به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جناب آقای محمدعلی اردستانی، عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه، شامگاه دوم دی ماه در پنجمین پیش همایش «عرفان اهل بیتی(ع)» که از سوی گروه عرفان پژوهشگاه برگزار شد، گفت: علامه طباطبایی با تسلطی که نسبت به مباحث فلسفی و عرفانی در دو بعد نظری و عملی و علوم دیگر مانند ریاضیات و نجوم و … دارد ولی تقیدشان به متن در استنباط خیلی عجیب است و جای الگوگیری و تبعیت دارد. یعنی وی با وجود اینکه از بعد نظری به یک موضوعی رسیده و از نظر عقلی آن را پذیرفته است ولی وقتی با متن مواجه میشود همه امکانات علمی را کنار میگذارد.
وی افزود: علامه در عین اینکه از همه این امکانات استفاده میکند در عین حال همه آنها را هم کنار میگذارد، این قضیه شاید در ظاهر تناقضنما باشد ولی در حقیقت تناقض ندارد؛ او اجازه نمیدهد مباحث فلسفی و عرفانی به عنوان پیش فرض در فرایند استنباط دخیل باشند و کاملا در چارچوب متن عمل میکند بدون اینکه گرفتار نگاه سطحی و اخباری و تجسمی و تشبیهی شود؛ اینکه وی چگونه روی این مرز حرکت میکند یعنی نه اجازه میدهد پیش فرضهای فلسفی و عرفانی در استنباط دخیل باشد و از سویی به عنوان ابزار از آن کمک میگیرد خودش جای چند جلسه بحث دارد.
اردستانی بیان کرد: واقعا حرکت تعقلی خود را در درون متن با استفاده از قواعد ادبی و لغوی پیش میبرد و در عین حال پایبند به تعقل است به عنوان نمونه در تحلیل بحث امامت، معنویت را استخراج کرده است یعنی ما در تفسیر و نگاه ایشان به این مسئله میرسیم که امامت بدون معنویت معنا ندارد، فصل معنویت، امامت و فصل معنا، امام است، یعنی اگر امامت را از معنویت جدا کنیم، معنویتی شکل نمیگیرد نه اینکه معنویتی داریم که امامت در آن نیست. معنویت بدون امامت بی معناست و معنویت نیست. یعنی ما نیاز به سه بحث جداگانه نداریم که یکجا امام، جای دیگر معنویت و در مرحله سوم معنا را توضیح داده و بین آنها نسبت برقرار کنیم بلکه در تحلیل امامت، معنویت و معنا و نسبت بین آنها فهمیده میشود.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه بیان کرد: علامه طباطبایی در دو تزار در زمینه امامت بحث کرده است؛ یکی تراز سلبی است یعنی چه چیزی امامت نیست یعنی نگرشهایی نسبت به تحلیل امامت در متن وجود دارد و او آن را امامت نمیداند ولو اینکه عناوین بزرگی مانند رسالت و نبوت بر آن منطبق است؛ ایشان این بحث را آورده که برخی امامت را به نبوت و تقدم و خلافت، وصایت و ریاست در امور دین و دنیا و … معنا کردهاند(بزرگانی این معانی را برای امامت ذکر کردهاند) علامه با اینکه میفرماید این عناوین عناوین خوبی هم هست ولی امامت مقولهای فراتر از همه اینهاست.
اردستانی اظهار کرد: اعتقاد تشیع هم این است که امامت مقولهای فراتر از نبوت است غیر از مقامی که برای پیامبر(ص) به عنوان خاتم انبیاء وجود دارد. علامه طباطبایی اشاره کرده که برخی از مفسران گفتهاند، امامت همان نبوت است و چیز متفاوتی نداریم؛ قرآن کریم در آیه ۶۴ نساء فرموده است: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا؛ پیامبر کسی است که از او پیروی میشود و امام هم کسی است که از او پیروی میشود. فرمود ابراهیم ما بعد از اینکه تو نبی شدی تو را امام قرار دادیم؛ علامه طباطبایی از یک قاعده ادبی، مسئله عظیمی را استنباط کرده بدون اینکه پیش فرض خود را دخیل کند چون او به عنوان یک شیعه معتقد است که امامت از مقام نبوت متعارف بالاتر است؛ ایشان ناظر به متن فرموده است که کلمه امام مفعول دوم عامل خود است؛ عامل کلمه جاعلک در آیه ۱۲۴ بقره «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» است و مفعول دوم هم واژه «اماما» است؛ بر پایه قاعده ادبی، اسم فاعل اگر به معنای گذشته باشد عمل نمیکند و مفعول نمیگیرد، اسم فاعل در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده باشد.
اشکال علامه به یکی دانستن امامت و نبوت
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه تصریح کرد: از منظر علامه مفسرانی که امامت را به معنای نبوت معنا کردهاند و برخی از آنها خودشان از بزرگان ادبیات هستند نمیتوانید «انی جاعلک …» را به معنای من تو را قرار دادم (در گذشته) به عنوان امام برای مردم بگیرید بلکه یا باید حال یا آینده باشد؛ پس از اینکه ابتلاء به کلمات برای ابراهیم(ع) تمام شده و او از همه سربلند بیرون آمده است جاعلک به معنای آن میشود که «من تو را قرار میدهم و یا قرار خواهم داد امام»؛ ابراهیمی که خدا الان به او میفرماید من تو را امام قرار میدهم و یا خواهم داد نشانه این است که مقام نبوت وجود داشته است.
اردستانی اظهار کرد: علامه همچنین فرموده است که تعبیر «انی جاعلک للناس اماما …» وحی است و وحی به نبی صورت میگیرد، پس باید ابتدا او باید نبی باشد که مخاطب وحی قرار بگیرد و وقتی فرمود من تو را امام قرار میدهم، به مقامی بالاتر نائل شده است.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه اضافه کرد: همچنین در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: هر مفسری برای ورود به تفسیر روشی دارند ولی برخی به شیوه اجتهادی عمل کردهاند؛ مثلا تفسیر روایی مانند برهان و … تفسیر هست ولی روش آن اجتهادی نیست؛ برخی تفاسیر ادبی هستند، برخی جنبه تاویلی دارند و آنها هم یک روش دیگری هستند. معمولا تفاسیری که در حوزه عرفانی نوشته میشود هم اجتهادی نیست و یا برخی تفاسیر فلسفی هستند که آن هم یک نوع روش دیگری است.
اردستانی بیان کرد: ما در المیزان و مباحث تفسیری ملاصدرا با تفسیر مواجه هستیم، تاویل و ذکر حدیث بدون تحلیل و تبیین و فرایند اجتهادی نیست و صرف بحث لغوی هم در مورد یک متن نیست و همه چیزی که در استنباط لازم است به کار گرفته شده است تا از متن به شیوه اجتهادی، محتوایی استخراج شود. البته در مورد علامه کار جامعی که بتواند فرایند اجتهادی ایشان در تفسیر را به خوبی تبیین کند نوشته نشده است.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه افزود: ما در عرصه فقهی هم تازه در سالهای اخیر وارد مباحث روششناسی شدهایم و روش فقهی شهید اول و ثانی، میرزای نائینی و … را مورد بحث قرار میدهیم، با این حال هنوز خلاهای زیادی در روششناسی مباحث فقهی داریم.
علامه طباطبایی تراز اجتهاد را ارتقاء داد
اردستانی گفت: در حوزه فقه با آن سابقه طولانی تازه وارد این مباحث شدهایم چه رسد به معارف و مباحث تفسیری و …؛ البته معنای این سخن آن نیست که کاری انجام نشده است؛ سراسر تاریخ فقه شیعه، اجتهاد است، ولی بحث ما این است که علامه طباطبایی تراز اجتهاد را بالا برد و به اجتهاد فقهی بسنده نکرد و اجتهاد جامع را رواج داد.
وی افزود: بنابراین ما با پدیده اجتهاد در معارف هم روبرو هستیم؛ اجتهاد عناصری دارد که باید تکتک، ملاحظه و در یک فرایندی مورد بحث قرار بگیرد. اجتهاد جامع در بحث امامت و معنویت هم لازم است و متن در اینجا قرآن و احادیث اهل بیت(ع) خواهد بود و از مجموع آنها میتوانیم به یک استنباط درست برسیم.
اردستانی بیان کرد: همه بزرگان فقه و اصول و مجتهدان فقهی در شیعه حداقل این تقید را داشتهاند که در چارچوب متن و منابع؛ یعنی قرآن و حدیث فرایند اجتهاد را طی کنند و البته اجماع و نقد آن مسئله جدایی است و عقل هم جای بحث دارد که خودش یک منبع است یا ابزاری در خدمت اجتهاد. در کار اجتهاد در باب معارف هم منابع ما قرآن و حدیث است ولی در این عرصه، نقش عقل حساب دیگری دارد و نمیتوان آن را از دایره استنباط بیرون کرد.