، تولید محصولات پتروشیمی به بیش از ۹۰ میلیون تن رسید که ارزآوری آن بالغ بر ۲۷ میلیارد دلار برآورد شده است. این ارقام در حالی حاصل شدهاند که کشور در وضعیت شدیدترین محدودیتهای مالی و بانکی قرار داشته.
۴. تجربه تاریخی و منطق بازدارندگی نظامی-اقتصادی
ایران پس از تحمیل معجزهآسای شکست پروژه «پنجه عقاب» به ایالات متحده در سال ۱۳۵۹، و سپس دفع تجاوز عراق در جنگی فرسایشی، تجربهای منحصر بهفرد در «دفاع اقتصادی» نیز اندوخته است. برخلاف عراق و سوریه که پس از حمله نظامی آمریکا دچار فروپاشی اقتصادی شدند، ایران نهتنها دچار فروپاشی نشد بلکه در چند مرحله فشار تحریمی، اقدام به بازسازی درونی ساختارهای مالی، صنعتی و ارزی خود کرد که در نوع خود در طول تاریخ بی نظیر است.
امروزه، ایران با بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار منابع معدنی قابل استخراج و ظرفیت بیش از ۱ میلیون بشکه صادرات نفتی در روز، قدرت بازیگری در سطح بازارهای انرژی جهانی را داراست. همین توانمندی، قدرتهای بزرگ را از هرگونه اقدام نظامی و حتی اقتصادی بیمحابا، منصرف کرده است.
۵. اقتصاد فروپاشیزده آمریکا؛ جنگ، هاراگیری واشنگتن
یکی از مهمترین دلایل انفعال آمریکا در برابر تنشهای اخیر با ایران، وضعیت ناپایدار اقتصادی این کشور است. ایالات متحده هماکنون با بیش از ۳۶.۷ تریلیون دلار بدهی عمومی (بر اساس دادههای وزارت خزانهداری آمریکا در جولای ۲۰۲۵) درگیر بحرانی ساختاری در سیاستگذاری مالی خود است. نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی آمریکا از ۱۲۰ درصد عبور کرده و نرخ بهره بالا، فشار مضاعفی بر بودجه دولت وارد کرده است؛ بهطوریکه در سال مالی جاری، تنها هزینه بهره بدهی، از ۱.۲ تریلیون دلار فراتر رفته است.
در چنین شرایطی، ورود به یک جنگ مستقیم با ایران – که پیشتر هزینهای بین ۲ تا ۳ تریلیون دلار برای آن برآورد شده – نه تنها غیرمنطقی است، بلکه میتواند به فروپاشی بیشتر اعتماد عمومی، رشد سریع تورم، افت بازارهای مالی و از دست رفتن سرمایه اجتماعی منجر شود.
برای ترامپ یا هر رئیسجمهور دیگری، درگیر شدن در یک جنگ منطقهای پرهزینه، احتمالاً به معنای افت شدید محبوبیت داخلی و تحریک مخالفان در کنگره و رسانهها و افکار عمومی خواهد بود. تجربهی جنگ عراق و سقوط محبوبیت دولت بوش در دهه ۲۰۰۰، هشدار روشنی برای سیاستمداران آمریکایی است که جنگ با ایران، صرفاً یک ماجراجویی نظامی نیست، بلکه مخاطرهای سنگین برای بقای سیاسی در داخل آمریکا نیز به شمار میرود
کلام پایانی: بازدارندگی ترکیبی، راهبرد پیروزمندانه ایران
در شرایطی که رژیم صهیونیستی پس از ناکامی در جنگ اخیر به دنبال احیای اعتبار خود از طریق ماجراجوییهای بیشتر است، و احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه نیز از سوی آمریکا و اروپا افزایش یافته، ایران باید بیش از پیش بر قدرت بازدارندگی اقتصادی و نظامی خود تکیه کند.
تحمیل هزینههای چندلایه به دشمن، از افزایش قیمت انرژی گرفته تا بیثباتسازی بازارهای مالی طرف مقابل، همچنین گسترش ارتباط اقتصادی فعال با کشورهای منطقه، بهرهگیری از قدرت اقتصادی چین در جذاب نمودن اجرای کوریدور شرق به غرب از قلب ایران و جذب سرمایهگذاری خارجی در حوزه زیرساخت و غیره… ابزارهایی هستند که در قالب دفاع مشروع اقتصادی باید به کار گرفته شوند.
در نهایت، قدرتهایی که امروز از فشار بر ایران سخن میگویند، باید بدانند که گزینه تقابل، نه تنها ایران را عقب نمینشاند، بلکه احتمالاً موجب فروپاشی نظم اقتصادی شکننده خودشان خواهد شد.