تحلیلی بر مقوله بلا و رنج از نگاه عرفان نظری

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نخستین کنفرانس بین‌المللی «اخلاق، الهیات و بلایای فراگیر» بیستم شهریورماه با موضوع «بلایا و زیست مومنانه» و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان، به صورت مجازی برگزار شد. حجت‌الاسلام و المسلمین مسعود اسماعیلی، عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه، در این نشست با موضوع «تحلیل مقوله بلا و درد و رنج از نگاه عرفان نظری» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

به طور کلی این تحلیلی که مطرح می‌کنم، به ما کمک می‌کند تا درک عمیقی از نگاه عرفانی در مواجهه با بلایا داشته باشیم. چون اگر این درک نباشد، نگاه عرفانی به درستی فهم نمی‌شود و اگر باشد، خوب فهم خواهد شد و موثر است. لذا در اینجا عقبه معرفتی و نظری را ارائه می‌کنم. بحث بنده به چند قسمت تقسیم می‌شود که یکی حقیقت بلا است که در ذیلش تحلیل وجودشناختی و تحلیل خداشناختی آمده است و دومین قسمت از بحث نیز حکمت‌های بلا و درد و رنج است.

در بحث حقیقت بلا و درد و رنج از منظر عرفان، یک نکته مهم این است که عرفا یک نگاه بسیار عمیق وجودشناختی به این مقوله دارند و تحلیل وجودشناختی ارائه می‌کنند که در این تحلیل عرفا قائل هستند که خیر با وجود و شر با عدم گره خورده. این یک ایده عامی است که در فلسفه اسلامی نیز شیوع دارد و خیلی از فلاسفه به این قائل هستند.

وجود حقیقی نزد عرفا، خدا است که در همه هستی گسترده است و وجود و حضور دائمی دارد، ولیکن اگر بخواهیم کاربردی‌تر به بحث نگاه کنیم، عرفان می‌آید و در قسمت ظهورات جایی برای ظهور وجود و جایی برای ظهور عدم متصور می‌شود. البته با آن مبانی پیچیده عرفان نظری که نمی‌خواهم آن را تفصیل دهم. در آن تصویر ما قبل‌الخلق، یعنی غیر از ذات خدا در مظاهر خدا، یکسری مظاهری داریم که به آن صقع ربوبی می‌گوییم که مقام علم پیشاخلقی خدا است.

در این مراتب پیشاخلقی که تعین اول و ثانی است، در تعین ثانی اسماء و صفات خدا را به صورت تفصیلی داریم که به آن مقام واحدیت می‌گویند. این صفات و اسماء، مظهر وجود هستند، به نحوی که می‌توانیم برای ظهور وجود، یک اصل ظهوری را به نام اسماء معرفی کنیم. در اسماء، ذات دیده می‌شود و اسماء، «ذات مع صفه خاصه» هستند. البته کلام، اینها را به عنوان یک امر زبانی می‌داند، اما عرفان این اسماء را به عنوان یک امر خارجی در نظر می‌گیرد، چون اسماء «ذات مع صفه خاصه» هستند، پس از اسماء، صفات دیده می‌شوند و اسماء می‌شوند مظهر وجود.

از طرفی چون این اسماء ظهور هستند، یک نفادات و یک حدودی دارند که این نفادات مانند مظاهری از آنها ظهور می‌کند که به نام اعیان ثابته است. این اعیان ثابته، مظهر عدم هستند، چون از حدود اسماء و از نفادات و تمایزات اسماء برمی‌خیزند. از یک جهت دیگر نیز اعیان ثابته عدم هستند. از این حیث که این اعیان، ماهیات خلایقی هستند که بعداً در رتبه‌های پایین‌تر به ظهور می‌رسند که مقام «کن فیکون» است. «کن» وجودی که در آیات قرآن گفته شده، متعلَقش در عرفان، اعیان ثابته است. «کن» ایجادی حق، به اعیان به عنوان ماهیات الاشیاء می‌خورد، اما خود اعیان فقط ماهیات و حدود هستند و اصلا این ریشه حدی‌پنداشتن، در فلسفه عرفان نظری است که بیشتر در فلسفه ملاصدرا به بعد آن را داریم.

لذا در عرفان از دو جهت اعیان ثابته عدمی هستند؛ از این حیث که از نفادات اسماء‌الله در واحدیت برمی‌خیزند و از این حیث که خودشان در عوالم خلقی، موجود نیستند و عنایات ایجادی به اینها تعلق می‌گیرد و اینها قالب‌هایی برای ظهور موجودات خلقی در عوالم پایین‌تر می‌شوند. لذا وقتی می‌گوییم وجود عین خیر است و خیر از وجود برمی‌خیزد و شر از عدم، جایگاهش در عرفان کاملا روشن است.

ما در عوالم خلقی که مربوط به مراتب مادون این واحدیت است، هرچه که به عنوان ظهور اسماء شناخته می‌شود، خیر است و چون همین اسماء، اعیانی دارند، همواره ظهور اسماء با ظهور اعیان هم همراه است و از این حیث، در مراتب خلقی دو عنصر را داریم که ظهور می‌کند، هم شر و هم خیر. چون اسماء‌الله با اعیان ثابته همراه هستند و اینها ظاهر اسماء هستند، لذا می‌توانیم توضیح دهیم چطور شر با خیر درهم تنیده می‌شوند و توضیح دهیم که چطور خیریت امور به حق‌تعالی برمی‌گردد و شریت آن به خود اشیاء بازمی‌گردد. در حقیقت، خیریت امور به دلیل این است که اینها ظهور اسماء هستند و خیریت اسماء هم به این دلیل است که در آنها ذات تجلی می‌کند. همه خیرها به خدا می‌رسد و شریت امور به این دلیل است که وقتی ظهور که ظهور است از مقام ذات بیرون آمده، این ظهور لاجرم به حکم ظهور بودن و اینکه وجود حقیقی نیست، دارای حدود و نفاداتی است و این حدود، اعیان را می‌سازد و ظهور اعیان در مراتب پایین‌تر باعث شر می‌شود. بنابراین در این تصویر، خیرها را به اسماء و شرها را به اعیان نسبت می‌دهیم و جمع این دو نیز تبیین شد.

در تحلیل خداشناختی بلا و درد و رنج، در حقیقت ما به نقش ذات من حیث الذات ابتدا اشاره می‌کنیم که منشأ همه امور است، اما چون در عرفان نسبت هر چیزی با ذات به طور مستقیم موجب یک تعین و یک تقید در ذات می‌شود، لذا از اینکه ذات منشأ امور است، اما ذات من حیث الاسماء مراد است. چون تا اسماء حق نیاید، تفاصیل معنا پیدا نمی‌کنند و امور تفصلیی نمی‌توانند به ذات نسبت داده شوند. چون در این صورت مستقیماً بدون اینکه رعایت سلسله مراتب کنیم، موجب تعین در ذات می‌شود. اما در نگاه عرفان، اسماء‌الله که در واحدیت ظهور می‌کنند، به یک اسم می‌رسند که اسم جامع «الله» است و بالاتر از آن تعین اول است و آنچه مستقیماً با ذات ظهور را می‌سازد، تعین اول است. بنابراین در اینجا ذات من حیث الاسم را موثر در امور می‌دانیم. پس ذات هست و اسماء ذات که از خود ذات ظهور پیدا کردند، اینها دخالت می‌کنند تا بتوانیم امور را به خدا نسبت دهیم تا بگوییم خدا سبب امور است.

پس می‌توانیم اینطور بگوییم که ما در تحلیل بلا و درد و رنج باید بدانیم بلا و درد در نهایت به خدا می‌رسد و نمی‌توانیم نقش خدا را نادیده بگیریم. خداوند است که بلا می‌دهد و خدا است که این اموری که موجب درد می‌شود را ایجاد می‌کند. بنابراین وجود بلا و عافیت در عالم، مقتضای ذات من حیث الاسماء است. به طور خلاصه می‌گویند بلا و عافیت مقتضای اسماء الهی است. در این تصویر تفکیک به وجود و عدم نمی‌شود و در این تصویر به صورت هرمی دیده می‌شود که همه چیز به خدا می‌رسد. ابتدا به اسم‌های تفصلیی مانند منتقم و … می‌رسد، بعد به اسم جامع «الله» و بعد به تعین اول و در نهایت به خدا می‌رسد و خدا من حیث الاسم می‌شود منشأ تمام امور که این تحلیل کاملاً سازگار با تحلیل قبلی است. چون در تحلیل قبلی بحث را در چارچوب ظهورات تحلیل کردیم، اما در این تحلیل بحث را به سمت ذات حق هدایت می‌کنیم.

این سوال نیز بین عرفا مطرح است که آیا این دو تحیل سازگار هستند؟ حکما پاسخ داده‌اند که همان بلایا که به خدا نسبت داده می‌شود، از تعلق عنایت ایجادی حق به اعیان و یا امور عدمی برمی‌خیزند، پس غضب و دیگر اسماء جلالی، ذاتی من حیث الذاتی نیستند. یعنی اگر یکسری اسماء و صفات غضبی داریم که منشأ بلایا هستند و ذات من حیث الاسماء منشأ بلا هستند، باید بدانیم ذات من حیث این اسماء، منشأ بلایا می‌شوند و این اسماء این‌طور نیستند که به این دلیل که بدون توجه به هر چیز در ذات حق بوده باشند، بلکه چون خدا می‌خواهد به اعیان ثابته عنایت کند که امور عدمی هستند، برخی از صفات و اسماء خدا در این میان یعنی از تعلق عنایت و توجه ایجادی خدا به امور عدمی شکل می‌گیرد که عبارت از صفات غضب و جلالی و این امور هستند که در متون دینی و عرفانی ذکر شده است.

لذا در اینجا با اینکه یک تحلیل خداشناختی از بلایا داریم، اما باید بدانیم که این نسبت، نسبتی ذاتی نیست که خداوند ذاتش من حیث ذاتش مشتمل بر صفاتی مانند غضب و جلال باشد. حاصل این دو بخش از بحث این است که اگر ما بلایی در عالم داریم، این بلا یا از حیثیت عدمی برمی‌خزید که مربوط به اعیان ثابته است که مقتضای ظهور بماهو ظهور است، بنابراین مقتضای خدا اسماء است و مقتضای خود اسماء بدون در نظر گرفتن خدا بماهو اینکه ظهور هستند و نه وجود، اعیان است. پس چون بلایا از اعیان برمی‌خیزند نمی‌توانیم بگوییم اینها ناشی از خدا است.

در تصویر دوم، با اینکه می‌توانیم بلایا را به خدا نسبت دهیم، چون اعیان به اسماء می‌رسند و بعد به ذات می‌رسند، پس اسماء از ذات سرچشمه می‌گیرند و اگر برخی از اسماء غضبی را داریم و موجب بلا می‌شوند، اینها به حق قابل اسناد است، اما توضیح می‌دهیم با اینکه به حق قابل اسناد است، اما این اسماء از ذات حق من حیث الذات برنمی‌خیزند، بلکه اینها از حیثیات عدمی برخاسته‌اند، یعنی از حدود اسماء برخاسته‌اند.

لذا نسبت بلایا به خدا با اینکه نسبت داده می‌شود و عنایت ایجابی حق در کار است، اما نکته‌ای است که این بلایا به ذات من حیث الذات راجع نیستند، بلکه به ذات من حیث اینکه ارتباط با اعیان ثابته دارند، مربوط می‌شوند. این دو تصویر نقش اساسی در تحلیل ما در مواجهه با بلایا دارند که بدانیم ذات من حیث الذات خیر محض است و با اینکه شرور به خدا اسناد داده می‌شوند، مقتضای توحید در عرفان این است که شرور هم به خدا برسند، اما با اینکه به خدا می‌رسند، ذات من حیث الذات از بلایا و امور بد و منفی مبرا دانسته می‌شوند. لذا موجب می‌شود یکسری گزاره‌های عملیاتی در مواجهه با بلایا داشته باشیم.