مقایسه دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی در باب فرهنگ

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت هفته پژوهش کرسی علمی- ترویجی با موضوع «گزارش و مقایسه دیدگاه صدرالمتالهین و علامه طباطبایی در باب فرهنگ» روز چهارشنبه مورخ ۱۵ آذرماه توسط گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات پژوهشگاه در راستای برگزاری همایش ملی فلسفه فرهنگ به صورت حضوری و مجازی برگزار شد. در این کرسی علمی، حجت الاسلام مسعود اسماعیلی به عنوان ارائه دهنده، آقایان دکتر حسین رمضانی و مهدی جمشیدی به عنوان ناقد حضور داشتند. دبیری علمی این کرسی نیز بر عهده دکتر سیدحسین فخرزارع بود. در ابتدا اسماعیلی به بیان و مقایسه دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی در باب فرهنگ پرداخت.

اسماعیلی در مقدمه این بحث گفت منظور از این عنوان، چیستی یا ماهیت فرهنگ از منظر ملاصدرا و علامه طباطبایی است که در نهایت به مقایسه نظر این دو شخصیت منجر می­شود. فرهنگ در علوم اجتماعی از منظرهای گوناگون تعریف شده است که تعریف تیلور در اینجا به عنوان پایه بحث در نظر گرفته شده است. البته در اینکه این تعریف به چه میزان به واقعیت حقیقی فرهنگ دلالت دارد، جای بحث بسیار است. اما جهت ورود به بحث، این تعریف را به عنوان مبدا قرار می­دهیم. در این بحث، منظور این نیست که عبارات ملاصدرا و حتی علامه طباطبایی، مستقیماً و صریحاً به معانی جدید فرهنگ دلالت دارد؛ بلکه منظور این است که نشان دهیم آنها به واقعیت فرهنگ (فارغ از تمامی نظریات جدید و روش­شناسی آن) تفطن و اشاره داشته، از زاویه نگاه خود، دیدگاهی در این خصوص ابراز نموده ­اند و این که این دیدگاه­ ها چه بوده و چه نسبتی با یکدیگر دارند.

ماهیت فرهنگ در دیدگاه ملاصدرا

وی چیستی و ماهیت فرهنگ از منظر ملاصدرا  را چنین بیان نمود  که از نظر صدرا، انسان دارای حیثیتی عملی و ذاتی است که این حیث او را نسبت به حیوانات در رتبه بالاتری قرار می­ دهد و ادب نامیده می­ شود. این ادب ذاتی، در نوع انسان وجود دارد (امری وجودی است) و انسانیت انسان به آن وابسته است و البته قابل ارتقاء و رشد و استکمال، از طریق تعلیم و تربیت است. تمامی گزاره ­های حکمت عملی و ادراکات عقل عملی و نیز تصرفات آن – که تعلیم و تربیت یادشده، به هدف انتقال و ایجاد این شناخت­ها و اعمال در انسان­ها صورت می­گیرد –  ناظر به واقعیاتی است که این واقعیات، هیئات و کمالاتی نفسانی هستند. به عبارت دیگر، موضوع آن گزاره‌­ها و شناخت‌­ها و متعلَّق آن تصرفات عملی، هیئاتی کمالی هستند. از سویی، این گزاره‌­ها، ناظر به تدابیر و سیاساتی از سوی نفس به سمت ماده و بدن هستند که اصل و حقیقتِ اَعمال عقل عملی را تشکیل می­‌دهند. شکل­گیری چنین تدابیری در نفس انسان، در واقع به هدف حصول آن هیئات و کمالات نفسانی است. در واقع، ما با یک فرایند تکمیلی مواجهیم که طی آن یک دسته از استعدادهای ذاتیِ انسان (ادب نوعی و ذاتی)، از طریق شناخت‌­هایی قبلی (گزاره­های ناظر به عمل) و ترتیب دادن اعمالی که جنبه تدبیری از سوی عقل عملی نسبت به بدن و ماده دارند (سیاسات)، به فعلیت می­رسند و کمالاتی بالفعل و هیئاتی محقَّق (ادب تعلیمی) را برای انسان رقم می­زنند.

فرهنگ به‌­مثابه هیأت جمعی

اسماعیلی ادامه داد با در نظر گرفتن تصویر یادشده، ملاصدرا  تصریح می­کند که برخی از آن آداب وجودیِ انسانی، آداب جمعی هستند که در اجتماع و از طریق معاشرت و زیست جمعی در انسان محقق می­‌شوند و تحقق آنها اغلب به تعلیم و تربیت نیاز دارد. همچنین در همین راستا، تدابیر و سیاساتی جمعی وجود دارد – که این سیاسات از سوی نفوس متشارک در اجتماع به سمت ابدان خود و دیگران صورت می­گیرد – که نتیجه آن، حصول هیئات و کمالاتی فردی و جمعی برای نفوس و نیز هیئت جمعی مدنی برای اجتماع و نظام جمعی تمدنی برای آن است. البته از آنجا که صدرالمتألهین، برای اجتماع و مدینه، وجودی غیر از وجود آحاد آن قائل نیست و هیئت اجتماعی را در نهایت یک عرض و گاه امری شبیه نظام عالَم (نظام علی و معلولی و…) می­‌شمرد، نمی­توان نظام جمعی تمدنی را دارای وجودی جوهری و یا کاملاً حقیقی نزد ملاصدرا شمرد. البته صدرا اذعان دارد که آثاری که بر اجتماع مترتب است، بر آحاد و حتی بر اجتماعات خُردتر مترتب نیست و لذا اجتماع و هیئت و نظام جمعی آن از حیث آثار و نتایج بدیعش، امری کاملا لازم و قابل بحث و بررسی (و به عبارتی شبه­‌وجود) است. اما در عین حال، تأکید می­کند که این آثار بدیع، چیزی جز برآیند آثار فردی نیست. از این رو نهایتاً برای وجود اجتماع، وجودی در حد اعراض قائل می­ شود. البته وجود اجتماع در نزد وی – هرچه باشد – نیازمند آن نظام مدنی و هیئت جمعی است و این نظام جمعی مدنی در افراد تشکیل­ دهنده ­اش، همان هیئات نفسانیِ جمعی و فردی است؛ زیرا همه این هیئات نفسانی – که در مقام فردیت، دارای وجود حقیقیِ بلاتسامحی هستند – تشکیل­دهنده و تحقق‌­دهنده آن هیئت اجتماعی محسوب می‌­شوند. از این رو می‌­توان گفت نظام جمعی از جهت آحادش، کاملاً دارای وجودی حقیقی است؛ البته وجودی که در تک­ تک آحاد حضور دارد و به تعداد آنها متکثر است (به نحو فرد بالذات موجود در آحاد).

اسماعیلی تأکید کرد که در نزد صدرا، حتی هیئات و کمالات نفسانی فردی، همچون کمالات فردی اخلاقی و حتی صورت ظاهری عبادات ، جزء کمالات جمعی و تحقق­ بخش  نظام مدنی است و از آن نیز تأثیر می­پذیرد و نیز همان­طور که فرآیند تبدیل شناخت ­های عملی اجتماعی به افعال و تصرفات عملی اجتماعی، نیازمند تدبیر و سیاست است – یا همان سیاست و تدبیر است – تبدیل معرفت­های عملی فردی به اعمال نیز، به چنین تدبیر و سیاستی وابسته است.

وی گفت همین­طور بسیار حائز اهمیت است که صدرالمتألهین، این سیاسات و درنتیجه، آن هیئات حاصل از آنها را ارادی و وابسته به اِعمال اختیار انسان می­داند و عقیده دارد یکی از تفاوت­های اصلیِ عقل نظری و عملی همین است. در واقع، عقل نظری ناظر به اموری است خارج از حیطه خواست و اختیار آدمی و عقل عملی، ناظر به اموری است که تحت اختیار و اراده انسان واقع است.

اسماعیلی در نتیجه بحث در مورد نظر صدرا در باب فرهنگ بیان نمود  آن­چه در نزد صدرا، قوام­بخش به اجتماع است، نظامی مدنی و هیئتی اجتماعی است که این نظام و هیئت، یا خودش دارای وجودی منحاز، هرچند ضعیف  (عرض) است یا دارای وجودی در ضمن افراد خود است. این واقعیت را می­توان فرهنگ نامید. زیرا از سویی، نظام­‌دهنده به اجتماع است و از سوی دیگر، برساخته از هیئات و کمالات نفسانی است (چه هیأت اجتماعی مذکور را عین آن بدانیم چه غیر آن) و با نوعی تدبیر و سیاست انسانی، عقلی و ارادی، تحقق می­یابد و فعلیت­بخشِ استعداد و حیثیتی درونی و ذاتی در نوع انسان (ادب) است که وجه ممیز انسان از حیوان است.

فرهنگ از دیدگاه علامه طباطبایی

وی در بیان دیدگاه علامه طباطبایی در باب فرهنگ چنین گفته که آن عواملی که در بحث شکل­‌گیری فرهنگ در دیدگاه علامه طباطبایی بسیار مهم است، فطرت و غریزه، هدایت تکوینی و تشریعی در ناحیه شناخت­ها و امیال، میل ذاتی به خلاقیت و ابداع، عقلانیت نظری و عملی است. وی با پرداختن به این عوامل، بنیادی ثابت برای فرهنگ و اجتماع در نظر می‌­گیرد که البته این ثبات، مانع از شکل­گیری بخشی متغیر در فرهنگ و اجتماع (تغیر ناشی از اجتماع و تاریخ و مکان و زمان) نمی­شود. بدین­ترتیب در نزد ایشان، فرهنگ، از ریشه‌­ای تکوینی و ثابت و جهان‌شمول (شناخت‌های حقیقی و امیال فطری و طبیعی انسان و…) برخوردار است که این اساس، منجر به شکل­گیری اعتباریات در وجود آدمی برای پاسخگویی به نیازها و ضرورتهای فطری و طبیعی می­شود. براین مبنا، انسان دارای اراداتی است که از طریق آنها، در مرتبه­ای پیشا اجتماع، در پاسخ به نیازهای اولیه و فطری خود شروع به خلاقیت یا همان اعتبار می­نماید که این اعتبار، الگوگرفته از ضرورت­های واقعی جهان واقع و ناشی از حقیقت و روابط موجودات حقیقی است. با توجه به این روابط و ضرورت­های حقیقی، انسان می­تواند ضرورتی جدید و ارادی تولید کند که در راستای رفع نیازهای اولیه‌­اش قرار دارد.

وی در ادامه بیان کرد یکی از این نیازها، نیاز به اجتماع است که انسان بر اساس ضرورت نیاز به اجتماع در متن ذاتش (مدنی بالاضطرار بودن)، با تشریک مساعی انسان­ها و اعتبار، اجتماعی می­سازد که در آن روابط و نسبی میان انسانها برقرار می‌­شود که بر پایه این روابط جدید، نیازها و شبه­نیازهایی شکل می­گیرد که باز موجب اعتبارهایی از ناحیه اراده انسان می­گردد و بخش اصلی فرهنگ (یا اساسا حقیقت فرهنگ)، در این مرحله شکل می­گیرد. با توجه به اینکه علامه برای اجتماع، روحی جمعی قائل است، اثر این اعتباریات پس از اجتماع در آن روح جمعی می­تواند به عنوان وجود حقیقی فرهنگ شمرده شود.

مقایسه  دو دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی

دکتر اسماعیلی در انتها به مقایسه دو دیدگاه یادشده در بندهای ذیل پرداخت:

  1. هم ملاصدرا و هم علامه قائل به فطرت و نیازهای تکوینی و وجودی برای انسان هستند و فرهنگ را بر پایه این نیازها و فطرت وجودی، تصویر می­کنند.
  2. هردو فیلسوف، قائل به نیاز ضروری انسان به اجتماع هستند.
  3. نقش اراده در شکل­گیری فرهنگ، در هردو دیدگاه، اساسی است.
  4. اراده در دیدگاه ملاصدرا معطوف به تدابیر و سیاسات فردی و جمعی برای شکل­گیری هیئات نفسانی فردی و جمعی است که تدابیر، اموری نفسانی و سوبژکتیو-ابژکتیو بوده، هیئات، اموری نفسانی و ابژکتیو هستند. اما اراده در دیدگاه علامه، معطوف به اعتبار و به هدف ایجاد معتبراتی است که اعتبار، امری نفسانی و سوبژکتیو و معتبر امری نفسانی و سوبژکتیو (و دارای آثار عینی) است. البته این
  5. ملاصدرا اجتماع را دارای وحدت و وجود حقیقی نمی­داند اما آن را به لحاظ برآیند، مانند وجود حقیقی قلمداد می­کند و با عبارت دیگر می­توان گفت وی برآیند اجتماع را برآیندی عینی (بر وزان نتیجه و اثر وجودات عینی) تلقی می­کند؛ اما علامه طباطبایی، قرارداد و اعتبار منجر به تشکیل اجتماع را با روح جمعی تکمیل می­کند و بدین­سان برای اجتماع، وجود و هویتی واقعی قائل است.
  6. ملاصدرا فرهنگ را هیئتی جمعی و نظام تمدنی می­داند که بر آحاد جامعه موثر است و البته اراده آحاد نیز در شکل­گیری آن نقش دارند. علامه طباطبایی، اراده آحاد را در اعتبار پدیدآورنده فرهنگ دارای نقش اساسی می­‌داند و هویتی واحد برای این ارادات و اعتبارات قائل نیست؛ اما از آنجا که آن روح جمعی را با اعتبارات فرهنگ­‌ساز، قابل شکل‌­گیری یا تقویت می­‌داند، می­توان به این لحاظ، وجود حقیقی برای فرهنگ را به ایشان منتسب نمود.
  7. ملاصدرا فرهنگ را از سنخ هیئات نفسانی می­داند که چون برای اجتماع، روح حقیقی و نفس قائل نیست، این هیئت جمعی، به صورت فرد بالذات در تک تک نفوس آحاد اجتماع حضور دارد. بنابراین عمومیت و شمول فرهنگ بر این مبنا، شبیه عمومیت بدلی است که هر انسان علاوه بر هیئات فردی، هیئات و نظامی جمعی را نیز در نفس خود می­پرورد. البته اگر وجودی عرضی از نظر وی برای فرهنگ قائل باشیم، باز می­توان هیئات جمعی و در کل ان نظام جمعی تمدنی را در این وجود حقیقی عرضی (به طور عموم استغراقی) قابل تحقق دانست. علامه فرهنگ را از سنخ اعتباریات می­داند که نتیجه آن (=معتبرات) به عنوان ذات یا صفات روح جمعی اجتماع به عنوان اموری حقیقی و عام (استغراقی) در نظر گرفته می­شود.

در پایان، دبیر علمی جلسه از حاضران خواست سوالات یا نقطه‌نظراتشان را اظهار نمایند و ارائه کننده بحث به این پرسش‌ها پاسخ دادند.