به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر حسین بابایی مجرد عضو هیات علمی گروه مدیریت اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی اختصاصی که در اختیار شبستان قرار داده به موضوع «مساله محوری» پرداخته که در ذیل به حضورتان تقدیم میشود.
پای چوبین و بیتمکین در حکمرانی
آنچه نظام حکمرانی بدان مأمور است «فهمیدن» است و البته اقامه برهان برای مدلل کردن مواضعی که در ساحت خطمشی اتخاذ میکند و نه «دیدن». اما کیست که نداند میان «فهمیدن» و «دیدن» فرسنگها فاصله است؛ «آتشیاب» یعنی آنکه دود را میبیند و پی به وجود آتش میبرد با آنکه خود «آتشساز» و “آتشسوز” است دریافت مشابه از آتش نخواهند داشت. اولی علمش محصول “ادله” است و دومی علمش محصول “حضور” و “رؤیت”. اولی “صورت ذهنی” و “مفاهیم” دال بر امور خارجی را تلقی کرده و دومی “امر خارجی” را دریافت کرده؛ اولی با مواجهه با ادله جدید، معروفش نیز توسعه یا تضییق خواهد یافت و دومی درگیر ادله نیست تا دامنه حکایتگریش از واقع مضیق و موسع گردد؛ اولی … و دومی … اما چه کنیم آنچه در حل مسئله مهم است “دردآشنایی” و بالاتر از آن “دردمندی” است بماند که “نه از تاک نشان است و نه از تاک نشان”. هنر انبیایی امام امت آن بود که انسانها را خود آگاه کرد ایشان را هم بر موقعیت فردی و هم اجتماعی بینا کرد و مگر نه آنکه بالاترین اِنباء به آدمی اِخبار از “من این”، “فی این” و “الی عین” است.
همیشه سؤال ذهنی من این بود که چرا کشور مواجه با مسائل حلنشده بیشمار است؟
متمایلم بر اساس تحلیل بالا فرض بگیرم که نظام حکمرانی به جهت ماهیت سیاستپژوهی که از قرائن و عوارض مبتنی بر “برهان انّی” به سمت علل حرکت میکند برخوردار از پایی چوبین و بیتمکین است و این عدم تمکّن نه به جهت دردناشناسی که نادردمندی است، چرا که دردها را میشناسد و میفهمد اما بدان علم حضوری ندارد؛ دردها معلومش هست و معروفش نیست و همین معناست که مخل ایجاد اراده کافی بر رفع دردها و آلام اجتماعی در بدنه دستگاه حکمرانی است؛ چرا که نیک میدانیم میان علم و عمل فاصلهای طولانی است به نام اراده؛ آن هم در “ما نحن فیه” اراده جمعی و نه اراده فردی که به جهت ارتباط زنجیرهای، تابع “اخس مقدمتین” یعنی ضعیفترین ارادههاست. لذا حتی شدت یقین هم بر بیعملی یا بدعملی پایان نمیدهد همچنانکه فرعونیان در عین یقین شدید، منکر موسی و خدای موسی بودند(نمل/۱۴). بنابراین، نمیتوان بر عقل نظری چه در باب حکمت نظری یعنی در مقام هستیشناسی و چه در باب حکمت عملی یعنی تعیین قواعد خرده گرفت چرا که هرچه چشم و گوش به ابزارهای تقویتکننده بیشتر تجهیز شود، در نهایت این دست و پاست که باید عمل کند. اگر گفته شد “پای استدلالیون چوبین بُوَد پای چوبین سخت بیتمکین بود”(مثنوی، دفتر اول، بخش ۱۰۵) نه آنکه بخواهد قیاس منطقی را به ورطه محاکمه کشاند بلکه از یک واقعیت سخن می گوید و آن اینکه ظرف استدلال، عقل است و مجاری ادراکی نیز حواس (به عنوان ظرف تمهید مقدمات استدلال) در حالیکه دست و پا که مجاری تحریکیاند، عاملند و باید طبق دیدهها و شنیدههای چشم و گوش و تحلیل کلی عقل نظری عمل کنند و لذا میتوان مشکل را در نظام حکمرانی فعلاً به عقل عملی نسبت داد. حال چرا عقل عملی در بند است؟
عقل عملی کار نمیکند چون دردها نفی شده یا طبیعی تلقی شدهاند: “وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ” (یس/۴۷)، عقل عملی کار نمیکند چون دردها منحل و نه حل شدهاند؛ عقل عملی کار نمیکند چون دردها غلط روایت یا صورتبندی شدهاند، عقل عملی کار نمیکند چون دردها به اشتباه اولویتدهی شدهاند؛ عقل عملی کار نمیکند چون …. و در یک کلام عقل عملی کار نمیکند چون بساط حضور و شهود مسئله در میدانش تعطیل است. لذا اگر علم حصولی یعنی استدلال و برهان هم خوب کار کند حل مسئله احتیاج به عقل عملی و سعی دارد و مگر انسان جز مالک آنچه میکوشد است که “وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي“ (نجم/۳۹) بنابراین، تا انسان هست عملش نیز هست و از منافع آن عمل نیز بهرهمند؛ البته از منافع عمل نه بیعملی. در این بیعملی مفرط نمیخواهم سه چیز را فراموش کنم: سرمایهها و ظرفیتهای داشته که همچنان امیدآفرینند، افقها و آرمانها که همچنان انگیزشبخشند و سنجش نسبی و نه نفسی شرایط که یقیناً هدایتگرست.
نخبگان به کار می آیند:
بیشک بر اساس مقدماتی که گفته شد و آسیبشناسیای که از نظام حکمرانی صورت گرفت باید راهکار را بر تقویت عقل عملی دانست و سرداران این عرصه را نخبگان علمی و حکمی بر شمرد که«و اكثر مدارسه العلماء، و مناقشه الحكماء، فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامه ما استقام به الناس قبلك»(نهجالبلاغه، نامه ۵۳). آنچه از علم علماء و حکمت حکماء توقع میرود تثبیت راهحلهاست و احیای تجارب موفق پیشین. شاید به “لف و نشر مشوش” بتوان، تجارب را از زبان اهل علم دریافت و به کمک آنها احیا کرد و راهحل مسائل را از حکماء شنید و جهت زمینهسازی و تثبیت آن در جوامع هدف بر امداد ایشان حساب کرد. اما فراموش نکنیم علمی که “نور” است و حکمتی که “خیر کثیر” است اینگونه نقشآفرینی میکند، علمی که “بیّن” است میتواند “مبیّن” باشد؛ حکمت “واجد خیریت” میتواند “موجد خیر” هم باشد و الا چه بسا علمنمای خنثی و حکمتنمای عقیم. نخبگان علمی و حکمی به دریافتهای حضوری مجهز اند.
نخبگان به کار میآیند اما به شرط گردششان و بالتبع تداول نقشهایشان. رکود، فساد میآورد و فساد جزء، کل را فاسد میکند. البته فرایند گردش نخبگان باید به صورت طبیعی انجام پذیرد چرا که هرگونه فشاری چه با “حسن نیت” و چه “خبث طینت” انجام پذیرد این فرایند طبیعی را که یقیناً “مستحسن” و “بهینهگزین” است از مسیر طبیعی باز میدارد، همچنانکه خداوند از چرخش طبیعی ایام یاد میکند “إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ” (آلعمران/۱۴۰).
نخبگان به کار میآیند به شرط ازاله “رین” و حجابشان. حجاب و سیطره تئوریک اندیشه غیربومی (غیر جغرافیایی و غیر معرفتی؛ خواه شرق و غرب جغرافیایی و خواه شرق و غرب معرفتی) مخل دریافت صحیح است و آنچه این اختلال را میزداید، تمسک به تراث اسلامی ـ ایرانی است؛ بر قید زمان و مکان در اندیشه اسلامی تأکید میکنم که بسیاری از انحرافات در تحلیل، ثمره انفکاک از عصر و مصر و انسلاخ از زمان و مکان است.
نخبگان به کار می آیند به شرط مواجهه میدانی؛ از پیله وهمیات نظری که به دور خویش ساختهاند بیرون بیایند و دامن اعتزال را برچینند و در وسط میدان با تمام سرمایههایی که دارند “هل من مبارز” بطلند. البته نوع کنشگری ایشان در میادین مختلف به سبب اعتبارات علمیای که یدک میکشند، متفاوت خواهد بود؛ در علوم نظری طوری، در علوم اخلاقی طوری و در علوم رفتاری طور دیگر. اما مطلقاً از میدان و مقام مواجهه با مسائل عریان خود را دور نکنند که دام انتزاعیاندیشی دقیقاً همینجاست.
نخبگان به کار می آیند به شرط آنکه هوششان دم گوششان باشد “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً” (نساء/۷۱) و گروه گروه یا به نحو جمیع و سبکبار یا سنگینبار “انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً” (توبه/۴۱) کوچ علمی کنند برای شناخت و حل مسئله.
نخبگان به کار می آیند به شرطی که از بخل و خساست علمی اجتناب کنند که بخل ملازم نفوس است و اولین مانع بر سر هر کار درستی که “وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ” (نساء/۱۲۸). این چنبرهای که تحت عنوان مالکیت فکری بر داشته های علمی زده شده است، مانع رشد و نمای علم است؛ فراموش نکنیم که علم بالتجلی از ناحیه عالم در دامن غیر عالم قرار می گیرد و نه بالتجافی و این گردش علم خود عامل پختگی و زایندگی برای علم و عالم است.
نخبگان به کار میآیند اگر …