به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کتاب «خوانشی نقادانه از آثار رضا امیرخانی» به کوشش محمدحسن شاهنگی مدیر گروه ادب و هنر مرکز پژوهشهای جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ شده است. به بهانه برگزیده شدن امیرخانی در یازدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد گفتوگویی با نویسنده کتاب «خوانشی نقادانه از آثار رضا امیرخانی» داشتیم که در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد.
در این کتاب چه ویژگیهای قلمی رضا امیرخانی مطرح میشود؟
آثار امیرخانی دارای این ویژگی مهم است که اندوختهها و آموختههای نویسنده ممزوج با تجربههای زیستیاش میشود؛ او درخلا نمینویسد بلکه برای خوانندهاش از واقعیات عینی صحبت میکند؛ البته در این مسیر گوشه چشمی هم به آرمانها دارد و محدود در حصار فضای رئال نمیشود. یکی دیگر از ویژگیهای مهم قلم امیرخانی جسارت است؛ او صریح اللهجه است و با احدی سرتعارف ندارد؛ این ویژگی در اثر اخیر او یعنی (رهش) بیشتر به چشم میآید. آنجاکه باید بگوید، میگوید و محافظه کاری نمیکند. این مناعت طبع نویسنده واقعا ستودنی است و کمتر کسی را میتوان در کشورمان نام ببریم که آزادگی در نگارش داشته باشد و قلم فروشی نکند.
وجه ممیزه آثار امیرخانی از دیگران که در این کتاب به آن اشاره میشود چیست؟
امیرخانی اهل سفراست؛ او با ماندن میانهای ندارد، دل میکند و میرود و مخاطب را همسفر خود میکند و از رهگذر سفر، پیامهای اخلاقی، اجتماعی، دینی، فرهنگی و حتی سیاسی خود را به خواننده منتقل میکند. امیرخانی ۲۵ کشور دنیا را از نزدیک دیده و این ویژگی ممتازی برای یک رمان نویس محسوب میشود؛ او در «داستان سیستان» اعتقاد دارد: مؤمن در هیچ چارچوبی نمیگنجد. ویژگی مثبت نثر امیرخانی خصوصا در «بی وتن» مستندنگاری است؛ یعنی شبیه به یک دوربین، قلم نویسنده عمل میکند و تا آنجایی که نزدیک میشود ما هم نزدیک میشویم. اولین پیشنهاد امیرخانی به مخاطبان آثارش این است که در درون خودشان سیر کنند و ببیند کیاند؟ چه شخصیتی دارند؟ به دنبال چه هستند؟ هدفشان چیست؟ هویت یابی قدم اول در سیر و سلوک است که درادبیات داستانی جذاب میشود. در رمان«از به»، او به ما میگوید اسیر خاک نباید بشویم و پرواز و سکونت درآسمانها حق ماست. یا در «نشت نشا» برای ما از عواقب بیتوجهی به کیستی خود صحبت میکند.
شخصیت امیرخانی در این کتاب چگونه روایت میشود؟
امیرخانی در حین نوشتن، آدم لحظه خودش است. او در آثارش اصرار دارد که نویسنده اثر معلوم باشد و خودش را نشان خواننده دهد؛ دوست دارد دست نویسنده رو باشد. دوست دارد خیلی دیده شود؛ چه وقتی که تأکید بر محتوای مورد نظرش دارد و چه آن جا که بازیهای فرمی و زبانی دارد.
دغدغههای فکری اصلی امیرخانی کدامند؟
امیرخانی ناخودآگاه خودش را روایت میکند؛ او در زندگی واقعیاش همان میزان که مدرن است و همان میزانی که تمکن مالی دارد، انسان مذهبی و معتقدی است. او سعی میکند در آثارش به این سوال مهم پاسخ دهد که آیا اگر فردی بخواهد هم سنتی باشد و هم مدرن این دو با هم قابل جمع هستند و یا قابل جمع نیستند؟ او بر این باور است که وسایل به مدرن و سنتی تقسیم نمیشود، به کارآمد و ناکارآمد، تقسیم میشوند. امیرخانی قائل به تقابل سنت و مدرنیست نیست: او معتقد است دنیایی که بر اساس جدال سنت و مدرنیته شکل میگیرد، قتلگاه انقلاب اسلامی است! امیرخانی تاکید دارد که مهمترین مسئله ما در هجمه جهانی و غربی شدن مساله «بازیابی هویت» است؛ علیرغم نقدهایی که راجعبه کارهای امیرخانی وجود دارد و امکان دارد هر یک نشان از یک ضعف و آسیب جدی در کارهای ایشان باشد باید گفت در همان فضای سنت و مدرنیته انگار امیرخانی سعی میکند در فرم و فضای مدرن، سنت را زنده کند و زندگی سنت را نشان بدهد و در واقع این آثار به نوعی تلاش برای زنده ماندن سنت در فضای مدرن است.
در مورد آثار امیرخانی از کدام منظر کمتر نگاه شده است؟
یکی از مهم ترین سوالها در مورد آثار امیرخانی این است که او چطور از یک تجربهی جزیی -هر چقدر هم عمیق- میتواند یک تعمیمِ کلّی بسازد؟ امیرخانی هدفی مقدّس دارد؛ آن هم به گفتهی خودش ممکن دانستن «زندگی دینی» در دنیای کنونی است؛ اما باید توجه داشت این مقصد، راه، لوازم و مسافران خاص خودش را دارد. دراین زمینه کند و کاو بیشتری در اثار و افکار امیرخانی لازم است رخ دهد. امیرخانی تجربه های زیسته شدهای را نگارش کرده است؛ دو زمینه اصلی برای تجربه نگاری تاکنون شناسایی شده است؛ اول در زمینه علوم اجتماعی و دوم در زمینه مدیریت. در علوم اجتماعی مباحث پدیدار شناسی مورد توجه قرار میگیرد و مشاهده حرف اول را میزند، حرف من این است که اساساً آیا میتوانیم تجربه نگاری را به عنوان روشی مستقل در نظر گرفت یا خیر یا این که ترکیبی از روشهای موجود است. در زمینه دوم هم یعنی مدیریت موضوع مدیریت دانش پیش میآید. به هر حال به نظر میرسد امیرخانی برخی جاها مرزی بین تجارب شخصی و عمومی قائل نیست مثلا در «ارمیا » تجربه فوت حضرت امام خمینی(ره) را مطرح میکند و آن را توصیف میکند و یا در قسمت دیگری حالات فردی را که داخل معدن میرود روایت میکند در این موارد نمیتوان به صراحت گفت که این تجربهها فردیاند یا جمعی، صرفا توسط امیرخانی تجربه شدهاند یا اینکه طیف گستردهای با آن روبه رو بودهاند.