تفاوت اندیشه غربی و اسلامی در نگاه به حق‌مداری انسان

به گزارش اداره روابطس عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدکاظم سیدباقری، عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه، در دوره عدالت اجتماعی، که از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم برگزار شد با موضوع «رابطه عدالت و حق» سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید:

اشتباه نیست اگر بگوییم جوهر سیاست، قدرت است. حال اگر از عدالت سخن به میان می‌آوریم باید بپذیریم که عدالت بدین معنی است که هر کسی به حق شایسته و بایسته خودش برسد و در عدالت سیاسی نیز از تخصیص حق‌مدارانه ارزش‌ها و امکانات سیاسی سخن گفته می‌شود که به استیفای حقوق شهروندان می‌انجامد. البته در اینجا دو قید به وجود می‌آید که یکی تناسب و دیگری استحقاق است اما با وجود عدالت سیاسی می‌توانیم بگوییم بستر برای انتخاب شدن شهروندان فراهم می‌شود و به تعبیری می‌توانیم بگوییم که در عدالت سیاسی، بحث از توزیع استحقا‌ق‌مدار امکانات سیاسی در میان است.
تعریف عدالت
برای اینکه ما وارد قلمرو بحث حق شویم به نحوی می‌توانیم بگوییم که در تعریف عدالت، توپ را در زمین حق انداختیم. حال سؤال این است که حق چیست و از کجا می‌آید؟ در دنیای امروز یکبار از حق بودن و یکبار از حق داشتن سخن به میان می‌آید. در گذشته بیشتر درباره حق بودن سخن گفته می‌شد اما حق بودن به معنای درست بودن است. در حق داشتن، گویی شهروندان دارای یک امتیاز و سلطه می‌شوند. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که حق، یک امر اعتباری است و نباید دیگران آن سلطه و امتیاز را نادیده بگیرند.
البته در کنار حق، تکلیف هم وجود دارد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۲۶۱ نهج‌البلاغه اشاره می‌کنند که برخی افراد وقتی از حق و عدالت حرف می‌زنند بسیار سخن می‌‌رانند اما وقتی از اجرا سخن به میان می‌آید دایره عمل آنها بسیار تنگ می‌شود. بنابراین در نظر داشته باشیم که وقتی از عدالت سخن می‌‌گوییم با مفهومی پیچیده و چند لایه به نام حق مواجه هستیم و در این زمینه نیز سؤال این است که خاستگاه حق کجاست؟ و چگونه می‌توان به آن دست یافت؟
در دنیای امروز متفکران و اندیشوران، اصولاً برای انسان، حق قائل هستند و چنان دایره حق‌داری انسان را بزرگ می‌کنند که جا برای عرصه‌های دیگر بسیار تنگ می‌شود لذا در دنیای معاصر، انسان موجود حق‌داری است تا هرگونه که می‌خواهد تصمیم بگیرد و هرچه که می‌خواهد انتخاب کند و حتی می‌تواند وحی و خدا را انکار کند. البته بسیاری از متفکران مخصوصاً در اندیشه اسلامی این تلقی را نفی کرده‌اند.
خاستگاه حق کجاست؟
درباره اینکه خاستگاه حق کجاست باید گفت که در اندیشه غربی، سرچشمه حق، طبیعت است اما مگر خود طبعیت، دارای جایگاه و پایگاهی است که بتواند حق را به وجود بیاورد؟ واقعیت این است که طبیعت چنین جایگاهی ندارد. در اندیشه اسلامی این بحث مطرح می‌شود که خاستگاه حق، خداوند متعال است. در قرآن کریم آمده است: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ ۖ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ حق همان است که از طرف خدا به سوی تو آمد، پس هیچ شبهه به دل راه مده» (بقره/۱۷۴) امام سجاد(ع) نیز می‌فرمایند خاستگاه حقوق از جانب خداوند است.
دلیل این سخن این است که خودِ این انسان را هم خدا به وجود آورده و این حقی که به انسان، سلطه و امتیاز می‌دهد را در اختیار وی قرار داده است. عدالت دارای علت فاعلی و علت غایی است. گاهی انسان کاری را انجام می‌دهد و به واسطه تلاشی که دارد صاحب حقی می‌شود که این عدالت فاعلی است. در عرصه سیاسی هم احتمال دارد که کسی بگوید چون من زحمت کشیده و تلاش کرده‌ام بنابراین چون بهتر رقابت کرده‌ایم کسی نمی‌تواند حق من را بگیرد. در فقه هم به این نکته با عنوان حق حیازت اشاره شده است.
می‌توانیم بگوییم که عدالت مرحله اجرایی حق است و تا حقی وجود نداشته باشد اصولاً بحث از عدالت بی‌معناست و وقتی حق به وجود می‌آید که خداوند آن را از طریق انبیای الهی به جامعه سرازیر کند تا انسان مسلط به سرنوشت خود شود لذا حق همیشه طبیعی و ثابت است اما اجرای حق می‌تواند ارادی، اختیاری و همراه با برنامه‌ها و آئین‌نامه‌ها و قوانین متعدد، متناسب با هر کشور و جغرافیا باشد.
معیارهای عدالت
در اینجا به بحث کلیدی معیارهای عدالت می‌رسیم و اینکه با چه سنجه و ملاکی می‌‌توانیم بگوییم حق به حق‌دار رسیده یا نرسیده است و در چه مسیری باشیم می‌‌توانیم بگوییم در حال حرکت به سمت عدالت هستیم. در بحث معیارهای عدالت، باید بتوانیم از حق به عنوان یک مفهوم اعتباری به سوی اجرا و از مفهوم به سوی مصداق حرکت کنیم. معیارها مربوط به قبل از کسب قدرت، هنگام در دست داشتن قدرت و هنگام نظارت بر قدرت هستند. درباره معیارهای قبل از کسب قدرت باید گفت که یک بحث کلیدی و اساسی وجود دارد و آن هم برابری در فرصت‌ها و امتیازات مبتنی بر استحقاق است. البته منظور ما برابری مطلق نیست که منجر به سوسیالیسم می‌شود بلکه منظور برابری استحقاقی است.
در اینجا یک ظرفیت ایجاد می‌‌کنیم که همگان با توجه به شایستگی‌هایی که دارند به صورت برابر به حقوق خود برسند. اینگونه به شایسته‌سالاری هم می‌رسیم چراکه شایسته‌سالاری نتیجه برابری در فرصت‌ها و امکانات است و وقتی شایستگان بر مسند قدرت می‌نشینند، می‌‌توانیم بگوییم مسیر حرکت جامعه به سمت عدالت فراهم شده است. غالباً در جوامعی که با مشکل شدید بی‌عدالتی مواجه می‌شوند موقعی است که حاکم یا کارگزار شایستگی لازم را ندارند.
نکته دیگری که باید توجه داشت این است که حق بر عدالت مقدم است همچنانکه عدالت بر آزادی مقدم است و تا حقی وجود نداشته باشد عدالت هم به وجود نمی‌آید. حق که به وجود آمد سپس از این بحث می‌شود که حال چگونه احقاق حق صورت گرفته و عدالت وضع شود. نکته دیگر اینکه تحقق عدالت می‌تواند توسط یک نهاد انجام شود و مثلاً در قانون اساسی ما نهادهای مختلفی برای نظارت پیش‌بینی شده است و چون طراحان قانون اساسی ما با یک نظام استبدادی در دوران قبل از انقلاب مواجه بودند بنابراین اگر به قانون اساسی مراجعه کنید، شوراها نقشی اساسی دارند تا دوباره گرفتار چنان حاکمی نشویم بنابراین بخشی از تحقق عدالت می‌تواند در قالب شوراها باشد.
البته باید نظارت هم وجود داشته باشد که از طریق امر به معروف و نهی از منکر محقق می‌شود که امروزه از طریق احزاب، مطبوعات، فضای مجازی و امثالهم انجام می‌شود؛ چراکه بیشترین جنبه امر به معروف و نهی از منکر در عرصه قدرت سیاسی تحقق پیدا می‌کند چون قدرت سیاسی می‌تواند بیشترین منافع را برای جامعه تأمین کند یا به آن ضربه بزند هرچند که ممکن است انتقاداتی باشد که این موضوع آنگونه که باید و شاید انجام نمی‌شود.