هویت اصلی فقه تمدنی، فقه فرایندی است

به گزارس اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دوازدهمین نشست هم‌اندیشی فقه حکومتی با ارائه نظریه «اجتهاد تمدنی» توسط حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالحمید واسطی، ۱۵ آبان ماه به‌صورت وبینار در فضای مجازی برگزار شد. عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه در این نشست به تبیین نظریه فقه تمدنی و ابعاد و پیش‎فرض‎های آن پرداخت که گزارش تفصیلی آن پیش‌ روی مخاطبان فرهیخته قرار می‌گیرد.

ایشان با این توضیح آغاز کرد که: آنچه در بحث فقه تمدنی بیان می‌شود ابداً ساختارشکنی ندارد بلکه فقاهت موجود را ضروری و حیاتی می‌داند و برای رسیدن به استنباط در مقیاس تمدنی بسته‌های تکمیلی تعریف می­کند؛ و این هم بدین معنا نیست که فقاهت کنونی ناقص است بلکه به­واسطه مطرح شدن مساله مستحدثی با عنوان «چگونگی تمدن­سازی» که مقیاس آن و فروعاتش صِرفا در مقیاس تکلیفی فردی و جمعی نیست بلکه علاوه بر استنباط احکام تکلیفیِ مرتبط با مکلفین، نیاز به استنباط ساختارها و فرآیندها دارد که فارغ از مصادیق مکلفین، برای افعال آنها جهت­سازی می­کند، نیاز به استظهار حجیت­دار فرآیندها از ادله است و می­توان گفت که هویت اصلی فقه تمدنی، فقهی است که کاشف فرآیندهاست.

عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه تصریح کرد: مطالبی که عریضه خواهد شد صرفاً پیشنهاد‌های اولیه­ای است که ارائه می‎شود از باب «رُبّ حامل فقه لیس بفقیه»، و امید است سرنخ‎هایی باشد که شاید برای متخصصین فن التفاتی را ایجاد کند.

استاد واسطی در ابتدا فهرستی از مباحث ارائه داد که شامل سه حوزه «مفاهیم پایه»، «پیش‎فرض‎ها» و «روش» می‎شد. ایشان «تعریف علم دینی»، «تعریف تمدن» و «تعریف اجتهاد و فقه تمدنی» را در بخش مفاهیم پایه مطرح کرد. پیش‎فرض‎ها نیز عبارتند بودند از «پارادایم شبکه‎ای»، «امکان طراحی برای تمدن‎سازی» و «ظرفیت ادله نقلیِ موجود برای طراحی تمدنی». همچنین در محور «روش‎ها» از ابزارهای چهارگانۀ زیر نام برده شد: ابزار «گسترش مقیاس تحلیل از خرد به کلان و ایجاد دید فرآیندی»، ابزار «گسترش نظریه وضع الفاظ به وضع برای روح معنا»، ابزار «استفاده از منطق سیستم‎ها برای جمع ادله» و ابزار «گسترش حکم فعل مکلف به حکم فعل فرآیندها».

و در خروجی بحث نیز مطرح شد که مدل فقه تمدنی توانایی «اکتشاف و تدوین نظریه­های کلان علوم انسانی مبتنی بر فقاهت» را دارد و همچنین می­توان براساس آن « ابواب فقه تمدنی و توضیح المسائل تمدنی» را تعریف کرد.

این محقق با ورود به محورهای فوق، مطالب زیر را مطرح کرد:

۱- محور اول از پنج محور اصل بحث: مفاهیم پایه:

الف – تعریف علم دینی: استاد واسطی در تعریف علم دینی چنین بیان داشت: علم دینی مجموعه نظام‎مند از گزاره‎های وحیانی و لوازم عقلانی آن‌هاست.

وی در باب نکته‎ای که می‎بایست در تعریف مورد نظر قرار داد، گفت: اصل (در غیر مَجازها) در منسوب و منسوب الیه این است که از یک جنس باشند لذا اگر قرار باشد چیزی دینی باشد یعنی «یاء» نسبت به دین داشته باشد، باید هم­جنس با دین باشد و اگر اصل جنس «دین»، وحیانی است آنگاه علم دینی باید دانش ابراز شده از جانب خداوند به بشر باشد که به همراه توضیح و تفسیر و لوازم­ و مرتبطاتش به­صورت یک دستگاه علمی درآمده باشد. (و البته قرائت­های دیگری نیز از هویت علم دینی فعال هستند.)

واسطی ادامه داد: نکته بسیار مهم در اینجا این است که قید «لوازم عقلی» و مرتبطات برهانی قطعی یا تجربی قطعی یا عرفی قطعی باید در تعریف کاملا مورد توجه قرار بگیرند و اگر این لوازم در دائره تعریف دیده نشوند کلاً بحث، ابتر می‎شود. وی این لوازم­شناسی و لازمه­گیری­ها را با مکانیزم اصل علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع و با عملکرد «تراکم قرائن» در استظهار معنادار دانست.

ب- تعریف تمدن: استاد واسطی که در دوازدهمین هم‎اندیشی فقه حکومتی سخن می‎گفت، در باب تعریف تمدن نیز تصریح کرد: تمدن یک شبکه نظام‎مند از سیستم‎های کلان اجتماعی است که پاسخگوی کارآمد به هرم نیازهاست. وی افزود: در فضای تمدن اولاً سیستم‎های کلان داریم ثانیا باید این‌ها با هم شبکه ‎شوند و ثالثا کار این‌ها باید این باشد که تمام لایه‎های نیازها را پاسخ دهند، و رابعا این پاسخگویی باید نسبت به رقباء، کارآمد باشد.

واسطی تأکید کرد: وقتی از هرم نیازها سخن می‎گوییم، بلافاصله هرم مزلو تداعی نشود هرم نیازها چندین مدل دارد. وقتی قرار باشد تمدن اسلامی را پیگیری کنیم، باید مدل نیازها را هم با اقتباس از اسلام به دست بیاوریم. اگر قرار است تمدن اسلامی شکل بگیرد، باید ببینیم اسلام چه مدل نیازهایی را پیشنهاد می‎کند، کارآمدی در مدل اسلام چیست، چه سیستم‎های کلان اجتماعی را تعریف می­کند، این‌ها را چگونه با هم شبکه می‎کند و از همه مهم­تر اینکه چه فرآیندهایی در این سیستم‎های اجتماعی منجر به آن کارآمدی می‎شود؟

وی افزود: هر تمدنی از چهار ابرمحور تشکیل می‌شود: ارتباط با محیط، ارتباط با هم‎نوع، ارتباط با خود و ارتباط با خداوند. در همه این چهار محور باید سه فرآیند زیر تعریف شود: فرآیندهای معرفتی، قانونی و فرهنگی. در هر کدام از این محورها و سیستم‎ها باید این فرآیندها تعریف شود تا انسجام سیستم‎ها برای شکل‎گیری یک شبکه تمدنی ایجاد شود.

واسطی گفت: حداقل ۵۰ کلان سیستم برای شکل‎گیری یک تمدن لازم است که باید تکلیف این‌ها روشن شود که طراحان تمدنی چه مدلی برای فعال­سازی این‌ها در صحنه زندگی اجتماعی دارند مانند: مدل حکومت، آمایش سرزمین، شهرسازی، جمعیت، منابع غذایی، مسکن، زبان و خط، جرم و مجازات، نیروی انتظامی و دفاعی، مدل مالکیت، مدل کشاورزی، محیط زیست، مدل خانواده، کیفیت جامعه‎سازی، فرآیندهای مربوط به سرمایه اجتماعی، ثبت اسناد، ابزارسازی، مشاغل، استخدام، ارتباطات، خدمات شهری، آموزش و تحقیقات، بیمه و بازنشستگی، دادگستری، بازارهای سرمایه، مالیات، جهانگردی، احزاب و… .

شما ممکن است برخی از این موارد را دارای هم پوشانی بدانید یا قبول نداشته باشید یا بفرمایید که بسیار بیشتر از ۵۰ تاست، در هر صورت، حداقل برای موارد فوق (چه سرشاخه باشند یا زیرشاخه) باید تعیین تکلیف شود.

وی ادامه داد: هر کسی بخواهد هر تمدن مبتنی بر هر تفکری را طراحی کند، باید به همه این‌ها پاسخ بدهد، چه مربوط به اسلام باشد، چه مسیحیت، چه یهود یا بودا یا ….

ج- تعریف اجتهاد و فقه تمدن: استاد واسطی همچنین «اجتهاد و فقه تمدن» را این‎گونه معنا کرد: «تحصیل الحجه علی الاحکام الشرعیه المتعلقه بالتفاعلات و التعاملات فی الهیاکل و المنظمات للحصول العدل و التحسینات.» و ترجمه آن را چنین بیان کرد: اجتهاد تمدنی یک تلاش معرفتی حجیت‎دار است (تحصیل الحجه علی الاحکام الشرعیه) که برای کشف نظر خداوند است، در مورد روابط و فرآیندها (تعاملات و تفاعلات) در ساختارها و سازمان‎ها(فی الهیاکل و المنظمات) به هدف دستیابی به عدالت و رشد (العدل و التحسینات) در مقیاس کلان.

وی ادامه داد: اجتهاد تمدنی باید حتماً حجیت‎دار باشد. حجیت به همان معنایی که در فضای فقهی و اصولی داریم. باید کشف احکام خداوند در مورد فعل مکلف باشد و البته با گسترش «حجیت» از تعذیر و تنجیز به «مَدرکیّت» و با گسترش حکم تکلیفیِ فعل مکلف، به حکم تکلیفی و وضعی در فعل فرآیندها.

۲- محور دوم از پنج محور اصل بحث: پیشفرضها:

حجت‌الاسلام والمسلمین واسطی گفت: مقصود از پیش‎فرض‎ها و اصول موضوعه این است که جای دیگری اثبات می‎شوند و اینجا از نتایج آنها استفاده می­کنیم، هر کدام از عناوین زیر، در تحقیق «اجتهاد تمدنی، چیستی چرایی و چگونگی» توصیف و مدلّل شده است و البته ممکن است صاحب­نظری این مبانی را قبول نداشته باشد ولی علی­المبنی، بحث اجتهاد تمدنی مبتنی بر این اصول تعریف می­شود.

الف- پارادایم شبکه‌ای:

طرحواره معرفتی حاکم بر این بحث در بستر «پارادایم شبکه‎ای» تعریف ‎شده است. پارادایم شبکه‎ای یک دستگاه معرفتی است که مبانی و روش لازم برای توصیف، تبیین و تفسیر در هر موضوع و مسئله‎ای در مقیاس کل شبکه هستی و ارتباطات شبکه هستی و ناظر به کشف معادلات حرکت و تغییر در شبکه است. تأکید بر کلمه «شبکه» در اینجا مهم است زیرا بیانگر ضرورت «برآیندگیری» از تمام ارتباطاتی است که عناصر موجود در هستی با یکدیگر دارند تا بتوان یک حرکت را در زندگی انجام داد.

دین بیان معادلات حرکت انسان در شبکه هستی برای اتصال به خداوند است. همه آیات و روایات را باید بتوانیم روی خطوط ارتباطی موجود در شبکه هستی توزیع کنیم. وی تأکید کرد: علم دینی و تمدن اسلامی وقتی حاصل می‌شود که ما این معادله حرکت‎ها را در تمام خطوط تکمیل کرده باشیم. (به شکلی که شبیه­سازی شدۀ شبکه هستی است توجه شود.)

ب- امکان طراحی تمدن:

پیش‎فرض دوم امکان طراحی تمدنی است. آیا اصولا تمدن قابل طراحی است؟ برخی می‎گویند تمدن تدریجی است و در طول تاریخ شکل می‎گیرد و نمی‎توانید تمدن‎سازی کنید.

وی گفت: تمدن‎سازی به‌عنوان یک کلان‎پروژه امکان‎پذیر است زیرا تغییرات با صرف اراده افراد محقق نمی‎شوند و نیاز به ساخت و ساز دارند و ساخت و سازها هم نیاز به برنامه‎‌ریزی دارند و این‎گونه هم نبوده است که در تمدن‎هایی که شکل گرفته‎اند، صرفاً در یک پروسۀ بدون طراحی هوشمندانه شکل گرفته باشد. (تفصیل این بحث در تحقیق اجتهاد تمدنی، ذکر شده است.)

ج- ظرفیت ادله نقلی برای طراحی تمدن

عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه تأکید کرد: پیش‎فرض سوم این است که قلمرو دین حداکثری است و ادله نقلیِ آن نیز ظرفیت طراحی تمدنی دارند و البته مقصود از قلمرو حداکثری این نیست که همه جزئیات در مورد همه موضوعات و مسائل بعینه در متن دین بیان شده است بلکه مقصود ظرفیت دین با مکانیزم القاء الاصول برای تعیین راهبردها در موضوعات و مسائل است و هم­چنین مقصود این نیست که تمدن‎سازی بر اساس ظواهر نقلی محض صورت می­گیرد، بلکه همانطور که در تعریف علم دینی بیان شد کلیه تحلیل­های عقلی، تجربی و عرفیِ قطعیِ مرتبط با «ادله نقلی»، در این قلمرو قرار دارند. قواعد و قوانین راهبردی توسط وحی ارائه می‎شود و تطبیق بر مصادیق، گسترش­های میدانی توسط عملیات اجتهادی انجام می‎شود.

وی افزود: و بحث اینهم نیست که آن تمدنی را که امام زمان عجل­الله­تعالی فرجه ایجاد میکنند ما می‎توانیم شکل دهیم. بلکه براساس ادله نقلی­ای که در دستمان است و در سطح دانش فعلی بشری که داریم می‎توانیم یک شبکه منسجم از سیستم‎های اجتماعی برای رفع نیازها به نحو کارآمد نسبت به تمدن‎های رقیب ایجاد کنیم. انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین در هر عصری فعال است.

۳- محور سوم از محورهای اصلی بحث: فرضیه

استاد واسطی فرضیه بحث را این‎گونه بیان کرد: «شکل‌گیری تمدن تابع شکل‎گیری فرآیندها و ساختارهای لازم برای پاسخگویی به نیازهاست و ادله درون‎دینی ما حاوی این فرآیندها و ساختارها هستند یعنی علاوه بر دلالت بر مصادیق (فعل مکلف فردی و مکلف جمعی)، دلالت بر فرآیندها هم دارند، و برای اینکه این کار را بتوانیم انجام دهیم، باید از اجتهاد و فقه تمدنی استفاده کنیم.

این محقق حوزوی که در جمع شاگردان اساتید فقه حکومتی سخن می‎گفت، بیان داشت که چهار ابزار روشی که در زیر بیان خواهند شد در حقیقت تفصیل این فرضیه و استدلال بر آن محسوب می­شوند.

۴- محور چهارم از محورهای اصلی بحث: ابزارهای روشی

توضیح و تبیین فرضیه فوق، متوقف بر چهار محور زیر است:

ابزار اول: گسترش مقیاس تحلیل از خرد به کلان و ایجاد دید فرآیندی

استاد واسطی گفت: مهم‌ترین و اصلی‎ترین اهرم برای شکل‎گیری علوم انسانی-اسلامی و تمدن نوین اسلامی این است که درک از مقیاس کلان و لمس مقیاس کلان ایجاد شود و اینکه مقیاس­های کلان جز با ساختارها و فرآیندها قابل مدیریت نیستند. وی ادامه داد: مقیاس تحلیل عموم افراد، به‌واسطه سر و کار داشتن با نیازهای شخصی‎شان و حیطه‎های زندگی‎شان، در مقیاس خرد است. برای مقیاس‎های کلان که بتواند مصادیق زیادی را مدیریت کند، افرادی به دنبال دانش مدیریت در سازمان­ها می­روند، یا دانش جامعه­شناسی می­خوانند، یا استراتژیست می‎شوند، طراح و برنامه‎ریز می‎شوند، آینده‎پژوه می‎شوند. همه این‌ها نمونه‎هایی است از حرکت به سمت مقیاس کلان.

دریافت اینکه مصادیق کلان را نمی­توان با طرح و برنامه و عملکردی که در مصادیق محدود داریم مدیریت کرد بسیار بسیار حیاتی است، درک از مثلا هزار میلیارد تومان با درک از یک میلیارد تومان، متفاوت است؛ هزار میلیارد تومان را نمی­توان مانند یک میلیارد تومان هزینه کرد بلکه سازوکار دیگری لازم دارد تا باقی بماند و ثروت تولید کند. نیازهای یک جامعه در مقیاس چندصد میلیون نفر را نمی­توان به صورت چهره به چهره و با مدیریت­های فردی و کوچک برطرف کرد نیاز به ساختارها و فرآیندهای کلان دارد.

ابزار دوم: گسترش نظریه وضع الفاظ از وضع برای مصادیق به وضع برای «روح معنا»

ارائه دهنده بحث افزود: فهم ادله نقلی، با ابزار استظهار صورت می­پذیرد و «استظهار» مبتنی بر نظریه­های مختلفی است که یکی از ارکان آن نظریه­ها «نظریه وضع الفاظ» است، در اصول­فقه موجود نظریه­هایی مانند نظریه تعهد، قرن اکید، اختصاص و… بحث شده است که گزارشی از آنها در کتاب آمده است سپس این ایده مطرح شده که الفاظ برای ارواح معانی وضع شده‎اند؛ سرنخ‎های این ایده توسط مفسرین و اهل حکمت و عرفان مطرح شده و بعد در فضای اصولی ما پردازش شده است که نشانی مباحث در تحقیق ارجاع داده شده است. جوهرۀ این بحث، در سرفصل «صحیح و اعم» در اصول­فقه، در مساله «اخذ قدر جامع» است.

استاد در توضیح چیستی روح معنا نیز بیان داشت که: الفاظی مثل مصباح، صراط، میزان و… را در نظر بگیرید. ترازو برای چه مصداقی وضع شده؟ ترازوی دو کفه‎ای یا قپان یا ترازوی دیجیتال است یا ترازوی طلافروشی‎ها؟ وضع الفاظ برای روح معنا حرفش این است که کلمه میزان برای ترازوی دو کفه‎ای و… وضع نشده است بلکه از همان اولین استعمالش، مستعمِل و واضع ارتکازاً چه تعیینی و چه تعینی برای «سنجش، ابزار سنجش» کلمه میزان را وضع کرده است. حالا شکل و صورتش هرگونه که می‎خواهد باشد؛ بر همین اساس هم به علم منطق میزان الفکر می‎گویند و این استعمال حقیقی است نه مجازی.

استاد واسطی ادامه داد: وقتی هر دلیل را می‎بینیم، نباید فقط سراغ مصادیقی متبادر حسّی از آن برویم، مصادیق متبادر، قطعا مدلول دلیل هستند اما علاوه بر آن‌، مصادیق دیگری که تحت معنای کلی مثل ابزار سنجش هستند نیز در مدلول دلیل قرار دارند. اینجا گلوگاه اصلی است که مدلول ادله را به سمت معانی فرآیندی سوق می­دهد.

وی برای ملموس شدنِ این بحث گفت: مثلاً روایت «أقنِع تَعِز» را در نظر بگیرید. قانع باش عزیز می‎شوی. اگر بخواهیم از ابزار «روح معنا و کشف مدلول فرآیندی» استفاده کنیم باید ببینیم قناعت و عزت هر کدام به چه فرآیندی اشاره دارند؟ با استفاده از ابزار اکتشاف روح معنایی که مراحل آن به صورت مستند و قدم به قدم در کتاب ذکر شده است می­توان گفت: قناعت، به فرآیند «بهینه‎سازی مصرف» اشاره دارد، و عزت به فرآیند «برتری در محیط رقابت» است، لذا مدلول روایت علاوه بر توصیه اخلاقی فردی، دارای معنای فرآیندی با مفاد زیر است:

بهینه ­سازی مصرف سبب برتری در محیط رقابت است. این خطاب به فرد نیست بلکه در مقیاس سازمان و جامعه است.

این استظهار از روایت، ذوقی و استحسانی نیست یلکه براساس مکانیزم کشف «قدر جامع» در بحث «صحیح و اعم» در اصول فقه انجام شده است.

و البته روشن است که مانند همه سیاق­های مشابه با اینگونه ادله، بحث این نیست که تنها دلیلِ عزت، قناعت است بلکه یکی از لوازم و ابزارهای لازم است. اگر قرینه داشتیم، انحصار یا اولویت ایجاد می‎شود. قرینه نداشتیم می‌شود یکی از لوازم. این به‌صورت یک راهبرد بیان می‎شود. راهبردها جنسشان بیان فرآیند مطلوب در سیستم است.

عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه در ادامه به مثال دیگری اشاره کرد که سؤال از فرآیند آموزش مطلوب با اقتباس از نگرش اسلام بود، استاد واسطی گفت: آیا ارائه نگرش اسلام در مورد روش آموزش بهینه در حیطه استنباط فقیه قرار دارد یا نه؟ صحبت از وجوب علم­آموزی یا حرمت برخی علوم یا استحباب برخی دیگر یا رعایت آداب نسبت به استاد نیست بلکه صحبت از فرآیند تعلیم و تعلم است به­طوری که منجر به «درایت و نه روایت، تفکر و نه حفظِ فقط» بشود.

معمولا روایات دال بر این موارد چون احکام ارشادی تلقی شده‎اند، در استنباط قرار نگرفته‎اند. به نظر می­رسد که اگر به صورت زیر مساله را تحلیل کنیم می­توانیم این موارد را نیز به قدر نطاق دلیل داخل در استنباط فرآیندها کنیم:

هذا الموضوع (اعم من افعال المکلف الفردی او الجمعی او النظامات) مطلوب تحققه للشارع (اعم من انواع المطلوبیه و درجاتها)، و ما هو مطلوب للشارع، مطلوب تحققه من المکلف (اعم من کونه بقصد القربه او غیرها)، فانبعاث العبد نحوه بایجاد سببه او شرطه او رفع موانعه او مقداره او وصفه او روابطه او …، امتثال لطلب الشارع، فیدخل فی نطاق الفقه.

مثلا: آموزش، مورد نظر خداوند است (مطلوب عند الشارع)، پس کشف اسباب و شرایط و اجزاء و روابط و موانع و خلل و اوصاف و عوارضِ تحقق آن، مورد نظر خداوند است. یعنی کشف فرآیندی که سبب آموزش مطلوب می­شود مورد نظر خداوند است پس در علم فقه که به بررسی احکام الهی و فرآیند تحقق آنها می­پردازد، باید موضوعاتی مانند آموزش و عدالت و رفاه و …نیز بررسی شوند.

وی با اشاره به روایت «انَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ السُّؤَالُ» گفت: قدر متیقن این دلیل این است که به مسئله‎محوری و شروع با سؤال در آموزش ارشاد شده است یعنی اینکه اگر آموزش مطلوب می‌خواهی مسئله محوری را در نظر بگیرید و فرآیند آموزش را مبتنی بر مساله­محوری قرار دهید.

 

ایشان در مثال دیگری که هم تفاوت درک از مقیاس خرد با مقیاس کلان و هم تفاوت نگاهی که نظریه روح معنایی ایجاد می­کند، از عنوان «مکاسب محرمه» نام برد و گفت که اگر با دید کلان، به عنوان مکاسب محرمه نگاه شود تبدیل به عنوان «مفاسد اقتصادی» می­شود و مصادیقی مانند قاچاق و پولشویی و …را هم در بر می­گیرد یا اینکه مساله فرعیِ جواز بیع دم، به مساله کلانِ «آیا شکل­گیری بازار خون و بنگاه­های بزرگ برای تجارت خون» جایز است؟ یا مثلا در آیه شریفه «ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» که وجوب امربمعروف در صحنه رفتاری مکلفین استنباط می­شود دلالت بر مقیاس کلان که ساختارها و فرآیندها هستند نیز وجود دارد و در مصداقی مانند تاسیس وزارت امربمعروف و نهی از منکر، ظهور پیدا می­کند.

ابزار سوم: استفاده از منطق سیستم‌ها

استاد واسطی گفت: از تک ادله‎ها فرآیندها را استنباط کردیم، حال چگونه این‌ها را با هم ترکیب کنیم؟ مثلاً در عمل که باید کار آموزش را انجام دهم از کجا شروع کنم؟ چه مراحلی را طی کنم؟ کجا تمرکز داشته باشم، اگر اختلالی ایجاد شد چگونه اصلاح کنم؟ پاسخ این سوالات در «منطق سیستم­ها» است.

منطق سیستم‎ها اصطلاحی با خاستگاه غرب مدرن نیست بلکه پشت صحنه هستی‎شناسی و فلسفی دارد که بحث نظام العالم است یعنی ترکیب کثرات برای رسیدن به وحدت است. منطق سیستم‎ها ترجمه­ای از فلسفه اسلام و حکمت متعالیه است. خصلت فلسفه اسلامی این است که از هستی شبکه‎سازی کرده است و برای آن نقطه شروع و پایان و مراحل و مراتب و روابط و مرکز و …تعریف نموده است.

این محقق حوزوی ادامه داد: کاربرد همه این‌ها را در فقهِ موجود توسط فقها از اول تا الآن داریم، تعیین نقطه شروع یک تکلیف، مراحل انجام آن، اجزاء و ارکانِ آن، نقطه مرکزی، خلل در تکلیف و چگونگی اصلاحِ آن و… ، در تمام کتب فقهی اعم از عبادات و معاملات ذکر شده است.

این استاد حوزه افزود: در اعتباریات، منطق سیستم‎ها به‌واسطه منشأ اعتبار جاری است. در اعتباراتِ عقلاییه، اعتبار محضه نداریم. همیشه عقلا چیزی را اعتبار می‎کنند که منشأ اثر برای رفع نیاز شود و چون آن نیاز و آن اثرِ مورد نظر واقعی است، لذا باید اعتبار عقلاییه دارای منشأ اعتبار واقعی باشد.

ابزار چهارم: گسترش حکم فعل مکلف به حکم فرآیندها

استاد واسطی تصریح کرد: حکم فعل مکلف که شامل واجب، مستحب، حرام و مکروه است برای مرتبطین با فقه کاملا مشخص و معنادار است، اما حکم فعل فرآیندها یعنی چه؟ مثلاً در فرآیند آموزش که به­دنبال این هستیم که چه فعل و انفعالی باید در آموزش اتفاق بیافتد تا سطح درک متعلم افزایش پیدا کند، اگر بخواهیم نظر شارع را به­دست بیاوریم که چه فرآیندی مطلوب عندالشارع است و چه جهتی به فعل­وانفعال­ها در تعلیم و تعلم بدهیم تا اثر مورد نظر حاصل شود، حکم «فعل فرآیندها» مطرح می­شود. «احکام» جهت­دهی به رفتارهای مکلفین است تا قرب الی الله حاصل شود یا عدالت فراهم گردد، این جهت­دهی در ساختارها و فرآیندها نیز معنادار است.

استاد واسطی با اشاره به اهمیت احکام وضعی گفت: فضای استنباط تمدنی و اجتهاد تمدنی با حد وسطِ «مطلوبیت و عدم مطلوبیت عندالشارع» فعال می­شود و اینکه باید اجزا و شرایط و موانع و …مرتبط با آنها تعیین شوند. مرکز ثقل در فقه تمدنی در احکام وضعی است. دایره احکام وضعی هم بسیار وسیع است که توضیحات تفصیلیِ آن با نمونه­ها در کتاب ذکر شده است.

محور پنجم از محورهای اصلی بحث: نتایج

الف- اکتشاف نظریه‌ها از ادله

استاد واسطی در نهایت گفت: در اجتهاد و فقه تمدنی، صرفاً یک حکم فرعی استنباط نمی‎شود یا صرفاً یک عام فوقانی تحلیل نمی‎شود بلکه علاوه بر آنها به مانند موارد زیر نیز پرداخته می­شود: نظر اسلام در مورد آزادی چیست؟ مدل اسلام برای حقوق زن چیست؟ مدل اسلام برای تامین اجتماعی حداکثری چیست؟ و ….

این‌ها نیاز به ترکیب احکام با نظم و نسقی در جمع ادله بنا بر منطق سیستم‎ها دارد. این سؤالات سوالات کلان هستند، شهید صدر از این بحث به‌عنوان فقه النظریه نام بردند و بحث استنطاق موضوعی را مطرح می‎کنند. در چگونگی این استنطاق نیازمند به ابزارهای شفاف و کارآمد است که کمتر به آنها توجه شده است و در اینجا تلاش شد به چهار ابزار حیاتی اشاره شود.

وی تأکید کرد: چون این‌ ابزارها مورد توجه خاص و متمرکز قرار نمی­گیرد، از لسان ادله، یا عمومات فوقانی یا حکم فروعات فردی یا جمعی استنباط می­شود که بسیار هم لازم و حیاتی است اما استنباط حکم ساختارها و فرآیندهای لازم برای تحقق نظامات تمدنی کمتر دیده می­شود.

ب- ابواب فقه تمدنی و توضیح المسائل تمدن

واسطی در پایان به ابواب فقه تمدنی و توضیح المسائل تمدنی اشاره داشت و گفت: اگر با دید کلان و فرآیندی به ابواب فقه نگاه کنیم می­توان علاوه بر وضعیت موجود که لازم و ضروری است لایه دیگری از ابواب و تعاریف نیز اکتشاف کرد و توضیح المسائل تمدنی تدوین کرد که بیان تکالیف سازمان‎هاست و روی میز وزیر اقتصاد و وزیر فرهنگ و… می‎رود؛ نمونه این بازتعریف ابواب فقه و نمونه شبیه­سازی شده از فهرست یک توضیح المسائل تمدنی در کتاب ارائه شده است که قسمتی از آن به صورت یک فایل کوتاه به ضمیمه گزارش آمده است.

 

پرسش و پاسخ

نحوه استخراج سازه‌های تمدنی:

استاد واسطی در پاسخ به این سؤال که «با توجه به اینکه مدعا شبکه‎ای دیدن مسائل است، چرا سازه‌های تمدنی به‌صورت استقرائی احصاء شده‌اند و آیا لازم نبود ابتدا اجتهادی روی خود جامعه بماهو جامعه صورت می‎گرفت و پیشنهاد شهید صدر در مورد تقدم مجتمعنا مورد توجه قرار می‎گرفت»، گفت: یکی از محورهایی که در دستگاه پارادایمی صحبت شده هویت جامعه است و اینکه آیا جامعه هویت حقیقی دارد یا اعتباری. به نظر می­رسد که حقیقی است یعنی جامعه دارای هویت مجزا از اجزاء فردی‎اش هم هست. این‎گونه نیست که بگوییم یک عام استغراقی است بلکه یک عام مجموعی است و ارتباط اجزاء سبب پیدایش روابطی و آثاری می‎شوند که بدون تجمیع اجزاء، این روابط و آثار حاصل نمی­شد. این روابط دارای منشأ حقیقی هستند.

موضوع‌شناسی و نگاه تاریخی به موضوعات:

استاد واسطی همچنین در پاسخ به اینکه «چرا توجه کافی به بُعد تاریخی و فرهنگی انسان و جامعه و مسائل و موضوعات اجتماعی نشده است»، گفت: تلقی از تاریخ انسان و تاریخ جامعه، ظهور و بروزش در مدل نیازهای انسان است. نمی‎گویم همه چیز است اما هسته مرکزی اش نیازهای انسان است؛ نیازهای اجتماعی و رفتاری و ارتباطی و… .

وی در مورد لزوم در نظر گرفتن شرایط موجود برای برنامه‎ریزی و طرح‎ریزی فرآیندها اظهار کرد: همین مسئله در دایره مسائلی است که با اجتهاد فرآیندی از ادله استنطاق می­شود؛ بحث اجتهاد و فقه تمدنی این نیست که فقط بگویم مطلوب چیست بلکه مدل کشف وضعیت موجود و چگونگی دوران گذار از موجود به مطلوب نیز جزو شبکه مسائل فقه تمدنی است.

پرسش از جایگاه عرفان در نظریه مختار

استاد واسطی در پاسخ به این سؤال که «شما به ضرورت عرفان در فقاهت اشاره کرده اید به نظر می‌رسد این عرفان از راهی جز آموزه‎های دینی و وحیانی عبور می‎کند و این دوگانه‎سازی یک طبقه مرجعی به نام فقها و فلاسفه می‎سازد»، گفت: جنس عرفان کشف واقعیت است اما با شهود. در فلسفه کشف واقعیت است با علم حصولی. در عرفان کشف واقعیت است با علم حضوری. هستی و واقعیت شبکه‎ای است. فیلسوف این را در ذهنش می‎سازد و عارف این را شهود می‎کند. عارف چه چیزی را شهود می‎کند؟ کیفیت ربط وحدت به کثرت را شهود می‎کند. اینکه چگونه کثرات به هم مرتبط می‎شوند و به عالم وحدت متصل می‎شوند. اینکه کثرات چه رتبه وجودی دارند. فیلسوف کلان این‌ها را دریافت می‎کند. سازه خلقت را با ذهنش دریافت کرده. عارف، سازه و معادلات حرکت را شهود می‎کند. نمی‎گویم بدون عرفان چیزی از دین به دست نمی‎آید بلکه صحبت در طراحی حرکت تمدنی است. نقش عرفان در طراحی تمدنی حیاتی‎تر از بقیه است. چون تمدن‎ها باید تمام کثرات را مدیریت کنند تا به نقطه اوج رفع نیازهای بشری که آرامش است برسد و این آرامش در فضای ملکوت الهی و وحدت عرفانی معنادار می­شود؛ هنر عرفان جمع کثرات برای رسیدن به وحدت است و این در هیچ‎یک از علوم دیگر دیده نمی‎شود.

علاقه مندان می توانند جهت بهره مندی بیشتر از مطالب فایل پیوست را دانلود نمایند

معرفی فقه تمدنی

ابواب فقه و توضیح المسائل تمدنی

مدلسازی و نظریه پردازی

منطق سیستم‌ها

نمونه عملکرد اجتهاد تمدنی – در سیستم آموزشی