انسان دنیای مدرن و ضرورت فهم امام معصوم

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت‌الاسلام محمد عابدی، عضو هیئت علمی گروه قرآن‌شناسی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه در گفت‌وگو با تحریریه‌ی «فکرت» به تبیین رابطه دنیای مدرن و امام معصوم پرداخت و گفت: انسان به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که از حیث معرفتی دارای محدودیت است و نمی‌تواند این مصالح را به‌طور کامل شناسایی و در نهایت تأمین کند؛ برخلاف خداوند که دارای علم بی‌نهایت است در نتیجه برای شناخت و تأمین منافع بشریت صلاحیت انحصاری علمی دارد.

این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است که از منظر عملی نیز خداوند از قانون‌گذاری‌ای که برای بشر انجام می‌دهد، هیچ نوع سودی نمی‌برد. در حقیقت تنها کسی که از چینش مناسبات در عالم سود نمی‌برد، خداوند است. پس بهتر می‌تواند بدون درگیر شدن در تعارض و منافع، برای بشر قانون‌گذاری کند. وقتی ما برخی از آیات قرآن را در افق اجتماعی فهم می‌کنیم یا آنها را در افق سیاسی رصد می‌کنیم، در می‌یابیم که در چه ظلماتی در حوزه‌ی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی گرفتار شده‌ایم که تنها خداوند توان خارج کردن ما از آن ظلمات، و هدایتمان به‌سمت نور را دارد.

نوشتار زیر حاصل گفت‌وگو با این پژوهشگر و کارشناس دینی و علوم اجتماعی که در حوزه تفسیر سیاسی قرآن تمحض دارد، است که تقدیم مخاطبان محترم فکرت می‌شود.

 

* در منظومه‌ی دنیای مدرن امام معصوم کجای این دنیا قرار گرفته است و توصیف او در چنین دنیایی چگونه خواهد بود؟

این بحث را می‌توانیم با سؤال ملموس‌تری طرح کنیم تا به پاسخ نزدیک شویم. آن پرسش هم این است: اساساً در دنیای مدرن که نوع انسان احساس می‌کند عقلش کامل شده یا در آستانه‌ی تکمیل است و او به‌تنهایی قادر به اداره‌ی دنیای خود است، انسان چه نیازی به امام معصوم دارد؟ آیا فلسفه‌هایی که وجود امام را در دنیای قدیم و غیر مدرن توجیه می‌کردند، الان هم همان فلسفه‌ها پاسخگو و موجّه هستند؟ به‌خصوص اینکه صحبت ما در مورد امامی که غایب است و حضوری ملموس ندارد، وسوال این است که چنین امامی در کجای این رابطه و مناسبات دنیای مدرن قرار می‌گیرد و نقش ایفا می‌کند؟

پاسخ این است که ما همان دلایلی را که برای قانون‌گذاری آسمانی و تعیین مجری قوانین از سوی خدا در گذشته و در مورد پیامبران و ائمه و اوصیای پیامبران نیاز داشتیم، و می‌گفتیم به قانون الهی و دخالت خداوند به چه دلیل‌هایی نیاز داریم، همان دلایل و فلسفه‌ها به‌مراتب شدیدتر و زیادتر در عصر غیبت نیز خودنمایی می‌کنند و از شدت نیاز نه‌تنها کاست هشده بلکه به‌دلایل متعدد افزود نیز شده‌است و ما فکر نمی‌کنیم «فلسفه امامت» در دنیایی مدرن از بین رفته باشد. این یک پاسخ کلی است که باید به تحلیل و تبیین آن بپردازیم.

اگر بخواهیم به‌صورت تفصیلی به این مسأله نگاه کنیم، باید مبنامحور پیش برویم و چون امام‌زمان (عج) را به‌عنوان یکی از دوازده امام معصوم که وجودشان ریشه‌ی قرآنی دارد و آیات متعددی از قرآن اصل امامت و ولایت را تبیین کرده‌اند، قبول داریم، مبنای قرآنی را نیز پی می‌گیریم؛ چون جریان امامت در قرآن، به امامت حضرت حجت (عج) ختم می‌شود و ما ایشان را از این جهت دارای منشأ قرآنی می‌دانیم و سراغ مبانی می‌رویم.

*انسان عصر امروز چگونه باید به فهم وجود امام معصوم برسد؟

محدودیت علمی و عملی انسان‌ها مبنای قرآنی است. لازمه‌ی این مبنا، وجود امام است و این لازمه به‌شدت در عصر حاضر وجود دارد، توضیح مبنا این است که:

انسان از منظر قرآن به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که هم محدودیت علمی دارد (علم اندک به او داده شده) و هم محدودیت‌های عملی دارد؛ یعنی انسان دارای یک دسته از قوا و قدرت‌ها است که در مجموع در عرصه فکر و عمل فردی و اجتماعی او را محدود می‌کند. در انسان یک محدودیت معرفتی داریم. براساس آیات متعدد قرآن، انسان هم جسم مادی دارد و هم روح الهی دارد؛ هم حیات دنیوی دارد و هم حیات اخروی. هدف از خلقت انسان تأمین سعادت مادی و معنوی او است؛ یعنی خداوند براساس آیات، انسانی را خلق کرده است که هم مادی است و هم معنوی؛ چون فعل و کار خداوند (خلقت انسان) نمی‌تواند بی‌هدف باشد، این خلقت هدف دارد و هدف خلقت، کمال و سعادت و قرب بشر است که با تأمین نیازهای روحی و جسمی او ممکن می‌شود. مصالح حیات روحی بشر در کنار مصالح حیات جسمی بشر باید تأمین شود وگرنه خلقت بی‌غایت می‌شود و چون خداوند فعل بی‌غایت انجام نمی‌دهد پس خلقت بشر، غایت دارد.

ما می‌بینیم که انسان به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که از حیث معرفتی دارای محدودیت است و نمی‌تواند این مصالح را تأمین کند. انسان برخلاف خداوند که دارای علم بی‌نهایت است، دارای علم اندک است و توانایی اینکه تمام مصالح خود را تشخیص دهد، ندارد. او نمی‌تواند مصالح روحی خود را به‌طور کامل تشخیص دهد و به آنها عمل کند. اگر بپرسید که آیا واقعاً انسان محدودیت و نقصان علمی و معرفتی دارد، پاسخ ما این است که بله. اساساً علم موجود بشر که علم تجربی است، در نهایت می‌تواند نیازهای مادی انسان را تأمین کند؛ البته تاریخ ثابت کرده است که همین بعد مادی را هم نتوانسته تأمین کند. بنابر این چون از حیث کیفیت دارای ابعاد متعدد روحی و جسمی است، برای اداره‌ی او و تدبیر حیات مادی و معنوی او، علم انسان ناکارآمد است. این محدودیت علمی را نه‌تنها مورد تأکید قرار داده است بلکه واقعیت خارجی در طول هزاران سال از تاریخ بشر نیز اثبات کرده است که این محدودیت علمی باعث اشتباه در فهم معادلات از سطح قریه رو ستا تا سطح ملی و منطقه‌ای و قاره‌ای و جهانی شده‌است.

روشن است که معادلات جهانی (چه رسد به جهان مادی و معنوی) عظیم است و روابط پیچیده‌ای بین حیات بشری وجود دارد، ولی انسان به‌رغم تلاش‌های علمی در سده‌های زیادی همچنان در حل و فصل آنها دچار حیرت است. شبهات علمی زیادی حیات بشر را احاطه کرده است. فقط کافی است علم اقتصاد امروز بشر به‌عنوان عصاره همه تجربیات مربوط به قرن‌ها زندگی را در نظر بگیریم، خواهیم دید که تدابیری که توسط انسان‌های متخصص این علم اعمال شده‌است، به کجا منتهی شده‌است. وقتی ما این مسأله را در کنار روایتی که می‌فرماید: «وقتی که قائم می‌آید، شکوفایی اقتصادی، علمی و… ایجاد می‌شود.» می‌گذاریم، می‌بینیم که نوعی نگاه اعتراضی در روایت ما وجود دارد؛ اعتراض به اینکه ظرفیت‌هایی که بشر و طبیعت دارد، به اندازه‌ای است که می‌تواند انسان را به شکوفایی اقتصادی و سعادت فرهنگی برساند؛ ولی این ظرفیت‌ها به‌دلیل شبهات علمی و نواقص علمی، به کار گرفته نشده و محقق و عملی نشده است.

ناقص بودن گستره‌ی معرفت بشری مورد تأکید قرآن کریم است. بنابر این وقتی می‌خواهیم از حیث مبانی معرفت‌شناختی بحث کنیم انسان دارای توان علمی و اندیشگی اندکی (نسبت به توان معرفتی خالق و رب جهان و نمایندگان او) است و توان اینکه به‌صورت کامل بتواند همه‌ی مصالح مادی و فرا مادی خود را تأمین کند، ندارد. این یک بخش از بحث بود.

بخش دوم از مبنای اول مربوط به شهوات عملی است؛ یعنی وقتی از لحاظ عملی انسان را بررسی کنید، طوری خلق شده‌است که دارای شهوت و قدرت است. انسان دارای سودمحوری و قدرت‌محوری است. در عین کرامتش و…، عجول است و طغیان می‌کند. براساس آیات قرآن انسان دارای غرایز و شهوات است. همین حس سودمحوری هنگام نظریه‌پردازی، توری سازی تا بروز تصمیمات اقتصادی خود را نشان‌می‌دهد. وقتی می‌خواهید قضاوت کنید یا قانون‌گذاری کنید، حس سودمحوری خود را نشان‌می‌دهد. یکی ازز دلایل مهم اینکه قانون‌هایی که در مجالس دنیا تصویب می‌شود هرچند وقت یک‌بار اصلاح می‌شودف همین نقصان معرفتی بشر است، به‌گونه‌ای که نتوانسته همه‌ی ضوابط و روابط اجتماعی را کشف کند، و به‌خاطر شهوات عملی است. روشن است نظامی که براساس و مبنای این حقوق بشر چیده می‌شود، براساس هژمونی قدرت خاصی تنظیم و ساختارمند شده‌است و اصول و الزامات و ارزش‌های خود را دارد؛ نه اینکه در پی تأمین منافع نوع یا کل بشر باشد. عامل ناکارآمدی نیز عموماً همین موارد است. بنابر این از حیث انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی انسان دارای این دو مشکل و نقیصه‌ی بزرگ است و باید بتواند آنها را رفع کند.

* یعنی دین وحیانی، از انسان بیش از خودش آگاه است، او را بیشتر میشناسد و ایده آل را برای او تعریف کرده است؟

بله دقیقاً همین طور است. و حالا که انسان دارای این محدودیت‌های ظرفیت علمی و عملی است، خدای متعال است که توانایی قانون‌گذاری و اعمال ولایت را دارد و خداوند خود اقدام به قانون‌گذاری و ربوبیت می‌کند؛ یعنی هم قانون‌گذاری می‌کند و هم ولایت می‌کند. اینکه هر روز می‌گوییم: الحمدلله رب‌العالمین؛ یعنی ربوبیت عالم با خداوند است خواه ربوبیت تکوینی و خواه ربوبیت تشریعی؛ یعنی ربوبیت خداوند در عرصه‌ی قانون‌گذاری هم مورد تحمید و ستایش ماست؛ اما واقعاً و. در عرصه علمی هم به ستایش عملی این صفات خدا می‌پردازیم؟ آیا این صفات خد ارا در عرصه حیات خودمان دخالت می‌دهیم؟ آیا توجه داریم که خداوند است که باید اصول و باید و نبایدها را طراحی می‌کند؟ خداوند هم رب است و ربوبیت هستی را انجام می‌دهد (بوبیت تکوینی) و هم باید به باید و نبایدهای او در عرصه هیا مختلف زندگی میدان دهیم تا ربویت کند (ربوبیت تشریعی). خداوند ولایتش را نیز از طریق پیامبر اکرم (ص) و اولوالامرش انجام می‌دهد. وقتی ما برخی از آیات قرآن (مانند یخرجونهم من النور الی الظلمات) را در افق اجتماعی فهم می‌کنیم یا آنها را در افق سیاسی درک می‌کنیم، می‌فهمیم که ظلمات ما در حوزه‌ی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چیست که خداوند ما را از آن ظلمات به‌سمت نور هدایت می‌کند.

این مسائل دو پله برای بحث ما هستند. پله‌ی اول این است که خدای متعال انسان را به‌گونه‌ای خلق کرده است که از لحاظ علمی دارای نقصان معرفتی است و از حیث عملی دچار شهوات عملی است. پله‌ی دوم این است که خداوند خود حاکمیت و ربوبیت و ولایت را برعهده می‌گیرد؛ چون تنها شخصی است که احاطه‌ی علمی کامل دارد و به‌دور از هر نوع شهوت عملی است. خداوند از قانون‌گذاری‌ای که برای بشر انجام می‌دهد، سود نمی‌برد. تنها کسی که در عالم سود نمی‌برد، خداوند است. پس او بهتر می‌تواند بدون درگیر شدن در تعارض و منافع بشر قانون‌گذاری کند. ما قصد داریم از طریق این دو پله نیاز به امامت در دنیای مدرن به‌ویژه در عصر غیبت را اثبات کنیم.

بحث سوم این است که بشر اساساً برای بقای حیات خود، نیازمند قانون است. بشر نمی‌تواند بدون قانون زندگی خود را اداره کند و حتماً ولی اداره‌کننده‌ی حیات بشر باید از سوی خداوند متعال باشد. اگر بشر بخواهد حیات خود را تداوم دهد نیازمند قانون است و ضرورت عقلی دارد که برای اجرای این قوانین باید حکومت شکل بگیرد. خدای متعال چون علم بی‌نهایت دارد و صمدیت (بی‌نیازی) دارد تنها کسی است که صلاحیت دارد برای بقای حیات بشر قانون‌گذاری کند. خداوند در قالب کتاب‌های آسمانی این قوانین را در اختیار بشر می‌گذارد؛ یعنی فلسفه‌ی ارسال رسل و انزال کتب این است که بشر چون برای اداره‌ی زندگی خود نیاز به قانون و مجری قانون دارد، رسل و کتب ارسال و انزال می‌شوند؛ البته خداوند مستقیماً نمی‌تواند بر مردم حکومت کند؛ مستقیماً می‌تواند کتاب بفرستد و ربوبیت خود را اعمال کند؛ اما در مقام اجرا اگر بخواهد ولایت خود را اعمال کند از مجری‌های زمینی استفاده می‌کند؛ یعنی وقتی می‌خواهد پیامبر بفرستند، به این توجه دارد که بشر نیازمند مجری‌ای بشری است که بتواند خواسته‌های خدا و مصالح زندگی انسان را تأمین کند؛ لذا فرمود: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ».

امام‌رضا (ع) فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کلِّهِ مِنْ غَیرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ…» و تا آخر این روایت؛ یعنی امامان چنان مطیع خدا هستند که کوچک‌ترین خطا و انحرافی در مسیر ابلاغ پیام الهی و مدیریت حیات بشری براساس این قوانین ندارند. لذا خداوند تأکید می‌کند که برگزیدگان او نمی‌توانند در مسیر ابلاغ وحی کوچک‌ترین سرپیچی داشته‌باشند.

تا اینجا روشن شد که بشر حداقل تا زمانی که پیامبران می‌آمدند نیازمند این بود که هم خداوند قوانین زندگی او را ارائه دهد و هم مجری این قوانین را خود خداوند تعیین کند؛ زیرا مجری‌های زمین دارای شهوت هستند دچار تعارض منافع می‌شوند. پس بشر نیازمند قوانین و مجریان آسمانی است. این همان نیاز بشر به وحی و امام است.

* چه نسبتی بین وحی و امام برقرار است و اصولاً منظور از ولی و امام چیست؟

ویژگی وحی این است که به علم مطلق الهی متصل است؛ یعنی برآیند علم مطلق و علم کامل الهی وحی است. کسی وحی را ارائه می‌دهد که نه شبهات علمی دارد و نه شهوات عملی. به‌علاوه احاطه‌ی کامل به زندگی بشر دارد؛ یعنی خدایی که خالق است، رب است. خدایی که بشر را خلق کرده است، حکم می‌دهد. آیه‌ای که می‌فرماید: حکم فقط از آن خداست به همین معنا است؛ یعنی من که تو را خلق کردم حالا که به تمام زوایای وجودی تو مسلط هستم فقط من می‌توانم برای تو قانون بگذاریم.

شهید استاد مطهری بحثی درباره ولایت و بحثی درباره امامت دارد. می‌گوید: ولایت گاهی منفی است مثلاً مسلمانان ولایت غیرمسلمان را نباید پذیرند، گاهی هم ولایت مثبت است؛ یعنی اینکه مسلمانان به‌صورت یک جامعه‌ی واحد در بیایند و یکدیگر را مورد توجه قرار دهند تا نظام اجتماعی آنها حفظ شود؛ ولایت مثبت هم عام یا خاص است. ولایت خاص همان ولایت اهل‌بیت (ع) است. می‌گوید: ولایت خاص یعنی ولایت اهل‌بیت (ع) گاهی ولایت محبت یا قرابت است؛ یعنی ما باید محبت و قرابت داشته‌باشیم با امیرالمؤمنین (ع) و این دوازده فردی که از این خانواده هستند. گاهی ولایت امامت است. در ولای امامت ما باید ولایت امام را قبول داشته‌باشیم. در توضیح این نوع ولایت می‌فرمایند: یعنی مرجعیت دینی و اینکه این افراد در درجه‌ای قرار دارند که باید دین را آنها تبیین کنند و ما باید در دین خود از آنها پیروی کنیم. آنها اشخاصی هستند که می‌توانند دین را معرفی کنند. گاهی هم ولایت زعامت است؛ یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. ولایت ائمه اهل‌بیت همه اینها را دارد. امامت نیز تنها به‌معنای زعامت و رهبری سیاسی نیست، بلکه امامت دارای ولایت معنوی نیز هست و امام ارتباطی با عالم بالا دارد و استعداهایش به فعلیت در آمده و در جهان هستی مؤثر است. اصولاً امامی که شیعه مطرح می‌کند با امامی که در اهل سنت مطرح می‌شود، تفاوت دارد و توجه به گستردگی شئون امامت در شیعه است که در پاسخ به نیازمنید به امام در عصر مدرن برای ما راهگشاست.

* درک درست امامت از سوی انسان در گرو فهم کدام مسائل است؟

همان طور که اشاره کردم امامت به چند معنا است؛ اول این که یک امامت به‌معنای زعامت اجتماعی است. در آیات متعدد بحث زعامت اجتماعی و حکومت‌داری آمده است و اهل سنت مانند ما شیعیان قبول دارند که امام به‌عنوان زعیم اجتماع لازم است؛ لذا بعد از پیامبر همه جمع شدند و سریع زعیم پیدا کردند.

و دوم امامت به‌معنای مرجعیت دینی است؛ یعنی پیامبر (ص) وظیفه تبیین دین را داشت «لتبین للناس» و قرآن را برای مردم تبیین می‌کرد. حالا بعد از پیامبر که به‌طور قطعی با علم الهی آیه‌ها را تبیین می‌کرد، آیا نیاز به تبیین قرآن  و پاسخ به نیازهیا هر روزه مردم پیاین پذیرفته و در سؤال و جواب تخته شده‌است؟ یعنی در زمان حیات پیامبر مشکلاتی که بشر با آنها مواجه بود، با تبیین رسول اکرم (ص) حل می‌شدند؛ اما حالا که پیامبر از دنیا رفته آیا این نیازها دیگر مطرح نیستند یا اینکه نیازها بدون پاسخ روی زمین می‌مانند و این بشر است که باید خودش مشکلش را حل کند؟ گروهی این‌طور جواب دادند که بشر از این به‌بعد هر سؤالی داشته‌باشد، بی‌پاسخ است. شیعه می‌گوید: ما مرجعیت معصومانه دینی داریم؛ یعنی پیامبر در حالی از دنیا رفت که این شئون خود را به شخصی بعد از خود سپرد که آن امام کامل بود و توانایی القای این مفاهیم را از پیامبر داشت؛ لذا مقام تبیین دین و پاسخ به سؤالات متعدد انسان توسط امام صورت‌می‌گیرد.

سومین نوع نیز که اشاره‌ای به آن داشتم، ولایت انسان کامل و حجت زمان است؛ یعنی امام به‌معنای کسی که حجت زمان است؛ به‌معنای انسان کامل است؛ یعنی حجتی که هیچ زمانی از آن خالی نیست؛ یعنی اگر حجتی در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می‌بلعد. علامه مطهری در این مورد می‌فرماید: انسان‌ها در سایه‌ی عبادت و اطاعت به درجه‌ای می‌رسند که بر ضمایر و دل‌ها تسلط پیدا می‌کنند. روح کلی ایشان محیط بر همه‌ی روح‌ها است و حجتی است که زمین از آن خالی نمی‌ماند؛ یعنی با عبادت انسانی که توان تکامل دارد، تکامل خود به فعلیت می‌رسد؛ عبادت قرب می‌آورد؛ یعنی انسان با عبادت به کمالات می‌رسد که این کمالات حقیقی هستند و انسان واقعاً به خدا نزدیک می‌شود؛ لذا انسان‌های کاملی هستند که به این مقام قرب رسیده‌اند و وقتی به مقام قرب رسیدند، ولایت کامل به آنها داده‌می‌شود که بر جهان ولایت پیدا می‌کنند. اگر این‌ها نباشند زمین از هم می‌پاشد. رابط بین زمین و آسمان این‌ها هستند. حجت‌های خدا این‌ها هستند. اگر این‌ها نباشند دیگر بین زمین و آسمان رابطه‌ای نیست و خداوند از طریق آنها روابط خود با بشر را تنظیم می‌کند. شهید مطهری این ولایت را ولایت معنوی یا ولایت تکوینی می‌نامند. بنابر این لازم است توجه کنیم که امام واجد این نوع ولایت نیز است. امام صرفاً حکومت نمی‌کند؛ بلکه دارای ولایت تکوینی است. به همین خاطر امام با اینکه غایب است و حکومت نمی‌کند، نقش رابط بین آسمان و زمین ر اایفا می‌کند، و ضامن بقای زمین و اهل زمین است.

نتیجه این است که امام در نگاه شیعه چیزی فراتر از حاکم و رهبر سیاسی جامعه است. اثر تکوینی امام در نظام هستی این است که اگر نباشند ارتباط ربوبی بین آسمان و زمین از بین می‌رود. با این توجه باید پرسید آیا در دنیا مدرن به امامی که دارای ولایت تکونیا ست، نیاز داریم یا خیر؟

* عقل و تجربه انسان در این میان چه جایگاهی دارد؟ با این که مبانی دینی جایگاه ویژه‌ای برای عقول انسان‌ها برشمرده است.

بله. حالا در اینجا سؤالی مطرح می‌شود و این است که هزاران سال می‌گذرد و بشر با حجم انبوهی از تجربه‌ها روبه‌رو است و دانش‌های متعدد او رشد کرده است. انسان قدرت حضور در کرات دیگر دارد و حتی می‌تواند صدها سال نوری آینده را رصد کند. بنابر این وقتی خود انسان در حال مدیریت حیات خود است چه نیازی به این امام با چنین ویژگی‌هایی دارد؟ الان دیگر عقل انسان کامل شده و دیگر نیازی به قرآن ندارد.

پاسخ این است که ضرورت قانون‌گذاری خداوند و تعیین مجری از جانب او برای اجرای این قانون همچنان وجود دارد؛ یعنی آن ناتوانی بشر در حل مسائل مادی همچنان وجود دارد. زیرا انسان همچنان محدودیت علمی و عملی دارد و بزرگ‌ترین دلیل بر نقض این ادعا (علم بشر فراتر رفته و می‌تواند در تدبیر معیشت خود عقل‌بسنده باشد)، وضع فعلی بشر است. آیا سالی هست که هزاران نفر در جنگ از بین نروند؟ آیا در کره‌ی زمین جایی هست که عدالت اجتماعی در آنجا اجرا شده‌است؟ آیا جایی در کره‌ی زمین هست که مرگ و میر ناشی از فساد و تباهی نباشد؟ آیا برده‌داری که زمان پیامبر مورد مبارزه واقع شد، الان از بین رفته‌است؟ یا برده‌داری در قالب‌های مدرن صد برابر شده‌است. الان بیش از یک میلیارد بت‌پرست در همین دنیای مدرن داریم. چطور عقل انسان کامل شده؛ ولی این فسادها و تباهی‌ها به اوج رسیده است؟ در اینجا است که می‌بینیم روایات تأکید می‌کنند با ظهور حضرت مهدی (ع) عدالت سیاسی و اجتماعی می‌آورند. ظلم را از بین می‌برند؛ این موارد یعنی پیش‌فرضی که ما در اسلام و در بحث امامت داریم این است که تا امام نیاید هرچند هزار سال جهانیان، تجربه‌ی متراکم از علم و دانش داشته‌باشند، بازهم نخواهند توانست جهان را به‌نحو مطلوب اداره کند به‌گونه‌ای که نیاز نوع بشر آن هم در همه ابعاد وجودی (از جسم بشر گرفته تا روح و جان او) تأمین شود. بشر تا به آسمان متصل نشود نمی‌تواند مشکلات زمینی خود را حل کند. کسی که با دست خود این ارتباط را قطع کرده است باید به درجه‌ای از بلوغ برسد تا دوباره این ارتباط را برقرار کند.

پس اگر بپرسید چرا در این دوره‌ای که هستیم به امام و قانون فرازمینی نیازمندیم. از زوایه دیگر می‌توان پاسخ داد که اولین دلیل گستردگی و پیچیدگی ارتباطات در عصر حاضر است. در عصر ما تناسبات و تعاملات بشری هزاران برابر گذشته شده‌است. در گذشته حکومت‌ها بسیط و ساده بودند؛ اما الان نظامات اجتماعی به‌شدت گسترده و پیچیده شده‌اند و این گستردگی باعث شده‌است که ما حتی نمی‌توانیم مصالح حقیقی بشر را درست توضیح دهیم و برای آن برنامه‌ریزی کنیم؛ یعنی اگر زمانی پیچیدگی‌ها کم بود و انسان می‌توانست با عقل خودبنیاد خود بخشی از مصالح مادی خود را تأمین کند، الان این مناسبات اینقدر پیچیده شده‌است که انسان حتی قادر به درک مصالح بشر در این تعاملات نیست. و حتی تمام پیشرفت‌هایی که بشر در حوزه علوم شناختی ادعا می‌کند در بستر همین شناخت ناقص او سامان‌یافته‌اند، بنابر این ادعای بلوغ عقل تجربی و کارآمدی آن در مدیریت حیات اجتماعی بشر عملاً گزافه است و واقعیت بیرونی بیانگر نیاز بیشتر بشر بیش از گذشته به وحی و قانون‌گذاری آسمانی است. بشر عصر فرامدرن آزادی اجتماعی و سیاسی ندارد و گرفتار برده داران مدرن رسانه‌ای است و زندگی‌اش ناخواسته مطابق میل مهنداسان اجتمایع مستظهر به قدرتهیا بین المللی تدبیر می‌شود. و او صرفاً توهم آزادی دارد. در حوزه‌های مختلف نیز حیات بشری دارای شکاف طبقاتی گسترده‌است. فقر و گرسنگی دنیا را تهدید می‌کند. سوء تغذیه‌های میلیاردی وجود دارد. اگر بشر به تکامل عقلی رسیده و بدون نیاز به امام می‌تواند مشکلات خود را حل کند چطور نتوانسته این مشکلات را حل کند؟ بحث سلاح‌های شیمیایی، هسته‌ای و کشتار جمعی چرا هنوز حل نشده است و سایر موارد نشان‌می‌دهد که بشر همچنان نیازمند قوانین و مجری آسمانی است.

* آیا میتوان از روایات نیز برای ترسیم دیدی نو به برای تبیین نیاز به امام در عصر مدرن سرمشق گرفت؟

بله. فکر می‌کنم روایت‌هایی که درباره‌ی امام‌زمان (ع) نقل‌شده، عملاً نشان‌دهنده‌ی ظرفیت‌هایی است که بشر و جامعه‌ی انسانی دارد؛ اما به فعلیت نرسیده‌اند. نکته‌ی مهم این است که روایات مهدویت لایه‌ها و بطون‌ی دارند که ما بی توجه به آنها هستیم. ما معمولاً روایت‌ها را می‌خوانیم و از لوازم و دلالت‌های آنها غافلیم؛ مثلاً وقتی می‌خوانیم که امام‌زمان می‌آیند و عدالت را گسترش می‌دهد، به چه معنا است؟ امام‌رضا (ع) فرمودند: خدای متعال به‌دست حضرت مهدی (عج)، زمان را از هر ظلمی پاک می‌کند تاحدی که احدی جرئت ظلم‌کردن به دیگری را پیدا نمی‌کند. همین روایت در حوزه‌ی گسترش عدالت دارای الزامات فراوانی است. معنی این روایت این است که ۱. امکان تحقق عدالت فراتر از آن چیزی که الان هست، وجود دارد. بشر امروز بهانه می‌آورند که به فلان دلیل نمی‌توانیم عدالت را اجرا کنیم. اصلاً ممکن نیست عدالت صددرصدی اجرا شود و تحقق قطعی و فراگیر عدالت صرفاً خیال است؛ اما این روایت می‌گوید که این جهان ایده‌آل قابل تحقق است و با توجه به ظرفیت‌های همین جهان هم قابل تحقق است و کسی می‌آید آن را اجرا می‌کند. پس امکان تحقق جهان بدون ظلم وجود دارد، با توجه به همین امکانات و منابع محدودی در همین جهان وجود دارد. ۲. نکته‌ی بعدی این است که تا عصر ظهور موانعی بر سر راه عدالت وجود دارد. روایات می‌گویند: تا عصر ظهور موانع متعددی در مسیر عدالت پیش خواهند آمد. بنابر این این روایات برای ما راهگشایی می‌کنند و می‌گویند که شما به‌عنوان کسانی که منتظر هستید وظیفه‌ی مانع‌شناسی دارید. وظیفه‌ی شما آینده‌پژوهی در حوزه‌ی موانع است. باید موانع را کشف، تبیین و برای آنها راه حل پیدا کنید. شما مأمور به وظیفه هستید نه نتیجه. شما باید کار خودتان و ظلم ستیزی خودتان را داشته‌باشید موانع را بشناسید و مبارزه کنید.۳ این موانع تنها در آخرالزمان از بین خواهند رفت؛ یعنی اگر بشر تمام امکانات خود را به کار بگیرد نخواهد توانست عدالت به آن معنا را اجرا کند. شبهات علمی، شهوات، تعارض منافع، فقر و فساد اجازه نخواهد داد که بشر بتواند عدالت را اجرا کند. در عین حال که منتظر هستید و می‌دانید که فقط با آمدن او عدالت واقعی تحقق پیدا خواهد کرد؛ ولی باید برای تحقق آن تلاش کرد.

روایت دیگری عرض کنم. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی می‌کند تا حضرت مهدی ظهور کند و حکومت او شرق و غرب را دربرمی‌گیرد. لایه هیا روایت می‌تواند اموری از این دست باشد:.۱ در این روایت می‌گوید این جهان به‌گونه‌ای تعبیه شده‌است که تحقق حکومت جهانی در آن ممکن است و ابزارهای لازم برای جهانی‌شدن حکومت وجود دارد.۲. بشر نمی‌تواند به‌تنهایی این ابزارها را در اختیار بگیرد.۳. فقط امام‌زمان (عج) است که می‌تواند این ابزارها را در اختیار بگیرد و از طریق آنها حکومت جهانی را پدید بیاورد. ۴. حکومت جهانی آرزوی پیامبران و ائمه طاهرین (ع) است و آخرین امام فقط این فرصت را پیدا می‌کند که حکومت جهانی تشکیل دهد.

این موارد سؤالات امروز بشری و نیاز امروزی او است. بشر دوست دارد حکومت جهانی تشکیل دهد. فساد را از بین ببرد. فقر را از بین ببرد. بشر دوست دارد شاهد حاکمیت محرومان باشد. این موارد سؤالاتی است که در فلسفه‌ی سیاسی دنبال پاسخشان می‌گردیم و می‌خواهیم آنها را حل کنیم و شاهدیم که نتوانستیم آنها را حل کنیم. پس همچنان بشر محتاج موجودی فرازمینی است که بیاید و مشکلات او را حل کند. این دست سخنان که ما نیازمند قهرمان هستیم و خودمان قهرمان زندگی خودمان هستیم و… در عین اینکه سخنان زیبایی است ولی دارای ایهامات و ابعادی است که از برخی جهات درست و از برخی جهات فریب دهند و سست کننده اعتقادات به موعود امم و نجات بخش جهان است. خلاصه سخن اینکه وجود امام ضروری است هم به‌خاطر اینکه رابط آسمان و زمین است. امام از حیث وجودی لازمه‌ی بقای عالم است. از حیث حکومت هم جهان به سمتی پیش می‌رود که ان شاءالله شرایط فراهم شود و امام ظهور کنند. ما باید وظیفه‌ی خود را بشناسیم و ضمن اینکه می‌دانیم توانایی معرفتی بشر اندک است و به مشکلات عملی گرفتار هستیم؛ اما وظیفه‌ی خودمان را گم نکنیم.

* سپاس از حضرتعالی، با این توضیحات آیا می‌توان گفت غایت حکومت امام معصوم کامل شدن شناخت نوع انسان از خودش و هستی و همچنین رسیدن به صلاح واقعی است؟

به نظر من حکومت حضرت که به وجود می‌آید رؤیای تمام انبیاء مبنی بر یک حیات الهی‌پسند به تحقق می‌پیوندد. حاکمیت حضرت مهدی وقتی رخ می‌دهد تمام ظرفیت‌های جهان به خدمت گرفته می‌شوند برای اینکه نشان دهند خلقت خداوند عبث نبوده و انسان می‌توانست به کجا برسد؛ ولی نرسید و خودش را محروم کرده بود. حکومت برای این است که اسلام معتقد است که پایان جهان خوش است و آن حکومت صالحان است. این نکته‌ی بسیار مهمی است که اسلام آینده را زیبا و خوش می‌بیند و اساساً به همین خاطر است که فلسفه‌ی انتظار در شیعه با فلسفه‌های دیگر متفاوت است. اسلام پایان خوشی مبتنی بر واقعیات نه مبتنی بر توهمات برای بشر ترسیم کرده است. وقتی تمام استعدادهای بشر به فعلیت برسند گلستانی که خداوند به بشر وعده داده تحقق پیدا خواهد کرد و اوج تحقق آرمان‌ها و آرزوهای یک فیلسوف سیاسی، حکومت حضرت مهدی (عج) است.