ترخان: عظمت قربان در ذبح اسماعیلِ نفس پیش پای ابراهیمِ عقل است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت فرا رسیدن عید سعید قربان و ضرورت دانستن راز عظمت آن به عنوان عید بزرگ بندگی، متن گفت‌و‌گو شبستان با حجت‌الاسلام قاسم ترخان مدیر گروه تفسیر تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشگاه درباره فلسفه این عید، آثار و برکاتش برای سبک زندگی و اسرار نهفته آن را در ادامه می‌خوانید:

قربانی کردن به عنوان یکی از مناسک آیین حج که یادگاری از دوران حضرت ابراهیم(ع) است آیا صرفا همین وجه ظاهری را دارد یا معنای باطنی و عرفانی آن چیز دیگری است؟

اساسا محور قرار گرفتن عشق یا عقل قدسی در زندگی است که این شرایط را فراهم می آورد نه عقل ابزاری. خداوند در سوره مبارکه صافات به داستان خواب حضرت ابراهیم(ع) و آماده شدن او برای قربانی کردن اسماعیل اشاره کرده و طی آیا ۱۰۲ تا ۱۰۷ به شرح ذیل به این ماجرا اشاره می کند: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۰۲﴾ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿۱۰۴﴾ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ ﴿۱۰۶﴾ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿۱۰۷﴾»

در این آیات تفسیر عرفانی زیبایی وجود دارد که «محی الدین ابن عربی» به بهترین شکل آن را تفسیر کرده است. او می گوید منظور از آیه ابراهیمِ عقل است که اسماعیل نفس را ذبح می کند. یعنی آن اسماعیل نفس بود که همانا خواسته های ابراهیم(ع) بود، ذبح شد. این جدال میان عقل و نفس درون ابراهیم بود و خدا می خواست نفس او ذبح شود که شد، لذا باری تعالی فرمود: تو رویا را تصدیق کردی، حال آنکه اصلا ذبحی صورت نگرفت. آنچه که باید ذبح می شد وارهیدن از خواسته های نفسانی بود وگرنه در عالم خارج که اسماعیل ذبح نشده بود.

بنابراین ابعاد عرفانی قربانی کردن همین رهانیدن خود از نفسانیت ها است، ابراهیم(ع) وابستگی ها را قربانی کرد. برای ملموس تر شدن بحث این مساله را بیان می کنم که حضرت ابراهیم(ع) در کهولت سن دارای فرزند شد، لذا وقتی خداوند فرمود: باید اسماعیل را ذبح کنی در واقع جدال میان عقل و نفس در او شکل گرفت آنهم عقل قدسی.

منظورتان از عقل قدسی چیست؟

توجه کنید که برای عقل مراحلی قائلیم، یکی عقل ابزاری که دنبال آن است کارهای دنیایی نظام یابد، تمنیات و خواهش های نفسانی انسان را مدیریت می کند. عقل ابزاری اصطلاحی است که اکنون دنیای غرب تاکید دارد انسان عاقل با آن برنامه ریزی می کند تا به تمنیات زندگی خود برسد؛ این عقل با عقل معاش تفاوت دارد.

اما مرحله بالاتر عقل این است که انسان اصلا نفع خودش را هم نمی بیند بلکه خواسته معشوق را می بیند و نگاه می کند که خدا از او چه می خواهد، حتی بهشت هم نمی خواهد و می گوید خدایا دنبال رضایت تو هستم، ابراهیم(ع) چنین بود، این همان چیزی است که به آن عشق می گوییم که شخص فقط خواسته معشوق را می بیند، حالا اینکه خدا به او بهشت می دهد یا نمی دهد، برایش مهم نیست.

حضرت امیر(ع) فرمود: «إن قوما عبدوالله رغبه فتلک عباده التجار وإن قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید و إن قوما عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار؛ همانا گروهی خدا را به انگیزه پاداش می پرستند، این عبادت تجار است و گروهی او را از ترس می پرستند، این عبادت بردگان است و گروهی او را از روی سپاسگزاری می پرستند و این پرستش آزادگان است».

هچنین حضرت(ع) می فرماید: «من تو را بخاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت عبادت و پرستش نکرده ام؛ من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم».

گر از دوست چشمت به احسان اوست                 تو در بند خویشی نه در بند دوست

بنابراین، همین حرکت که حضرت ابراهیم(ع) در  در مورد قربانی کردن اسماعیل انجام داد، به شکل تام و تمامی درس برای زندگی است و تاکید بر حذف خودمحوری از سبک زندگی دارد. البته چون ابراهیم(ع) حتی خواسته های مشروع خود را لحاظ می کند و از همه چیز به خاطر روش عشق ورزی و عقل قدسی می گذرد.

این درسی است که در سبک زندگی از اعمال حج و به ویژه عید قربان می توانیم بگیریم.

قربان و قربانی کردن از جنبه های فلسفی عرفانی چه معنایی دارد و چه آموزه هایی را وارد سبک زندگی می کند؟
محی الدین ابن عربی مسائل را در ارتباط با «عقل» و «نفس» می بیند، از این جهت در ذیل آیه «قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‌ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ …» می گوید: : «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». این تفسیر کسی است که انسان را با حدود قرآنی می‌شناسد.

وی مسئله را در «انسان» می بیند و این دیدگاه صحیحی است؛ یعنی وقتی ابراهیم(ع) مطرح می شود، در واقع همه انسان ها مطرح می شوند و ابراهیم(ع)، مظهر عقل و فطرت انسانی است.

ابن عربی در آیه «إذ قال ابراهیم» تفسیر می‌کند به: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس». آیه، دربارۀ آنچه ابراهیم کرده است صحبت می‌کند اما ابن عربی این‌گونه معنی می‌کند که: ابراهیمِ عقل به اسماعیلِ نفس گفت: من تو را ذبح می‌کنم. اسماعیل گفت: پدر، انجام بده آنچه به آن مأموری، من را از صابران خواهی یافت.

لطافت کار محی‌الدین اینجاست که می‌گوید مردم فکر می‌کنند که ابراهیم(ع) فرزند خودش را سَر می‌بُرد و می‌دانید که خدای تعالی قبل از اینکه فرزند را ذبح کند، به او گفت: ابراهیم، مأموریتت را انجام دادی و از ذبح اسماعیل معاف شدی.

ابن عربی می‌گوید: ذبح صورت گرفت اما شما نفهمیدید؛ چون در آیه می‌گوید: «وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا؛ ما ندا کردیم به ابراهیم، ابراهیم آن رؤیا و مأموریت را تصدیق کرد و انجام شد»

در واقع ابراهیم(ع) در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح می‌کند، درصورتی ‌که دستور یافت کار را متوقف کند و اگر کار متوقف شده باشد، ذبحی صورت نگرفته است [و رؤیای او هم تصدیق نشده]. محی‌الدین می‌گوید: ذبحی صورت گرفت و شما نفهمیدید! آن چیزی که بنا بود ذبح شود، ذبح شد و آن تعلقاتش بوده است. قرار نبود که خون اسماعیل ریخته شود؛ بلکه بنا بود ابراهیم(ع) آزاد شود.

هدف این بود که ابراهیم با اطاعتی که از فرمان الهی می‌کند، از تمام علاقه‌ها و تعلقات خود که در اسماعیل تبلور پیدا کرده بود، آزاد شود. قرآن درست می‌گوید که فرمود: «…قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا». ذبح انجام شد. ذبح این بود که ابراهیم(ع) تعلقات خود را ذبح کند و کرد. وقتی ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل می‌کشد، کارد را بر تمام روابط خود با اسماعیل می‌کشد؛ کارد را بر تعلقات خودش می‌کشد.

بنابراین از این‌ جهت قرآن این‌گونه بیان می‌کند: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ»وقتی «هر دو»، هم پدر و هم پسر تسلیم شدند. می‌گوید: شما فکر کردید ما گفتیم بکش و بعد دلمان نیامد و گفتیم نکش و کار را نیمه‌تمام رها کردیم؟ دستوری دادیم و آن امر را انجام‌نشده نسخ کردیم؟ شما متوجه نشدید آنچه بنا بود کشته شود، کشته شد. ابراهیم آزاد شد. اسماعیل از تعلق به خود آزاد شد. ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد. ازاین‌جهت در «اذ قال ابراهیم لاسماعیل» می‌گوید: «اذ قال ابراهیم العقل لاسماعیل النفس…» که اسماعیل جنبۀ تعلقی ابراهیم است.

آنکه یک مقدار انسان را شناخته است، وقتی می‌خواهد آیات را تفسیر کند، متوجه این لطافت‌ها می‌شود؛ یعنی قرآن برای این فرد مزۀ دیگری دارد، معنی دیگر و رسایی دیگری دارد. لذا در لسان ابن عربی جریان قربانی کردن اسماعیل این چنین توصیف شده است. خداوند نیز در آیات قرآن این عمل(ذبح) را از مصادیق تقوا معرفی کرده و فرموده است: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ»؛ «هرگز [نه] گوشت‌هاى آنها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولى [این] تقواى شماست که به او مى‌رسد. این گونه [خداوند] آنها را براى شما رام کرد، تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگى یاد کنید، و نیکوکاران را مژده ده»(حج، آیه۳۷)

مولانا می گوید:

دشمن خویشیم و یارِ آنکه ما را می کشد                              غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد

زان چنان در پیش او شیرین و خوش جان می دهیم                کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد

نیست عزرائیل را دست و رهی بر عاشقان                            عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد

خویش فربه می نماییم از پی قربان عید                               کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

با توجه به اینکه در ایام حج به سر می بریم، به عنوان آخرین سوال بفرمایید که به طور کلی حج و مناسک آن چه قدر در سبک زندگی درس آموز است و می تواند در شیوه زیست انسان مسلمان تاثیر بگذارد؟

به نظر می رسد که حج یک رابطه مستقیم با بحث سبک زندگی دارد. قبل از اشاره به این ارتباط بنا دارم تعریفی از سبک زندگی ارایه کنم، انسان یک مدلی از زندگی را می پذیرد که این مدل زندگی بر اساس علایق و خواسته هایش شکل می گیرد، این علایق و خواسته ها باورهای او را هدایت می کند و بر اساس این علایق، سبک خاصی از زندگی انتخاب می شود.

حج  از یک جهت مربوط به بحث اعتقاد می شود و هم علایق و میل ها و خواسته های انسان را جهت می دهد و از سوی دیگر تاثیر مستقیمی در خود زندگی و نوع رفتار دارد. همه عبادت هایی که در اسلام تشریع شده است، از نماز گرفته، روزه، حج و امثال آنها دو حیث و بُعد دارد، از هر دو جهت اسلام دنبال این بوده است که سبک زندگی ما تغییر کند. مثال می زنم تا بحث ملموس تر شود؛ این دو حیث را در مورد نماز مطرح می کنم، یک ظاهر نماز داریم و یک باطن، به ما می گویند اگر این چنین کنی یا آنچنان کنی، نمازت باطل می شود این ظاهر نماز است، یا اگر زودتر از وقت نماز بخوانی نمازت باطل است، اگر روی فرش غصبی نماز بخوانید، نماز باطل است، این صحت و بطلان مربوط به ظاهر است، یک بُعد دیگر هم داریم که مربوط به باطن است. مثل اینکه آیا نماز را برای خداوند می خوانیم یا برای ریا.

اسلام با ظواهر می خواهد درسی در سبک زندگی به ما بدهد که بتوانیم به شیوه درست زندگی کنیم و به باطن برسیم. مثلا در نماز رو به قبله می ایستیم، از رو به قبله ایستادن می توانیم وحدت در زندگی مان را یاد بگیریم. اینکه دنبال اختلاف نباشیم. از این که روی زمین غصبی نماز نخوانیم یاد می گیریم که به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم.

باطن عبادات سبب می شود که نگاهمان به عالم تغییر کند و همه چیز را مظهر حضرت حق بدانیم. اسلام به دنبال آن است که با عبادت به خدا وصل شویم.  این مساله در مورد ظاهر و باطن حج هم صدق می کند. حج مدل خاصی از سبک زندگی را به انسان منتقل می کند. برای مثال تمام مناسکی که در حج تعریف شده است، مناسک مربوط به ظاهر است مثل همان نماز که می گویند اگر این گونه بخوانی باطل است، در حج هم مناسکی پیش بینی شده است، اینکه از کجا مُحرم شوید، لباس تان چه ویژگی داشته باشد، همه این موارد مربوط به مناسک است، بعد باید بروید طواف کنید.

فکر می کنم گرانیگاه و محور اصلی حج آن است که خداوند می خواهد با  ظاهر و باطن حج کاری کند که ما در واقع در زندگی مان خودمحور نباشیم، اساس خواسته های ما نفسانی نباشد، در واقع این همان تفاوت میان سبک زندگی اسلامی و سبک زندگی سکولار است.

برای مثال به ما گفته اند که باید لباس دوخته را از تن تان در بیاورید و لباس احرام بپوشید، همین ظاهر دارد داد می زند که اسلام می خواهد شما از تعلقات نفسانی تان جدا شوید، یا در احرام وقتی که مُحرم می شوید و لبیک گفتید بیست و چهار چیز بر شما حرام می شود. مثل نگاه کردن در آیینه که جزو محرمات است، این که انسان زینت کند و آرایش بکند، از بوی خوش استفاده کند از محرمات است، این برای آن است که انسان خود ندیدن را تجربه کند و یاد بگیرد که در زندگی اش خودمحور نباشد؛ چنانچه گفته اند: تکلف گر نباشد خوش توان زیستن.