مراتب و مقصد عرفان در نگاه پیر جماران

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت‌الاسلام دکتر محمدجواد رودگر عضو هیات علمی پژوهشگاه در گفتگویی تاکید کرد: در عرفانی که امام راحل از آن سخن به میان می‌آورد انگیزه الهی و توحیدی دارای اصالت بود، نه کشف و کرامات و خارق عادات؛ عرفان امام، خداگرایی محض بود؛ چون غایت آمال عارفان، خدا و محبوب مطلق است.
به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، به اعتقاد حضرت امام خمینی(ره) عرفان اسلامی، تفسیر انفسی آیات، روایات و مناجات اهل‏ بیت علیهم‏ السلام است. به دیگر سخن، عرفان حضرت امام عبارت است از عرفان ناب اسلامی که ریشه در معارف و آموزه‏ های دینی دارد. عنصر دیگری که در ماهیت عرفان امام خمینی نقش مهمی دارد و اساساً در عرفان اسلامی، تحول و انقلاب بزرگی پدید آورده است، هماهنگی عرفان و حماسه مقدس است. امام خمینی فقاهت، حکمت فلسفی، معرفت عرفانی، سیاست و مدیریت اسلامی را در خدمت شناخت آموزه‏ های وحیانی و پیاده کردن آن قرار داد. در این خصوص با حجت الاسلام والمسلمین «محمد جواد رودگر»، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتگویی انجام داده ایم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود:

امام خمینی (ره) به عنوان یک روحانی و مرجع تقلید چه نگاهی به نسبت حوزه عرفان داشتند؟

امام خمینی(ره) بر این باور بودند که عرفان ماهیت اجتماعی حداکثری در ساحات هدایت، تربیت و مدیریت داشته و عارفان که در رآس آنها انبیا و اولیای طاهرین (ع) قرار دارند بعد از طی اسفار باطنی و منازل سلوکی(رابطه خود با خدا) رسالت هدایتی- تربیتی، جامعه را به عهده دارند(رابطه با جامعه). به همین دلیل در مورد حضور اجتماعی عارفان با اشاره به درک عالی ترین مقامات معنوی و دریافت فتوحات غیبی پیامبران و امامان(ع)این گونه فرمودند:آنان که به این مقام یا شبیه به آن رسیده ‏اند، اعتزال‏ از خلق‏ و انزوا اختیار نمى‏ کنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتى دادن گمراهان، با این جلوه ‏ها هستند، اگر چه کم توفیق یافته ‏اند و آنان که با رسیدن به بعضی مقامات و نوشیدن جرعه ‏اى از خود بى ‏خود شدند و در صعق باقى مانده ‏اند گرچه به کمالاتى بزرگ راه یافته ‏اند ولی به کمال مطلوب نرسیده ‏اند.

حضرت موسى (ع) که از تجلّى حق به حال صعق افتاد با عنایت خاصّه افاقه یافت و مأمور خدمت شد، و رسول اکرم(ص) با رسیدن به مرتبه عالى انسانیت و آنچه در وهم کس نیاید، به مظهریّت اسم جامع اعظم با خطاب‏ «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ‏ فَأَنْذِرْ» مأمور هدایت شد و با نگاه حداکثری به رسالت عارفان می فرمایند: سیاست به معناى اینکه جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آنجایى که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایاتِ ما براى نبىّ اکرم(ص) با لفظ «سیاست» ثابت شده است و در زیارت جامعه کبیره تعبیر «ساسَهُ العباد» هم هست. در آن روایت هم هست که پیغمبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفّل باشد. عارف در سفر سوم و چهارم از اسفار اربعه با این نگاه توحیدی به میان جامعه آمده و در سیر نزولی توجه جدی به جامعه داشته و خلق را به سوی حق دعوت و هدایت می‌کند.

سفرها و دیگر مراتب عرفان در نظرگاه امام راحل چگونه اند و با چه کیفیتی طی می شوند؟

در سفر سوم از اسفار اربعه عارف از حق به سوی خلق باز می‌گردد و این بازگشت بالحق بوده به طوری که در عین حقانی و برحق بودن، سلوکش جهات خلقی را نیز رویت نموده و حق حق و خلق را ادا می‌کند. ناگفته نماند که سالک در این مرتبه از نبوت تشریعی برخوردار نخواهد بود و دارای «نبوت تعریفی – اِنبایی» است و در سفر چهارم که سفر خلقی است در میان خلق و البته بالحق می‌باشد، عارف در این سفر مخلوقات الهی و آثار و لوازم آن ها را مشاهده می‌کند و از مضار و منافع اشیا خبر دارند و از چگونگی بازگشت مخلوقات به خدای سبحان آگاه است .

البته امام خمینی(ره) برخلاف نظر مشهور، سفر چهارم را حرکت و سیر از خلق یعنی حضرت اعیان ثابته به سوی خلق یعنی اعیان خارجی می‌دانند که این سفر شامل سفر سوم و بخشی از سفر چهارم است که توسط اهل معرفت بیان شده است، سالک در سفر چهارم به مرتبه تشریع و جعل احکام ظاهری قالبی و باطنی قلبی نائل می‌گردد و از خدا و صفات و اسماء او و نیز از معارف حقه، به حسب میزان استعداد و ظرفیت مستعدان خبر می‌دهد. بنابراین با دیدگاه توحیدی است که عارف در میان خلایق آمده و هدف تعلیم حقایق معرفتی، تربیت و شکوفاسازی استعدادهای باطنی و نظام سازی اجتماعی را بر مدار و با معیار توحیدِ عرفانی عملی می‌کند. بدین مقصود است که می گویند در عصر غیبت حکیم الهی و عارف ربانی سرور عالم در رأس نظام سیاسی است، برای هر اجتماعی باید والی باشد از جانب آن خلیفه الهی و امام(رض) در عدم فهم معنای جا
مع عرفان و نقد آن می فرمایند: خیال کردند یک دسته زیادى که معناى عرفان عبارت از این است که انسان یک محلى پیدا شود و یک ذکرى بگوید و یک سرى حرکت بدهد و یک رقصى بکند و اینها، این معنى عرفان است؟!

مرتبه اعلاى عرفان را امام على (ع) داشته است و هیچ یک از این مسایل در کار نبوده است، تصور مى‏ کردند کسى که عارف است باید به کلى از همه چیز کناره گیرد، جایی بنشیند و ذکر بگوید، امیرالمؤمنین (ع) در عین حالى که بعد از رسول اللَّه(ص)، اعرف خلق اللَّه به حق تعالى بود ولی نرفت کناری بنشیند و هیچ کارى هم به هیچ چیز نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقه ذکر نداشت، همه کارهایش را در جای خود انجام می داد ذکرش را هم می گفت.

یا تصور بر این است کسى که اهل سلوک است نباید دیگر کاری به مردم داشته باشد، این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است، ولی نرفتند در خانه‏ هایشان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم و چه کار داریم که به ملت چه مى‏ گذرد، هر کس هر کارى مى‏ خواهد بکند. اگر بنا باشد که اهل سلوک بروند کنار بنشینند، پس باید انبیا هم همین کار را می کردند ولی نکردند. رسول خدا(ص) سال هاى طولانى در سلوک بودند ولی وقتى فرصتی یافتند بلافاصله یک حکومت سیاسى ایجاد کردند، براى اینکه به تبع آن عدالت ایجاد شود. لکن وقتى حکومتی یک حکومت عدل الهى شد و عدالت را جارى کرد و نگذاشت که فرصت طلب ها به مقاصد خودشان برسند، یک محیط آرام فراهم می شود که همه چیز در آن یافت می شود.

بنا بر این، «ما نُودِى بِشِی‏ء» یا عارفانی همه چیز اسلام را را به بعد معنوی و باطنی برمی گرداندند و ابعاد اجتماعی – سیاسی آن را نفی می کردند را نیز بر محور اینکه اسلام دین جامع و عرفان اسلامی نیز عرفانی جامع نگر است، نقد کرده اند و درخصوص سیر الی الله و ضرورت آن در سیر فردی و اجتماعی فرمودند: «سیر الى اللَّه» لازم نیست که انسان گوشه‏ اى بنشیند و بگوید من «سیر الى اللَّه» مى ‏خواهم بکنم. خیر، «سیر الى اللَّه» همان طورى است‏ که سیره انبیا و خصوصاً پیامبر اسلام(ص) بود و کسانى که مربوط به او بودند؛ در عین حالى که در جنگ وارد مى‏شدند، آدم مى‏کشتند، کشته مى‏دادند، حکومت داشتند، همه چیز داشتند، همه‏اش «سیر الى اللَّه» بود. این طور نبود که آن روزى که حضرت امیر مشغول به قتال است «سیر الى اللَّه» نباشد، آن روزى که مشغول نماز است، باشد. خیر، لذا پیامبر(ص) مى‏ فرماید: «ضَرْبَهُ علیٍّ یَوْمَ اْلخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَهِ الثَقَلَیْن» این براى این است که «سیر الى اللَّه» است.

در زمان ما از جمله کسانی که به عنوان فقیه عارف و عارف فقیه، فیلسوف عارف و عارف فیلسوف، سیاست مداری عارف و عارفی سیاست مدار عرفان را وارد متن جامعه کرد حضرت امام خمینی(رض) بود، ایشان «پیر میکده عشق»،عرفان پرده‌نشین را «شاهد بازار» کرد و از کنج عزلت و انزوا به متن جامعه و جهان سوق داده و «شُهره بازار» نمود و نوشت، پسرم! نه گوشه‌گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه‌های آنها است. چه‌بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام‌گستر، با آنچه مناسب اوست چون خودبینی و خودخواهی، غرور و عُجب و بزرگ‌بینی و تحقیر خلق‌الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می‌کشاند و چه‌بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل می‌شود، چون داود نبی(ع) و سلیمان پیامبر(ع) و بالاتر و والاتر چون نبی اکرم(ص) و خلیفه برحقش، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و چون حضرت مهدی (عج)در عصر حکومت جهانی‌اش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است،میزان ابتدا سیر، قیام لله است، هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیت‌های اجتماعی .

عرفان امام راحل چه ویژگی‌هایی داشت؟

عرفان امام، خداگرای محض بود؛ چون غایت آمال عارفان، خدا و محبوب مطلق است و عارف در جستجوی حور و قصور یا بهشت نعیم نیست بلکه بهشت ذات و جنت لقا را هدف قرار داده است. در عرفانی که امام از آن سخن به میان می‌آورد انگیزه الهی و توحیدی دارای اصالت بود، نه کشف و کرامات و خارق عادات، بنابراین قیام لله بوده و اساس سیر و سلوک الی‌الله و فی‌الله بود. امام نیز همواره از قیام لله که تنها موعظه خدا در قرآن بود، حرف زده و به آن سفارش می‌کرد، چنان که فرمودند: براى خدا قیام کنید: «انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَهٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ».

از تمام موعظه‏ ها خداى تبارک و تعالى انتخاب کرده این یک موعظه را، «قُلْ انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَهٍ» یعنى همین یکى را من موعظه مى‏کنم؛ چون همه چیز در اینجاست. «انَّما اعِظُکُمْ بواحِدَهٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ» همه چیز در قیام للَّه است. قیام للَّه معرفت‌اللَّه مى‏ آورد. قیام للَّه فدایى براى اللَّه مى‏ آورد. قیام للَّه فداکارى براى اسلام مى ‏آورد. همه چیز در این قیام للَّه است و لذا تنها موعظه ‏
اى که خداوند از میان موعظه‏ ها انتخاب کرده، همین موعظه است که «انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى».‏ اجتماعى و انفرادى قیام للَّه کنید. انفرادى براى وصول به معرفت اللَّه، اجتماعى براى وصول به مقاصد اللَّه. و من امیدوارم خداى تبارک و تعالى به ما و شما و به همه ملت ‏ها توفیق عنایت کند که این راه را برویم و براى خدا کارها را انجام بدهیم. «قُل انَّما اعِظُکمْ بواحِدَهٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى‏ و فُرادى‏». خداى تبارک و تعالى در این آیه مى ‏فرماید که یک موعظه، من فقط یک موعظه به شما مى کنم، یک موعظه‏ اى که واعظش خداست و آورنده موعظه پیغمبر اکرم(ص) است و مى‏ فرماید فقط یک موعظه است، این موعظه باید اهمیتش خیلى زیاد باشد که با این تعبیر مى ‏فرماید. آن موعظه این است که «ان تقوموا للَّه مثنى و فرادى»؛ اینکه قیام کنید براى خدا، براى اقامه حق قیام کنید . پس، قیام لله دارای آثار علمی و عملی فراوانی در سلوک فردی و اجتماعی است که عرفان جامع فرد و جامعه، سلوک و سیاست یا سجاده و سنگر بر آن استوار شده است.

عرفان امام مبتنی بر چه فطرتی بود؟

عرفان امام، مبتنی بر فطرت اصیل انسان در حدوث و بقا بود؛ عرفان فطرت‌پذیر که عامل تعالی و تکامل آدمیان خواهد بود. لذا دیگاه امام چنین بود، یکی از فطرت‌هایی که همه انسانها مخمر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایله بشر پیدا نمی‌شود که بر خلاف آن باشد و هیچ یک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن، آن را تغییر نمی‌دهد و در آن خلل وارد نمی آورد، فطرت عشق به کمال است؛ که اگر در تمام دوره‌های زندگانی بشر قدم زنی، این عشق و محبت را در خمیره او می‌یابید و قلب او را متوجه کمال می‌بینید، اگر چه در تشخیص کمال و این که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست،مردم کمال اختلاف را دارند، پایداری و ماندگاری فطرت، مبنای پایداری ارزش‌های معنوی مربوط به فطرت است که ریشه تمام آنها (توحید و الوهیت) است.

آری آدمیان بر فطرت توحید خلق شدند. به تعبیر امام “فطرت توحیدی در مقامات سه گانه است، واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او، اسقاط اضافات حتی اضافات اسمائی و فنا و محو جملگی در او. و آن که بدین مقام نایل نگردد، همان است که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سرا پا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است،براساس دیدگاه امام خمینی، امکان ندارد انسان به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد. همه جان ها و دل ها به سوی پرودگار هستند و جز او نجویند و نخواهند جست. همه ثناگوی اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد. ثنای هر چیز ثنای اوست؛ اگر چه ثناگو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری را می گوید . چنانکه معتقدند،این نور فطرت، ما را هدایت کرد به این که تمام قلوب سلسله بشر، از قاره‌نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد، تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یکدل و یک جهت گویند، ما عاشق کمال مطلق هستیم، ما حب به جمال و جلال مطلق داریم، ما طالب قدرت مطلقه و علم مطلق هستیم . ایشان در مورد مصادیق گرایشات فطری نوشته است، عشق به کمال مطلق، عشق به علم مطلق و قدرت مطلق و حیات مطلقه و ارادۀ مطلقه و غیر ذلک از اوصاف جمال و جلال، در فطرت تمام عائله بشر است، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند.

در خصوص علت عدالت‌گرایی به عنوان یکی دیگر از ویژگی های عرفان امام راحل توضیح دهید.

عدالت اجتماعی نزد امام از جایگاه ویژه ای برخوردار بود، به گونه ای که در صحیفه امام مفاهیمی از قبیل عدالت ۴۲۰ بار، عدل ۳۴۶ بار، محروم ۳۸۹ بار، محرومان ۱۰۵ بار، محرومین ۸۶ بار، مستضعفان ۳۱۰ بار، مستضعف ۲۵۵ بار، فقیر ۱۳۸ بار، فقرا ۱۲۵ بار، فقر ۱۱۳ بار، و مصادیق مشابه دیگر نیز بارها به شکل اثباتی تأکید و بر لزوم توجه به آنها بسیار توصیه شده است. در کنار اینها مواردی همچون جور ۸۳۸ بار، ظلم ۸۱۲ بار، فساد ۷۸۲ بار و ستم ۲۰۷ بار، به گونه سلبی ذکر شده و بر حذف و ریشه کنی آنها از عرصه جامعه پافشاری گردیده است .

از نگاه امام، در جامعه مبتنی بر توحید، عدل الهی منشأ تمام امور خواهد بود.بنابراین عدالت در جامعه منتج از عدل الهی و توحید است. چه، به زعم ایشان در جامعه توحیدی، همه امتیازات لغو می شود و تقوا ملاک امور خواهد بود. در چنین جامعه ای زمامدار با پایین ترین فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهای متعالی الهی و انسانی مبنای پیمان ها و یا قطع روابط است.

بر این اساس می توان گفت امام معتقد بودند که عدل الهی به طور نسبی می تواند در جامعه تحقق یابد و انسان ها می توانند براساس آن به تحقق نوعی از عدالت در جامعه، از طریق تشکیل حکومت و ایجاد نظامات سیاسی اقدام کنند،البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالی است برای اشخاصی که چشم دارند. بسط عدالت
هم می دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست، حکومت هم تأسیس می کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد. بنابراین امام براسلامی نظر دارد که عدالت،محور و اساس آن است،ما عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم، یک چنین اســلامی کــه عــدالت در آن باشد ، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد. این است که در جهان بینی معرفتی امام، حکومت ابزار عاقل سازی و اقامه عدالت اجتماعی است، چنانکه فرمود، انبیا نیامده اند حکومت درست کنند، حکومت را می خواهند چه کنند؟ این هم هست، اما نه این است که انبیا آمده اند که دنیا را اداره کنند، حیوانات هم دنیا دارند، کار خودشان را اداره می کنند. البته بسط عدالت همان بسط صفت حق تعالی است، برای اشخاصی که چشم دارند. بسط عدالت هم می دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست، حکومت هم تأسیس می کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد، لکن مقصد این نیست، اینها همه وسیله است که انسان برسد به یک مرتبه دیگری که برای آن انبیا آمده اند، مقام معظم رهبری نیز در استمرار و استکمال بینش عدالت گسترانه امام خمینی(رض) فرموده اند: ما در جمهوری اسلامی شعارمان عبارت است از توحید، از ولایت‌الله و ولایت اولیاءالله، عدالت اجتماعی، تکریم انسان؛ این شعارهایی که ما داریم و دنبالش هستیم، اینها است، و اینها دشمن دارد. ما با ظلم مخالفیم؛ کونا لِلظّالِمِ خَصماً وَ لِلمَظلومِ‌ عَونا؛ ما این مکتب را داریم؛ خصم ظالمیم، عون مظلومیم. این موضع، طبعاً دشمن به وجود می‌آورد، دشمنی به وجود می‌آورد، دعوا راه می‌اندازد؛ این هست.