جمشیدی: آسیب‌های اجتماعی از لحاظ ارزشی، واقعیت‌هایی برساخته نیستند

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از مهر، مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه در نخستین همایش مواجهه‌ اسلام با آسیب‌های اجتماعی که در ۲۶ تیر برگزار گردید سخنرانی کرد.

وی که مقاله‌ای با عنوان زمینه‌های سیاست اجتماعی دین‌مَدارانه ارائه کرده و نایب‌رئیس کارگروه مباحث بنیادی و روشی نیز بود، در بخشی از سخنان خویش گفت: ملاک تمایز و تشخیص میان «آسیب» و «غیر آسیب» در جهان اجتماعی، امری اختلافی است، به‌طوری‌که علم اجتماعی سکولار، «توافقات و قراردادهای اجتماعی» را مبنا می‌انگارد، اما علم اجتماعی اسلامی به سبب برداشتش از هویّت و سرشت انسان، «اقتضائات تکوینی و فطری خود انسان» را اصل فرض می‌کند و بر اساس استعدادها و قابلیّت‌هایی که خدای متعال در انسان قرار داده تا آنها را بارور و شکوفا کند و به این واسطه، به کمال و سعادت دست یابد، حکم می‌کند.

جمشیدی افزود: از این‌رو، در علم اجتماعی اسلامی، دین الهی، «حقّ» و «باطل» را در همه عرصه‌ها و شئون زندگی انسان، و از جمله در جهان اجتماعی تعیین می‌کند و تجویزها و توصیه‌های خود را «صراط مستقیم» معرفی می‌کند و آسیب‌های اجتماعی را واقعیّت‌هایی می‌داند که دربردارنده فاصله‌گیری از معارف و آموزه‌های دین هستند. پس در این رهیافت، آسیب اجتماعی عبارت است از هر آنچه که در مناسبات اجتماعی، مطابق با «دین» نیست، و معیار و مناط آسیب قلمداد شدنش نیز این است که به کمالات روحی و مادّی فرد و جامعه، گزند می‌رساند.

وی افزود: به بیان دیگر، چنانچه برای شناخت آسیب‌های اجتماعی، به مناسبات شایع و حداکثری در جهان اجتماعی رجوع کنیم و وضع غالب و رایج را که هنجار نامیده می‌شوند، مبنا فرض کنیم، در حقیقت، آسیب‌ها را واقعیّت‌هایی «تاریخی/ اعتباری/ برساخته» دانسته‌ایم که در جز در اعتباریّات اجتماعی، ریشه ندارند و چون قراردادها و سلایق اجتماعی دگرگون می‌شوند، محتمل است واقعیّت‌های اجتماعی «طبیعی» و «مَرَضی»، با یکدیگر جابجا شوند، به گونه‌ای که در یک مقطع، امری «آسیب» انگاشته شود و در مقطع دیگر، «طبیعی» .

وی ادامه داد: اما چنانچه هنجارهای جهان اجتماعی را ملاک قضاوت قرار ندهیم و به‌جای «عُرف/ مردم/ جهان اجتماعی»، «دین/ خدا/ شرع» را معیار بدانیم، رویکرد «غیر تاریخی/ حقیقی/ تکوینی» را برگزیده‌ایم و انسان را نوع واحدی در نظر گرفته‌ایم که از «فطرت خدایی» که در حکم «هویّت پیشااجتماعی» است، برخوردار است و همین هویّت، ملاک انسانیّت و کمال وی است. در اینجا، به روشنی مشاهده می‌کنیم که چگونه انسان‌شناسی اسلامی به‌عنوان یکی از مبادی علم اجتماعی اسلامی، در تفاسیر و تحلیل‌های ما از جهان اجتماعی و ابزارهای مفهومی ناظر به آن، اثر می‌گذارد و میان ما و علم اجتماعی سکولار، جدایی و شکاف می‌افکند.

جمشیدی گفت: پس هستی‌شناسی اجتماعی که دو گونه هستی انسانی و ساختاری را شامل می‌شود، به یکدیگر، مرتبط و متّصل هستند، به این معنی که تفسیر ما از انسان اجتماعی، برداشت‌مان از ساختار اجتماعی را صورت‌بندی می‌کند و برعکس. نسبت دوسویه و متقابل میان این دو، به‌گونه‌ای است که هر یک، دیگری را مقیّد و مشروط به خود می‌کند و در نهایت، تصویری یکپارچه و منسجم از جهان اجتماعی، ساخته‌وپرداخته می‌شود.

جمشیدی در پایان گفت: تأکید بر اهمّیّت و اولویت مطالعات نظری و بنیادی نسبت به مطالعات تجربی و کاربردی، به همین دلیل است که تمام یا بیشتر لایه‌های تفسیری و تجویزی علم اجتماعی، در تناسب با این‌چنین خاستگاه‌ها و سرچشمه‌هایی پدید می‌آیند و هرگز این‌طور که تأمّلات زیربنایی و نظری، تأثیری بر سرنوشت سیاست اجتماعی نداشته باشند و ماهیّت آن را به‌وجود نیاورند.