کارنامه دولت کودتای سوم اسفند بررسی شد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پنجمین نشست علمیِ واکاوی کودتای سال ۱۲۹۹ به صورت کرسی علمی ترویجی با موضوع “بررسی کارنامه دولت کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹“ توسط گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ با حضور دکتر رنجبر کرمانی، دکتر علی بیگدلی و دکتر حسین آبادیان برگزار شد.

آقای رنجبر ضمن تاکید بر کودتایی و انگلیسی بودن روی کار آمدن رضا خان، بحث خود را به جای طرح این مسئله به بررسی کارنامه حکومت برآمده از کودتا اختصاص داد. از نظر ایشان، محصول کودتای ۱۲۹۹ یک رژیم ۵۷ ساله است که جزء سیاه ترین حکومتهای موجود در ایران بوده است. این تاریخ‌نگار در این زمینه بیان نمود وقتی صحبت از دولت پهلوی می شود، از نوسازی و توسعه نیز سخن به میان می‌آید و با اغراق رضاخان را پدر توسعه ایران یا پدر ایران نوین معرفی می‌نماید در حالی که این مفاهیم تعریف نشده و غیرقابل اندازه‌گیری است تا بتوان گفت در دوره وی ایران مدرن شد.

آقای رنجبر برخلاف رویکرد رایج در تاریخ دوره کودتا معتقد است وقتی کودتا ۱۲۹۹ انجام شد، ایران از بحران پسامشروطه، قحطی و جنگ اول جهانی رها شده بود و ناامنی جدی ایران را تهدید نمی‌کرد که کودتا را محصول طبیعی شرایط ایران در آن دوره بدانیم. با این وجود چند پروژه پیش روی ایرانیان قرار داشت؛ ادامه مشروطه نیم بند، قراداد وثوق الدوله و کودتا که با طراحی انگلیسی‌ها، بدترین گزینه درباره ایران اجرا شد.

مهندس رنجبر در تحلیل کارنامه دولت کودتا، ایران قبل از کودتا را دارای آزادی در سطح مطبوعات، مجلس ملی و قرار گرفتن کشور در مسیر توسعه می‌داند که به دلیل فروپاشی حکومت تزاری روسیه و یکه تازی انگیس‌ها در مسیر کودتا قرار گرفت. ایشان معتقد است در این دوره حفظ ایران و ثبات در آن برای انگلیسی ها مطلوب بود و آنها به ضرورت نوسازی ایران اعتقاد داشتند اما این مسیر را با تداوم مشروطه ممکن نمی‌دانستند و ابتدا به قرارداد وثوق‌الدوله روی آوردند و به دلیل عدم توفیق آن نیز کودتا پیگیری شد.آقای رنجبر ادامه مشروطه را بهترین گزینه پیش‌روی مردم ایران معرفی نمود که از سوی برخی از بزرگان ایران مانند مدرس پیگیری می‌شد.

وی در نابسامانی ناگزیر اما چاره‌پذیر دوره کودتا، از ورود یک فکر وارداتی به کشور خبر می‌داد و آن، مفهوم دیکتاتوری منور است. از نظر وی، تندورهای مشروطه‌‎چی در دوره اول و دوم مانند تقی زاده طرفدار این نظریه شدند در حالی که ویژگی این یکتاتوری منور در رضاخان تطبیق پیدا نمی‌کرد و بیشتر وی یک فرد خودکامه بود و با افرادی مانند مترنیخ یا حتی آتاتورک بشدت تفاوت داشت.

آقای رنجبر برای تبیین دیدگاه خود ابتدا کارهای رضا خان را بر اساس نوشته‌ها و سخنان طرفداران وی را لیست نمود که عبارتند از: تاسیس دانشگاه تهران، تاسیس راه آهن، سیستم قضایی نوین، توسعه آموزش و پرورش، سرکوب گردنکشان محلی، یکجانشینی عشایر، آزادی زنان، اعزام محصل به خارج و تاسیس بانک.

وی ایران بعد از مشروطه را در مسیر نوسازی واقعی معرفی و اقدامات فوق را تداوم کارهای قبلی در ایران قبل از کودتا تلقی نمود. ایشان ادعای شکل‌گیری ارتش مدرن در دوره رضاخان که به نحوی است انگار ارتشی در ایران نبوده است را رد نمود و بیان نمود ارتش به انحای مختلف در ایران بوده است. از گذشته‌ها دور نیروهای نظامی در ایران وجود داشته است اما در سال‌های منتهی به کودتا، در قرارداد وثوق‌‌الدوله، وجود ارتش برای ایران شناسایی شده است و همچنین نیروهای قزاق به عنوان ارتش ایران به شمار می‌رفتند. حتی مدرسه نظام مشیرالدوله (دانشگاه افسری) در ایران وجود داشت و افسر تربیت می‌کرد. این روند ادامه داشت و در حال توسعه بود و نیازی به ساختن ارتش مدرن وجود نداشت.

آقای رنجبر ادعای پیشگام بودن رضاخان در ساخت راه‌آهن را همانند ارتش مدرن رد و انتقاد نمود که فضاسازی درباره راه‌آهن در دوره رضاخان به نحوی است که انگار سیاسیون ایران به فکر پیشرفت ایران نبودند در حالی که اتصال دریاری مازندران تا خلیج فارسی در دوره ناصرالدین شاه مطرح بود و تا قرارداد هم پیش رفت به نحوی که ۳۰۰ کیلومتر در ایران قبل از کودتا وجود داشت. نقشه راه آهن رضاخان تاحدودی با نقشه راه آهن قبلی منطبق بود.

وی ضمن طرح نقد برخی از سیاسیون مانند مصدق به مسیر راه آهن و استعماری دانستن آن، بر این نکته تاکید نمود که بودجه راه‌اهن قبلی از مالیات نمک تامین شد و عملاً رضاخان از این نحوه بودجه اقتباس کرد و مالیات قند و شکر را مبنا قرار داد و حتی در نقشه هم به نوعی از نقشه قبلی پیروی کرد.

این مورخ راه‌اندازی دانشگاه تهران از سوی رضاخان را امری بدیع در ایران ندانست و وجود مرکز متعدد آموزش عالی مانند دارالفنون، مدرسه عالی طب، مدرسه عالی علوم سیاسی، دارالعلوم مرکزی (تربیت معلم) و دانشگاه فلاح مظفری (کشاورزی) را نمونه‌هایی از مراکز دانشگاهی معرفی نمود که سال‌ها قبل از کودتا فعال بودند و دانشجو داشتند. از منظر ایشان دانشگاه تهران فقط تجمیع تعدادی از مدارس عالی در ایران تشکیل شد و امر جدید و نویی در ایران نبود.

ایشان به توسعه آموزش و پرورش نوین قبل از کودتا هم اشاره نمود که حتی به توسعه آموزش و پرورش دختران هم توجه شده است و مدرسه دخترانه وجود داشت و مرکزی برای آموزش معلم زن (دارالمعلمات) راه‌اندازی شد. در همین حوزه وی به اعزام دانشجویان به خارج در گذشته اشاره نمود که به دوره عباس میرزا باز می‌گردد و از سوی دولت‌های بعد از مشروطه، تدام یافت.

آقای رنجبر در بحث آزادی زنان و کشف حجاب بحث خود را از منظر دینی ارائه نمی‎نماید بلکه موضوع را از منظر نوسازی مدنظر طرفداران رضاخان طرح می‌نماید. از نظر ایشان یکی از خطاهای رضاخان در این زمینه این بود در کشورهای اسلامی هیچ کس چادر از سر مردم برنداشت بلکه آزاد گذاشت اما رضاخان علاوه بر کشف حجاب، منع حجاب کرد و عین دیکتاتوری بود و از منظر آزادی با این مقوله مواجه نشد. وی بر این نکته تاکید نمود که اگر رضاخان از مسیر آزادی به این اقدام دست می‌زد، این موضوع می‌توانست امری در مسیر نوسازی مدنظر وی قرار بگیرد اما وی با اجبار دست به این اقدام زد. آقای رنجبر در همین راستا تغییر لباس را یک اصلاح سطحی و احمقانه ای معرفی نمود زیرا از نظر رضاخان با تغییر لباس فکر هم تغییر می کند و این یک موضوع عوامانه و سطحی است.

آقای رنجبر در ادامه به بررسی موضوع تاسیس نظام نوین قضایی ایران را که مدعی هستند مرهون علی اکبر داور است، پرداخت. از نظر ایشان این موضوع جزء دورغ ترین بحث‌های مربوط به این دوره است. از نظر ایشان داور یک سستم کاریکاتوری قضایی در ایران وابسته به دولت تاسیس کرد و تعابیر فارسی زیبا برای آن ساخت و این نظام قضایی به جای ملجا مردم بودن یک سیستم فاسد رشوه گیر بود و در خاطرات افرادی مانند کسروی این موارد را مطرح می‌کنند این در حالی است که قوه قضائیه در دوره مشروطه مستقل بود و داور یک لایحه برد و به نحوی تفسیر کرد که قاضی به عنوان یک حقوق بگیر دولت شد.

آقای رنجبر ادعای نوشتن قانون مدنی و دادرسی در دوره رضاخان را رد نمود و بیان کرد که این قوانین قبل از کودتا از سوی تعدادی از افراد آگاه به حقوق اسلامی مانند میرزا نصرالله تقوی، شهید مدرس و امام جمعه خوئی و مصدق تدوین شد و رضاخان آنها را به ارث برد.

ایشان در جمع‌بندی دیدگاه خود مطرح نمود که دولت رضاشاه یک اصلاحات دروغین آورد در حالی که همه کارها قبل از دوره رضاخان شروع شده بود و وی فقط آنها را به نام خود ثبت کرد اما از بس گفته شده و پاسخ دریافت نکرده به یک امر تاریخی مسلم تبدیل شده است. به عبارت دیگر تاریخ نگاری دوره پهلوی برای مشروعیت بخشی لازم بود که دوره گذشته را کاملاً سیاه نشان دهند و دولنت فعلی را کاملاً با قوت نشان دهند.

در ادامه جلسه آقای دکتر بیگدلی به نقد دیدگاه آقای رنجبر پرداخت. وی در یک نقد کلی بر این موضوع تاکید نمود که اگر درباره یک فرد تاریخی قضاوت بکنیم باید همه ابعاد آن را مورد بررسی قرار دهیم. ممکن است برخی از اجزاء مورد غفلت قرار می‌گیرد. در تاریخ مدرن باید یک فرد را به صورت جامع ارائه نمود. رضاخان همانند همه آدمها دارای نواقص جدی بود دیکتاتور بود و در حد اعلی. تاریخ ما مغلوب این رویکرد است که هر حکومتی، حکومت قبلی را نفی مطلق می‌کرد.

دکتر بیگدلی دوره ۲۰ رضاشاه را به ۳ دوره تقسیم نمود که از دوره سردار سپه‌ای تا سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۱ اشتباهی نکرد اما بعد از آن به سوی دیکتاتوری رفت و اطرافیان را مورد لطمه قرار داد و کشت زیرا از کودتا نگران بود و همین اقدامات و اشتباهات در دوره سوم سرنوشت رضاشاه را رقم زد.

دکتر بیگدلی در نقد اظهارات آقای رنجبر که بر وجود مجلس و مطبوعات آزاد در دوره مشروطه تاکید داشت، اظهار نمود اگر این موارد بود نیازی به قرارداد وثوق الدله نبود و باید توجه به نمود دوره مشروطه تا کودتا، دوره  پیچیده و بهم ریخته‌ای بود. ایشان با تاکید بر اینکه «هر چه در تاریخ رخ می‌دهد یک ضرروت تاریخی است»، اقدامات رضاخان را محصول ضرورت‌های زمانه و آرزوهای دوره مشروطه و قبل از آن را رضاخان آرزوهای دوره مشروطه و قبل از آن را محقق کرد البته جز دیکتاتوری نظامی برای ایران در دوره بعد از جنگ اول جهانی راهی نبود و در این زمینه باید به شرایط تاریخی توجه نمود.

دکتر بیگدلی ضمن انتقاد از رضاخان در کشف حجاب، مواردی که آقای رنحبر، درباره دانشگاه گفتند، دانشگاه ندانسته و همچنین عدلیه را متفاوت از گذشته و با هدف تطبیق با قانون غربی جهت نفی کاپیتولاسیون معرفی نمود زیرا چون غربی‌ها به بهانه اسلامی بودن قانون، زیر بار قوانین ایران نمی‌رفتند.

دکتر بیگدلی اعتراض دکتر مصدق درباره مسیر راه‎آهن را نادرست و راه‌اندازی راه‌آهن غرب به شرق را به دلیل اینکه افغانستان و عراق کشورهای مهمی نبودند، نامناسب دانست. وی همچنین موافقت با راه‌آهن رویتر و اعتراض به راه آهن رضاخان را بی انصافی تلقی نمود.

وی ضمن رد مقایسه رضاخان با امثال مترنیخ و آتاتورک، مترنیخ را فردی فاسد دانست و جامعه ایرانی را با جامعه پروس قابل مقایسه ندانسته تا از درون آن بیسمارک بیرون بیاید بنابراین از نظر وی دیکتاتوری مصلح برای برخی کشورهای قابل قبول است اما رضاخان مصداق دیکتاتور مصلح نبود.

در ادامه دکتر حسین آبادیان با تاکید بر اینکه ما منتقد حکومت قبل هستیم اما اینکه بگوئیم در آن دوره هیچ اتفاقی نیافته است خالی از انصاف است. از نظر ایشان دولت رضاخان یک دولت دیکتاتوری نبود بلکه اقتضاء شرایط زمانه خود بود. در ادبیات ماکیاولی در شهریار این موضوع دیده شده است.

دکتر آبادیان به وجود ۲ مدرسه دخترانه قبل از مشروطه اشاره نمود که حتی یک روز هم فعالیت نداشتند و دلیل آن را سن پائین ازدواج دختران و در نتیجه عدم  امکان ادامه تحصیل برای آنها و افزایش سن قانونی ازدواج در قوانین ایران را عامل امکان ادامه تحصیل دختران تا مقطع ابتدایی معرفی نمود. همچنین وی با پذیرش وجود دارالمعلمین قبل از کودتا، بر این نکته تاکید نمود آنچه در دوره رضاخان افتاد این بود که این روال را قانونی کردندو حتی مدارس جدید  را حتی در روستاها ایجاد کرد.دکتر آبادیان تاسیس دانشگاه تهران را در گسست از نظام معرفتی قدیم اعلام و همین موضوع را عامل بروز مشکل در نظام دانشگاهی تا الان بیان نمود. از نظر ایشان مسئله اصلی این است که دولت رضاشاه خودکانه بود نه دیکتاتور تا صحبت از دیکتاتوری مصلح نمود. در انتها ایشان ایجاد قانون حقوقی جدید را عامل ایجاد وحدت رویه دانست تا بر مبنای آن از صدور آراء متعارض و متفاوت جلوگیری شود.

در ادامه دکتر محسن ردادی دیدگاه آقای دکتر بیگدلی را با طرح این نکته مورد نقد قرار داد: از یک­سو گفته می‌شود مشروطه انفاق افتاد ولی مردم استحقاق مشروطه را نداشتند و از سوی دیگر گفته می‌شود که هر چه در تاریخ رخ می‌دهد یک ضرورت تاریخی است، این دوگانگی، قابل قبول نیست و آن را نمی‌توان بر اساس مبنای تاریخی پذیرفت.

دکتر بیگدلی در پاسخ به این نکته، بیان کرد جامعه ما استحقاق مشروطه را نداشت چون از بیرون، افرادی سوغات فرنگ آوردند بنابراین، ضرورت تاریخی و برآمده از بطن جامعه نبوده است. جمعیت ایران بر اساس آمار لرد کرزن تا ۱۰ میلیون بوده و ۵۵ درصد روستا و ۲۵ درصد کوچ­رو و مابقی شهری بودند و فقط ۲٫۵ درصد مردم ایران سواد داشته‌اند بنابراین این جامعه استحقاق مشروطه را ندارد زیرا از درون جامعه ما رشد نکرد

دکتر ردادی بیان نمود با فرض پذیرش این نکته، کودتای رضاخان ضرورت تاریخی ایران نبود و با تحمیل انگلیسی ها رخ داده است بنابراین برای ضروری بودن یک موضوع تاریخی باید ملاک دقیق ارائه نمود.

آقای رنجبر با بیان اینکه درباره نقشه راه‌آهن گفتم که اظهارنظر نمی کنم، اظهار داشت راه آهن قرار نبود به عراق وصل شود بلکه از سمت جلفا با اروپا و از زاهدان به شرق دنیا وصل می‌شد بنابراین شرقی و غربی بودن راه‌آهن ایران را به شرق و غرب عالم متصل می‌کرد نه افغانستان و عراق.

ایشان درباره خودکامگی رضاشاه بیان نمود که وی نماد خودکامگی در ایران بود و اتفاقاً وی عامل اصلی بازتولید خودکامگی در ایران بود و نسبتی با دیکتاتور منور نداشت. وی با رد دیدگاه دکتر بیگدلی درباره هر چیزی رخ می‌دهد اقتضای تاریخی است، پذیرش این موضوع را عامل نفی امکان تحلیل از سوی محقق معرفی نمود.

وی با تاکید بر اینکه کسی منکر توانمندی رضاخان نیست زیرا اگر توان نداشت نمی‌توانست مسیر رشد را طی کند و نظر نگلیسیها را جلب نماید، اما اقدامات وی را با این بهانه نمی‌توان کامل پذیرفت  و آنها را ادامه مسیر گذشته تلقی نکرد و آنها را جزء افتخارات و نوآوری‌های وی بیان کرد.

آقای رنجبر در رد تاثیر فعالیت‌های آموزشی رضاخان، بیان نمود برای ارزیابی اقدامات باید درصد باسوادان قبل از رضاخان و بعد از رضاخان را بررسی کرد تا مشخص شود که اگر وی ادعا می‌شود در روستاها هم مدرسه ایجاد کرد، چه تاثیری بر جامعه ایرانی  داشت. این در حالی است که وزیر مختار انگلستان دو ماه قبل از برکناری رضاخان، نامه‌ای به وزارت خارجه می‌فرستد و در آن از فقر و بدبختی و عدم بهداشت در ایران با آمار صحبت می‌کند. همین موضوع را روزنامه اطلاعات بعد از برکناری وی، به تفصیل بیان نمود.

آقای رنجبر نظر مستعمین را به اقدام رضاخان در مواجهه با اموال مردم جلب و اشاره نمود که ایشان اموال مردم را به زور تصاحب کرد و بخشنامه صادر می‌کند که فلان منطقه را در اختیار پادشاه بگذارند. روزی که ایشان رفت ۲ هزار روستای آباد، ۱ میلیون و پانصد هکتار زمین آباد از مردم گرفته بود.

آقای رنجبر بر طبیعی بودن حداقلی از آشوب در کشور در دوره کودتا تاکید نمود اما سطح این تاامنی‌ها و آشوب‌ها را آنقدر ندانست که نیاز به سرکوب از سوی رضاخان داشت. در واقع، ناامنی نسبت به گذشته آنقدر نبود که ایشان بیاید و امنیت ایجاد کند. وی به ورود کالایی مانند پارچه از آبهای جنوبی ایران و توزیع آن در مناطق مختلف ایران به عنوان نمادی از وجود امنیت در ایران در دوره قبل از کودتا اشاره نمود. وی همچنین به وجود ناامنی شدید در دوره رضاشاه تاکید و به خاطرات فرماندار فیرزآباد اشاره نمود که از راهزنی و سرقت اموال خود حکایت می‌نماید.