نظریه تمثل در تفسیر متون دینی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی- ترویجی با موضوع “نظریه تمثل در تفسیر متون دینی“ یکشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۳۹۹توسط گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ برگزار شد.

در این کرسی علمی حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی اردستانی به عنوان ارائه‌دهنده، حجت‌الاسلام و المسلمین محمدمهدی گرجیان و حجت‌الاسلام و المسلمین علی فضلی به عنوان ناقد حضور داشتند.

  • حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی اردستانی،‌ عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه به ارائه بحث خود در این زمینه پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

نظریه تمثل از نظریات فلسفی است که گویا بتواند به مثابه مبنایی در تفسیر بعض آیات کتاب خدا و احادیث معصومین – علیهم السلام – در ظهور مثالی حقایق بکار گرفته شود. در کتاب خدا در داستان مریم – علیها السلام – و در روایات نیز مسأله تمثل به نحو گسترده‌ای مطرح شده است

نفس انسان، از جهت مبادی ادراکات سه‌گانه احساس، تخیل و تعقل، دارای عوالم و مقامات سه‌گانه است، به این معنا که از جهت مبدء احساس، دارای عالم و مقام حس و طبیعت، و از جهت مبدء تخیل، دارای عالم و مقام نفس و خیال، و از جهت مبدء تعقل، دارای عالم و مقام قدس و عقل است. آنگاه حقیقت عینی می‌تواند به أنحاء گوناگون برای انسان ظهور یابد. «تمثّل» یکی از أنحاء ظهور حقیقت برای انسان است. معنای تمثل یافتن «شیء الف» برای «شیء ب» در فلان صورت، تصور «شیء الف» نزد «شیء ب» به صورتی چنان است، در حالی که «شیء الف» در واقع همان «شیء الف» است نه آنکه «شیء الف»، «شیء ب» گردیده باشد؛ بنابر این، تمثل ملک به صورت بشر، ظهور وی در صورت انسان است برای کسی که وی را مشاهده می‌کند نه اینکه ملک، انسان گردیده باشد. اگر تمثل در خود شیء و خارج از ظرف ادراک واقع باشد، از قبیل آن است که «شیء الف»، «شیء ب» گردیده و به آن انقلاب یافته است و به معنای ظهور «شیء الف» برای «شیء ب» در صورتی چنان نیست. به هر حال، تمثل شیء برای انسان، ظهور آن شیء برای انسان به صورتی است که وی با آن مألوف و مأنوس بوده و با غرضی که ظهور به خاطر آن است، مناسبت دارد.

در قرآن کریم، فرشتگان به طور مکرر مورد یاد قرار گرفته و در میان آنها صرفا نام جبرئیل و میکائیل برده شده و غیر آنها به اوصاف، مانند: ملک الموت و کرام الکاتبین و سفره الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر آنها یاد شده‌اند. فرشتگان موجوداتى هستند که در وجود خود، منزه از ماده جسمانى‏ بوده که در معرض زوال و فساد و تغییر است و شأن آن، استکمال تدریجى است که به واسطه آن، به غایت خود توجه یافته و چه بسا به موانع و آفات برخورد کرده و از غایت خود محروم شده و پیش از رسیدن به آن، از بین برود. خدای متعال داستان حضور فرشتگان فرستاده شده به سوی قوم لوط را نزد ابراهیم – علیه السلام – و رفتار آنها در آن مجلس را بیان فرموده است.[۱] از صحیفه الهیه چنین استفاده می‌شود که ابراهیم – علیه السلام – هنگامی که گوساله بریان را جلوی فرشتگان گذاشت، مشاهده کرد که آنها از آن نمی‌خورند و گویا امتناع از خوردن دارند و این نشانه شرّ است و از این رو، در نفس خود، احساس خوفی از آنها کرد و فرشتگان به جهت ایمنی و دلگرمی او گفتند: نترس ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم و ابراهیم – علیه السلام – دانست که آنها از فرشتگان کرام هستند که منزه از خوردن و آشامیدن و نظیر این امور از لوازم بدن مادی بوده و برای امری با اهمیت ارسال شده‌اند. از امام صادق – علیه السلام – نقل شده که فرشتگان، خوردن و آشامیدن و ازدواج ندارند و به نسیم عرش، زندگی می‌کنند.[۲]

بر این اساس می‌توان گفت که ورود صور و اشکال و هیئآت جسمانی برای ملائکه در بعض روایات، صرفا بیان تمثلات و ظهورات آنها برای توصیف‌کنندگان از انبیاء و ائمه – علیهم السلام – است و هیچ تصور و تشکل نیست. میان تمثل و تشکل فرق است. تمثل ملک به نحو انسان،‌ ظهور ملک برای مشاهده‌کننده وی در صورت انسان است، پس ملک در ظرف مشاهده و ادراک، دارای صورت و شکل انسان است و در خود و خارج از ظرف ادراک، دارای صورت ملکی است و این بر خلاف تشکل و تصور است؛ زیرا اگر ملک، تشکل به شکل و تصور به صورت انسان پیدا کند، در خود انسان گشته و فرقی میان ظرف ادراک و خارج از آن نخواهد بود و قهرا ملک در عین و ذهن هر دو انسان خواهد بود. پس این سخن شایع در زبان‌ها که ملک، جسم لطیف است و تشکل به اشکال گوناگون می‌یابد به جز صورت سگ و خوک، و جن، جسم لطیف است و تشکل به اشکال گوناگون می‌یابد حتی صورت سگ و خوک، هیچ دلیل عقلی و نقلی از کتاب یا سنت معتبر ندارد و ادعای اجماع مسلمین بر این مدعا از سوی بعضی، گذشته از منع ادعای این اجماع، هیچ دلیلی بر حجیت آن در امثال این مسائل اعتقادی وجود ندارد.

تمثل در کتاب خدا در داستان مریم – علیها السلام – آمده است: «فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا». (مریم: ۱۷) که طبق نقل، در صورت جوانی معتدل و مستوی تمثل یافت. در تحلیل حقیقت تمثل بیان شده که تمثل شیء برای انسان، ظهور آن برای انسان به صورتی است که وی با آن مألوف و مأنوس بوده و با غرضی که ظهور به خاطر آن است، مناسبت دارد. نمونه تمثل در صحیفه الهیه، ظهور جبرئیل – علیه السلام – برای مریم – علیها السلام – در صورت بشر مستوی است؛ زیرا امر معهود از رسالت نزد انسان، این است که انسانی متحمل رسالت شده  سپس نزد کسانی برود که بسوی آنها ارسال شده و رسالتی را که متحمل شده، از طریق تکلم و تخاطب به آنها القاء کند. ظاهر سیاق آیه شریفه آن است که فاعل «فَتَمَثَّلَ» ضمیری است که به روح باز می‌گردد،‌ پس روح فرستاده شده به سوی مریم – علیه السلام – همان چیزی است که به صورت بشر مستوی برای ایشان تمثل یافته و معنای تمثل آن روح برای مریم – علیها السلام – به صورت بشر آن است که ایشان آن روح را در صورت بشر دیده و آن روح در حاسه مریم – علیها السلام – در صورت بشر ظهور یافته، در حالی که در نفس خود روح است و بشر نیست و چون بشر نبوده و جن هم نبوده،‌ فرشته بوده است، یعنی خلق سومی که خدای سبحان در کتاب خود آن را توصیف کرده و ملک (فرشته) نامیده است. خدای سبحان، ملک وحی را در کلام خود ذکر کرده و آن را جبرئیل و روح و رسول نامیده است. حاصل آنکه به تأیید همه این آیات، روحی که خدای متعال آن را به سوی مریم – علیها السلام – ارسال کرده، صرفا جبرئیل – علیها السلام – بوده است. به نظر بعضی، مقصود از روح در آیه محل بحث، عیسی – علیه السلام – است و ضمیر «فَتَمَثَّلَ» به جبرئیل باز می گردد و این تفسیر چنانکه مشاهده می‌شود، تفسیر باطلی است. به قرائت بعضی، «روحنا»‌ به تشدید نون است به این توجیه که آن اسم ملکی است که به سوی مریم ارسال شده و آن غیر از جبرئیل روح الأمین است و این قرائت و توجیه نیز چنانکه مشاهده می‌شود، باطل است.

به هر حال، آیات بعد از آیه محل بحث که جبرئیل – علیه‌السلام – خود را برای مریم – علیها‌السلام – معرفی می‌کند، بهترین شاهد است بر اینکه جبرئیل – علیه السلام – در حال تمثل برای مریم – علیها السلام – بر ملک بودن خود باقی بوده و به تمثل، بشر نگردیده، بلکه صرفا در صورت بشر ظاهر شد و بشر نبود و ملک بود و مریم – علیها ‌السلام – او را در صورت بشر مشاهده کرد، پس معنای تمثل جبرئیل – علیه ‌السلام – برای مریم – علیها‌ السلام – ظهور او برای ایشان در صورت بشر است، در حالی که در نفس خود بر صورت بشر نبوده است، به این معنا که در ظرف ادراک مریم – علیها ‌السلام – بر صورت بشر بوده و در خارج از ادراک ایشان، بر خلاف آن بوده است. به سخن دیگر، سیاق آیه ظاهر است در اینکه جبرئیل – علیه‌السلام – به واسطه تمثل، از ملک بودن خارج نشده و در ذات و حقیقت خود، بشر نگردیده و در صورت بشر برای مریم – علیها السلام – ظاهر شده است، پس او در ظرف ادراک ایشان به صورت بشر بوده است نه اینکه در ذات و حقیقت خود و در خارج از ظرف ادراک ایشان بشر گردیده باشد. به هر حال، این چیزی است که معنای لغوی تمثل بر آن منطبق است که در تحلیل حقیقت تمثل مورد بحث قرار گرفت.

مسأله تمثل به اموری مورد اشکال قرار گرفته که بعض آنها در برخی تفاسیر ذکر شده است. پاسخ به این اشکالات از جهت تثبیت مسأله تمثل لازم است. در اینجا به یکی از اشکالات که از حیث معرفت‌شناختی حائز اهمیت است اشاره می‌شود. بر اساس این اشکال، در فرض جواز تمثل، وثوق و اطمینان از بین می‌رود و قطع به این‌همانی شخص دیده شده در حال حاضر با زید دیده شده در روز گذشته ممتنع می‌شود؛ زیرا احتمال تمثل می‌رود. در پاسخ به این اشکال گفته شده که این شبهه مشترک الورود است (تمثل جایز دانسته شود یا جایز ندانسته شود)؛ زیرا این اشکال برای شخص معترف به صانع قادر نیز پیش می‌آید؛ چون آفرینش مثل زید برای خدای متعال امکان‌پذیر است و قهرا با لحاظ این امکان، وثوق از بین رفته و قطع ممتنع می‌شود، مانند آنچه در اشکال ذکر شد. این اشکال برای شخص غیر معترف به صانع قادر که حوادث را به اسباب طبیعی یا اوضاع آسمانی اسناد می‌دهد نیز پیش می‌آید؛ زیرا نزد وی، تحقق چیز مستتبع مثل زید از ناحیه اسباب، امکان‌پذیر است، پس اشکال بازمی‌گردد، و شاید به دلیل ندرت مثل این حوادث، قدحی از ناحیه آن در علوم عادی مستند به احساس لازم نمی‌آید، پس در این‌همانی زیدِ مشاهده شده در حال حاضر با زیدِ مشاهده شده در روز گذشته، شکی لازم نمی‌آید. اما این پاسخ، ماده اشکال را از بین نمی‌برد؛ زیرا تسلیم شدن به مغایرت میان حس و محسوس نظیر دیدن غیر زید در صورت زید اگر چه نادر باشد، علم حسی را باطل می‌کند و تنها چیزی که باقی می‌ماند این ادعاست که چنین ادراکی به این دلیل علم نامیده می‌شود که ندرت تخلف و خطا، مستوجب غفلت انسان از التفات به شک در آن و احتمال مغایرت میان حس و محسوس است. علاوه آنکه در فرض امکان مغایرت، تحقق آن در هر موردی محتمل است و راهی برای علم به ندرت آن وجود ندارد، پس از کجا دانسته شود که وجود مثل آن، نادر است.

باید دانست که سخن حق، فساد اشکال و جواب از اصل است؛ زیرا اشکال مبنی بر آن است که چیزی که حس به آن نائل می‌شود، عین محسوس خارجی به خارجیت آن است نه صورتی که از آن اخذ می‌شود و بر این تصور نادرست، دو غلفت متفرع می‌شود: یکم: غفلت از معنای اینکه احکام حسی بدیهی است و دوم: غفلت از اینکه تحمیل حکم حس بر محسوس خارجی، به فکر و نظر بوده و به خود حس نیست؛ زیرا حس به خود شیء خارجی نائل نمی‌شود، بلکه به چیزی از کیفیات و هیآت عین خارجی نائل می‌شود، آنگاه تجربه و نظر، حال خود آن شیء را می‌شناسانند. دلیل بر آن، اقسام مغایرت میان حس و محسوس خارجی است که به نام اشتباهات حس نامیده شده، مانند آنکه بزرگ را کوچک و عالی را سافل و مستقیم را مائل و متحرک را ساکن یا بالعکس به اختلاف مناظر مشاهده نمایند. حکم سایر حواس نیز چنین است. برای مثال، فردی از انسان که در مسافت دوری واقع شده، در نهایت کوچکی دیده می‌شود، آنگاه به تکرر حس و تجربه حکم می‌شود که وی انسانی مماثل با ما در بزرگی جثه است، و خورشید به اندازه بشقابی مشاهده می‌شود که به دور زمین می‌گردد سپس براهین ریاضی انسان را هدایت می‌کنند به اینکه خورشید، چند برابر بزرگ‌تر از زمین است و زمین است که به دور خورشید می‌گردد. پس روش شد که آنچه در حقیقت محسوس است، امر خارجی به خارجیت خود نیست، بلکه صورتی است که در ظرف حس انسان است؛ آنگاه در چیزی که احساس می‌کنیم، تردید نداریم و در حالی آن در حس ماست آن را احساس می‌کنیم، و این معنای بداهت حس است، اما محسوس، چیزی است که در خارج از ما و از حس ماست و حکمی که به آن بر محسوس حکم می‌کنیم، صرفا ناشی از فکر و نظر ماست و این همان سخن پیشین است که آنچه را از حال شیء خارجی اعتقاد داریم، حکم ناشی از حس نیست، بلکه حکم ناشی از فکر و نظر است، و در علومی که از حس و محسوس بحث می‌کنند روشن شده که جهازات حواس، انواعی از تصرف در محسوس دارند. آنگاه از امور ضروری نزد ما این است که در خارج از ادراک ما سببی است که نفوس ما از آن متأثر شده و آنچه درک می‌شود را ادراک می‌کند و گاهی آن سبب خارجی است مانند اجسامی که به کیفیات و اشکال خود، از طریق حس به نفوس ما ارتباط می‌یابند، پس به حس، از آنها صوری را ادراک می‌کنیم سپس به تجربه یا فکر، چیزی از امر خود آنها را بدست می‌آوریم و گاهی آن سبب داخلی است، مانند خوف شدیدی که به طور ناگهانی عارض بر انسان شده و صوری هولناک و مهیب بر حسب اوهام و خواطر دردآور نزد انسان، برای وی به تصویر می‌کشد. انسان در جمیع این احوال در تشخیص خود نسبت به حال محسوس خارجی، چه بسا به واقع اصابت می‌کند که اغلب این گونه است و چه بسا از واقع خطا می‌کند، نظیر کسی که سرابی را دیده و آن را آب می‌پندارد یا اشباحی را دیده و آنها را اشخاص گمان می‌کند. از جمیع آنچه گذشت روشن شد که مغایرت میان حس و محسوس خارجی با اینکه فی الجمله غیر قابل اجتناب است،‌ اما خود آن مستدعی ارتفاع وثوق و بطلان اعتماد بر حس نیست؛ زیرا امر در آن، دائر مدار چیزی است که انسان از تجربه یا نظر یا غیر آن بدست می‌آورد، و درست‌ترین آنها چیزی است که تجربه آن را تصدیق کند، اما وجه فساد پاسخ این است که بناء آن بر تسلیم نسبت به چیزی است که در اشکال بدان تسلم شده و آن عبارت از این است که حس به عین محسوس خارجی نائل شده و علم به خود محسوس، مستند به خود حس است و به ندرت تخلف می‌کند.

  • سپس حجت‌الاسلام و المسلمین محمدمهدی گرجیان، نقد و نظرهای خود را مطرح کرد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

ضمن تشکر از برادر ارجمند و دانشمندم حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین اردستانى، دو نکته مورد نظر حقیر است:

١- در درجه اول لازم بود مبانى بحث خویش که مطلب ایشان بر آن استوار هست را مطرح نماید که در صورت نقد آن مبانى بالطبع بنا نیز تغییر خواهد کرد

۲- اگر نظریه رقیب بر اصولى پذیرفته شده مبتنى باشد و اشکال فلسفى خاصى برآن وارد نشود و رَوایى فلسفى داشته باشد چرا مقبول نباشد

و در این راستا اگر قول مخالف براین پایه باشد که:

مادیت و مثالیت و تجرد را از صفات وجودى بماهو وجود نداند بلکه از صفات وجودى بماهو ماهیه من الماهیات بداند و مرز میان مراتب وجودى را صرفا اعتبارى و برش هاى وجودى قلمداد نماید و آنها را تنها اسمایى بداند که سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان در آن صورت

حضور به معنى تجلى و نه تجافى از مراتب عالیه به لایه هاى مادونى نه تنها بلا اشکال بوده بلکه بر اساس  تجلى وجود در قوس نزول است همانطورى که از عالم اله به عالم عقل و از آنجا به عالم مثال و به عالم ماده تجلى میکند این تجلى و ظهور در قوس نزول نه تجافى است و نه ورود به غیر حوزه خود است و نه شبهه تبدیل فعل به قوه است

علاوه آنکه ایشان مباحثى از حوزه هاى دیگرى غیر از ما فى المکتوب را مطرح نمود که مجال دیگرى را میطلبد که ضرورت داشت تمرکز روى ادعاى ارسالى باشد و بحق در حوزه معرفت شناسى را در جاى دیگرى مطرح نماید و اگر هم از اول قرار بود در هر دو حوزه مباحث مطرح شود مى بایست اعلام نماید

و در آخر آنچه که استاد ارجمند بیان فرمود امر بدیعى نبود و نوشته و توضیحات ایشان را عمده اندیشمندان در این حوزه بیان کردند کما اینکه مرحوم آیه الله شعرانى و علامه رفیعى قزوینى و مرحوم علامه طباطبایى و دیگران به همین قولى که ایشان مطرح نمودند قائل بودند

و در نهایت اشکالات فلسفى قول مخالف را بیان ننمودند.

  • در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین علی فضلی، مدیر گروه عرفان پژوهشگاه را در نقد مطالب ارائه‌شده حجت‌الاسلام و المسلمین اردستانی را می‌خوانید؛

درباره تمثل چندین نظریه وجود دارد که در تفاسیر و مقالات به آن پرداخته شده؛ یکی از آن نظریه‌ها از آن علامه طباطبایی است که در اینجا طرح و تا حدودی تبیین شده است و بیشتر بحث به حوزه معرفت شناسی توجه شده و بنده نیز در این حوزه چند سؤال دارم که امیدوارم مورد بحث قرار گیرد:

–       فرق تمثل با کشف صوری چیست؟

–       فرق تمثل با بدل عرفانی ( ابدال ) چیست؟

–       آیا تمثل ورود و صعود مدرِک به عالم مثال است یا تنزل مدرَک به عالم ماده است؟ اگر صعود باشد، آیا می¬تواند حسی باشد؟ اگر تنزل باشد، آیا در قالب حسی است  یا همان مثالیست؟

–       اگر تمثل ظهور مدرَک برای مدرِک باشد، ملاک صدق و صحت ادراک چیست؟ به چه معیاری با آرامش همراهست و توهم نباشد؟ مانند احساس آرامش حضرت مریم و حضرت ابراهیم علیهما السلام

– آیا در ظهور مثالی مناسبت نمیخواهد؟ چطور پس برای سامری انفاق افتاد؟ سامری کافر بت پرس  چگونه به این تمثل رسید؟

–       چگونه تمثل در حد ظهور مثالی معنا می شود که ممثل تأثیر مادی دارد؟

[۱]. «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ». هود: ۷۱٫

[۲]. «إِنَّ الْمَلَائِکَهَ لَا یَأْکُلُونَ وَ لَا یَشْرَبُونَ وَ لَا یَنْکِحُونَ وَ إِنَّمَا یَعِیشُونَ‏ بِنَسِیمِ‏ الْعَرْشِ‏». علی‌بن‌ابراهیم قمی؛ تفسیر؛ ج۲، ص۲۰۶/ «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ – علیه السلام – عَنِ الْمَلَائِکَهِ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ وَ یَنْکِحُونَ؟ فَقَالَ لَا إِنَّهُمْ یَعِیشُونَ‏ بِنَسِیمِ‏ الْعَرْشِ». علامه محمد‌باقر مجلسی؛ بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار؛ ج۵۶، ص۱۹۳٫

در ادامه برخی از حضار در جلسه نظراتشان را مطرح و حجت‌الاسلام و المسلمین اردستانی در پاسخ به نقدها مطالبی را بیان کردند و در پایان حجت‌الاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر دبیر علمی این نشست به جمع بندی مباحث پرداخت.