پاسخ دکتر محمدرضایی به ادعاهای سروش در باب “دین و قدرت”

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، و به نقل از خبرگزاری رسا، دکتر محمد محمدرضایی سردبیر فصلنامه علمی پژوهشی قبسات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رییس بنیاد نخبگان استان قم در یادداشتی به ادعاهای اخیر سروش درباره دین و قدرت و علیه مرحوم آیت الله مؤمن پاسخ داد.

متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:

بسمه تعالی

آقای عبدالکریم سروش در اسفند ماه سال گذشته (۱۳۹۷) در سخنرانی‌ای تحت عنوان “دین و قدرت” یا “قدرت دینی و قدرت سیاسی” به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، مطالبی را مطرح نموده ­اند که در این نوشتار به اختصار مورد نقد قرار می­ گیرند. رووس کلی این مطالب عبارتند از:

ـ مرحوم آیت الله مومن به جهت بد تفسیر نمودن روایتی و عدم سازگاری آن تفسیر با اخلاق، شایسته عضویت در شورای نگهبان نبوده‌اند

ـ انقلاب ما، انقلاب دینی نبود بلکه فقهی بود، فقه ما بدوی و کهن است که فقط می­توان براساس آن به مردم زور گفت و تبعیض آورد.

فقهای ما، فقط علم فقه خوانده­ اند، تفسیر قرآن، فلسفه و تاریخ اسلام و جهان و علم اخلاق نمی­دانند. لذا از آنان چه انتظاری دارید؟

ـ تقسیم انسان­ها به مومن، کافر، مربوط به گذشته است که زمان آن سپری شده است الان باید این انقسامات عوض شود.

ـ قانون اساسی آمریکا در مقایسه با قانون اساسی ایران، بسیار پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر است.

اینک این مسایل را به اختصار در ذیل چند شماره مورد نقد و بررسی قرار داده تا خوانندگان عزیز و فرهیخته خود به قضاوت بپردازند.

ـ دکتر سروش در بخشی از سخنرانی خود به مناسب درگذشت فقیه زاهد و متقی مرحوم آیت الله مومن قمی، عضو محترم شورای نگهبان و عضو خبرگان رهبری، مطلبی را در مورد ایشان مطرح می­ کنند که این فقیه بزرگوار روایتی را خوب معنا نکرده ­اند و در آخر نتیجه گرفته ­اند که چگونه این فقیهان با این تفکر می­توانند عضو شورای نگهبان باشند. ایشان در تعبیری می­گویند: این فقیهان یک بار نمی­پرسند که آیا این روایت با اخلاق سازگاری دارد، حتی نمی­گویند با قرآن منافات دارد یا نه؟ فقه را باید اخلاقی کرد، اما آنها اخلاق نمی­خوانند… فقیه باید با علم اخلاق، فلسفه اخلاق، علم جامعه شناسی آشنا باشد. لذا انتظار چندانی از آنها نمی­ شود داشت، چون معلومات آنها در همین حد است. فقیهان، تفسیر قرآن، علم اخلاق و علم سیاست نمی­دانند، یعنی احتیاج ندارند.

نقد و بررسی:

از نظر ایشان فقیه هنگامی فهم درستی از روایات دارد که آن را با اخلاق و سیاست و جامعه شناسی و تقسیر قرآن هماهنگ نماید.

به گمان ایشان چون فقیهان ما از جمله مرحوم آیت الله مومن با اخلاق آشنایی ندارند، پس فهم آنان از روایات صحیح نیست.

اینجانب صرف نظر از محتوای روایت و منطق فهم آن، و صحت و سقم معنای آن در شگفتم که جناب آقای سروش که خود را در حوزه فقه، اخلاق و کلام پلورالیست دانسته، چگونه به فهم حضرت آیت الله مومن از روایت اشکال کرده­اند. آیا می­دانند که این موضع گیری بر خلاف دیدگاه پلورالیستی ایشان است.

مدافع پلورالیست برآن است که همه فهم­ها و برداشت­های از روایت و دین صحیح هستند. بر اساس این دیدگاه نمی­توان گفت که یک برداشت از روایت صحیح و برداشت دیگر غیر صحیح است. یا یک اعتقاد کلامی درست و اعتقاد کلامی دیگر نادرست است. حال عین تعابیرجناب آقای سروش را در باب پلورالیسم ملاحظه می­کنیم:

دکتر سروش می­گویند: “به نظر من، علاوه بر اخلاق باید به فقه نیز حساس بود و من خود را در ساحت فقه هم پلورالیست می­دانم….. پلورالیسم، نه تنها آموزه­های کلامی بلکه فقه و اخلاق را هم دربر        می­گیرد.” (سروش، صورتی بر بی­صورتی، گفتگوی جان هیک و عبدالکریم سروش، در مجله مدرسه، شماره ۲، ۱۳۸۴، ص ۵۲)

و باز در تعبیر دیگر می­گویند:

“چون به یقین نمی­دانیم رای که درست است. به همه ارج می­نهیم و هیچ کدام را از میدان خارج نمی­کنیم.”

(سروش، صراط­های مستقیم، در مجله کیان، ش ۳۶،۱۳۷۶، ص ۲۳)

جناب آقای دکتر سروش شما با توجه به این دیدگاه پلورالیستی که باید به همه دیدگاه­ها و  برداشت­های از دین و فقه ارج بنهید چه شده است که به برداشت مرحوم آیت الله مومن ارج نمی­ نهید و آن را درست نمی­دانید!

همچنین جناب آقای سروش شما که خود را در ساحت اخلاق هم پلورالیست می­دانید، کدام برداشت از اخلاق را صحیح می­دانید که آیت الله مومن باید با آن برداشت، به سراغ تفسیر روایات فقهی بروند؟ شما که در حوزه اخلاق بر اساس دیدگاه پلورالیستی خود همه نحله ها و مکتب­های اخلاقی را صحیح می­دانید، احتمال نمی ­دهید که جناب آقای مومن بادیدگاه اخلاقی خاصی سراغ تفسیر روایات رفته­ اند؟

(زیرا اگر جناب­عالی یک دیدگاه و مکتب اخلاقی را صحیح و بقیه آنها را غیر صحیح بدانید و معتقد باشید که حتماً آقای مومن بر اساس آن مکتب اخلاقی مورد نظر شما به تفسیر روایت بپردازد در آن صورت، با مبنای پلورالیستی شما ناسازگار است). در نظام­های اخلاقی، یک دیدگاهی بنام نظریه امر الهی وجود دارد که براساس آن دیدگاه چون خدا خیر محض است، پس هر چه خدا امر کند به لحاظ اخلاقی خوب و هر چه نهی نمایند به لحاظ اخلاقی بد و مذموم می­ باشند که در روزگار ما هم در جهان غرب و هم در جهان اسلام طرفدارانی دارد و روایت­های مختلفی از آن ارائه شده است.بر اساس این دیدگاه حوزه فقه با اخلاق همپوشانی دارند. (البته برخی روایت­های آن، با حسن و قبح ذاتی اعمال سازگاری دارد.)

بنابراین از این مطالب می­توان نتیجه گرفت که جناب آقای سروش با دیدگاه پلورالیستی در حوزه فقه، اخلاق و کلام نمی ­توانند با فهم و برداشت حضرت آیت الله مومن از روایت خاص مخالفت و او را مورد مذمت قرار دهند و بگویند که فهم ایشان، با اخلاق سازگاری ندارد.

البته دیدگاه پلورالیستی ایشان در حوزه کلام، فقه و اخلاق به نوعی به آنارشیسم و نسبیت گرایی منتهی میشود و از مبانی فلسفی و معرفت شناسی صحیحی برخوردار نیست که در جای خود باید آن را مورد بحث قرار داد.

البته اختلاف فهم فقیهان مانند اختلاف عالمان و متخصصان علوم مختلف در باب یک مساله است که قضاوت و داوری درباب آنها، منطق خاص خود را می­طلبد. درباب روایت مورد نظر نیز طبعاً اختلاف نظر وجود دارد. شما در حوزه پزشکی ملاحظه نمایید که پزشکان متخصص در باب یک بیماری نظرات مختلفی دارند. که قضاوت میان آنها از همان منطق خاص تبعیت می­کند. جناب آقای سروش در مورد مساله مورد بحث،البته می­توانستند بعنوان یک فقیه ادله خود را بر برتری فهم خود از روایت بیان کندکه در حوزه فقاهت مورد تشویق نیز قرار می­گرفتند.

بنابراین دکتر سروش با مبانی پلورالیستی خود در حوزه فقه و اخلاق صرف نظر از محتوای روایت نمی­توانند در مذمت تفسیر روایت مرحوم آیت الله مومن سخن بگویند.

ـ جناب آقای سروش درباب دینی بودن انقلاب اسلامی ایران می­گویند:

“انقلاب ما دینی نبود، فقهی بود و از فقه چه انتظاری دارید و ای کاش فقه زنگ نزده بود، غبار نگرفته و پالوده بود و اجتهاد شده بود”

“…. این فقهای ما نه تاریخ اسلام می­دانند نه تاریخ ایران می­دانند، نه فلسفه می­دانند، نه تفسیر قرآن و نه علم اخلاق، فقط علم فقه خوانده­اند. یک فقه غبار گرفته استخوانی شده بدوی کهن که فقط می­شود با آن آدم کشت فقط می­شود تبعیض آورد و فقط می­شود به مردم زور گفت….. اگر این فقه روشنفکرانه بود. اگر حقوق بشر به آن تزریق می­شد خیلی فضایی بازتری بود.”

نقد و بررسی

از جناب آقای دکتر سروش که خود را روشنفکر دینی می­داند، بعید است، بدون هیچ استدلال و منطقی، این گونه  در باب فقه که یک نظام حقوقی مترقی و پیشرفته است، احساسی سخن بگوید. نقد خود را در ذیل چند بند می ­آورم:

الف- جناب آقای سروش می­گویند انقلاب ما دینی نبود فقهی بود از فقه چه انتظاری دارید؟

نقد: ایشان با بیان این تعبیر بر آنند که بگویند که انقلاب ما، صرفاً به احکام ظاهری توجه داشت، نه به اخلاق و اعتقادات و سیاست

در پاسخ ایشان اولاً باید گفت که ملت ایران در طول این چهل سال انقلاب برای حفظ آزادی و استقلال خود از یوغ دزدان بین المللی صدها هزار شهید، جانباز تقدیم نموده و جلوه نوعدوستی و ایثارگری، و ظلم ستیزی و استکبار ستیزی را در رفتار خود متجلی ساخته است، این امر دینی و انقلابی هم نماد اخلاق و هم سیاست است.

واقعاً بدور از انصاف است که انقلاب اسلامی ایران را عاری از اخلاق و سیاست بدانیم.

و ثانیاً فقه ما عین دیانت و سیاست و عین اخلاق و عین اعتقادات است. نمی­توان رفتار فقیهی را از سیاست و اخلاق و باورها جدا دانست. برای مثال نماز را که به زعم شما یک امر عبادی و فقهی است، مورد توجه قرار میدهیم:

هر مسلمانی در شبانه روز پنج وعده نماز می­خواند و ده بار سوره حمد واحیاناً سوره توحید را تلاوت می­کند. او در نماز به یگانگی خدا و این که باید تنها خدا را عبادت کرد و از او استعانت جست، اذعان می­نماید.

اعتراف به توحید تنها اعتقاد به خدای یگانه نیست، بلکه باور به توحید، ابعاد و تجلیات مختلفی دارد که عبارت است از:

ـ توحید در ذات ۲- توحید در صفات ۳- توحید در خالقیت ۴- توحید در ربوبیت ۵- توحید در تشریع و تقنین ۶-توحید در اطاعات ۷- توحید در حاکمیت ۸- توحید در عبادت

بنابراین، اعتراف به توحید، اعتراف به یک نوع سبک زندگی موحدانه در همه عرصه­های حیات بشری، اعم از سیاسی، اخلاقی و قانونگذاری … است. توحید در حاکمیت یعنی این که حکومت اصالتاً مربوط به خدا است و حکومت دیگران باید به انتصاب و اجازه خاص یا عام او باشد. توحید در تشریع به این معنا است که قانونگذاری و تشریع قوانین فقط ویژه خدا است. توحید در اطاعات به این معناست که تنها خدا را باید اطاعت نمود و سپس اطاعت از رسول و ائمه معصومین اطاعت از خدا است. توحید در عبادت به این معنا است که تنها خدای یگانه را باید پرستید و از پرستش موجودات دیگر پرهیز نمود و تنها باید از او استعانت جست و از چنین خدایی باید راه مستقیم را طلب کرد که خطوط کلی آن را در قرآن و جزئیات آن را در روایات و سیره معصومین، ترسیم نموده است.

علاوه بر آن، خود نماز تجلی تام و تمام اخلاق، یعنی شکر گزاری به درگاه خداوند منّان و عاملی برای کسب پرهیزگاری و دوری از فحشاء و منکرات و مایه نشاط و شادابی و پاکیزگی و انضباط و وقت شناسی است و نیز عاملی برای تمرین و رعایت حقوق مردم است. از این رو فقه ما عین دیانت و سیاست و اخلاق است. یعنی نماز که یک امر عبادی و فقهی است گویای سیاست و اخلاق و سبک زندگی توحیدی است. بنابراین این سخن جناب آقای سروش که انقلاب ما فقهی بود و نه دینی، به هیچ وجه صحیح نیست، زیرا که فقه ما عین اخلاق و سیاست است.

ب- این که آقای سروش می­گویند فقهای ما نه تاریخ اسلام می­دانند، نه تاریخ ایران، نه فلسفه و نه تفسیر قرآن و نه علم اخلاق، به هیچ وجه صحیح نیست.برای نمونه کافی است به آثار و نوشته ­های چند فقیه و مرجع بزرگوار نظیر حضرت امام خمینی (ره)، حضرت آیت الله خامنه ­ای ، حضرت آیت الله سبحانی، حضرت آیت الله جوادی آملی، حضرت آیت الله مکارم شیرازی(دامت برکاتهم) اشاره شود. آقای سروش در همین سخنرانی در مورد حضرت امام چنین می­گویند.

“آقای خمینی مردمی­ ترین و محبوب ­ترین با سوادترین رهبری بود که در تاریخ ایران و جهان ظهور پیدا کرده است. شما کافی است که استقبال و بدرقه او را مشاهد کنید. اینها نشانه یک عشق و عاطفه­ای بود مردم در او یک چیزی دیده بودند. هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی­رسید. آقای خمینی، فقیه درجه اول، عرفان و فلسفه خوانده بود.”

البته این بخش از سخن او، سخن حقی است که بر زبان ایشان جاری شده است. ایشان در این بیان اعتراف می­نماید که حضرت امام عرفان و فلسفه خوانده بود. اینجانب اضافه می­کنم که حضرت امام نه تنها در فقه و اصول و عرفان و فلسفه، بلکه در حوزه اخلاق و تفسیر قرآن نیز صاحب نظر بودند.

اما در مورد سایر مراجع به اختصار آثار آنان را در حوزه تفسیر گوشزد می­نمایم.

۱-حضرت آیت الله سبحانی علاوه بر اصول و فلسفه و تاریخ اسلام و ملل و نحل در تفسیر قرآن نیز صاحب نظر هستند. (تفسیر موضوعی معظم له به نام منشور جاوید در ده جلد و تفسیر تربیتی ایشان به نام منیه الطالبین که ۱۸ جلد آن تا کنون چاپ شده است.)

۲-حضرت آیت الله جوادی آملی: تفسیرتربیتی معظم له به نام تسنیم که تا کنون ۴۷ جلد آن و تفسیر موضوعی ایشان که تا کنون ۱۸ جلد آن و نیز کتاب فلسفی ایشان به نام رحیق مختوم که تا کنون ۲۰ جلد آن چاپ شده است

۳-حضرت آیت الله مکارم شیرازی: تفسیر نمونه ایشان که در ۲۷ جلد چاپ شده است و نیز تفسیر موضوعی معظم له به نام پیام قرآن که تا کنون ده جلد آن چاپ شده است.

۴- نیز آثار تفسیری رهبر حکیم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ­ای که بخشی از آن در کتاب اندیشه کلی اسلام متجلی شده است که در آن تفسیرهای عالمانه از آیات قرآن ارائه نموده­اند. معظم له نه تنها در فقه و اصول و تفسیر  بلکه در تاریخ اسلام و فلسفه و سیاست و مدیریت و جامعه شناسی نیز تبحر و تخصص دارند. البته ذکر فهرست کتاب­های مراجع بزرگوار در حوزه­های مختلف مجال دیگری را می­طلبد

بنابراین این سخن جناب آقای سروش که فقهای ما نه تفسیر قرآن می­دانند و نه فلسفه و نه تاریخ و نه علم اخلاق به هیچ وجه صحیح نیست.

همچنین منابع فقه شیعه، چهار منبع است که عبارتند از: ۱- قرآن ۲-سنت و روایات معصومین ۳- عقل ۴- اجماع که به طور خلاصه می­توان به دو منبع تقلیل داد: ۱- کتاب و سنت ۲- عقل

هر فقیهی برای اجتهاد فقهی حداقل باید با آیات الاحکام، آشنایی داشته باشد. آیات الاحکام، آیاتی از قرآن هستند که از آنها احکام عملی شرعی برداشت می­شود. در باب تعداد آیات الاحکام، نظرها مختلف است، برخی یک سوم قرآن را و برخی دیگر یک چهارم قرآن را و مشهور ۵۰۰ آیه از آیات قرآن را و برخی دیگر از مفسران قید تعداد را مفید نمی­دانند، بلکه ممکن است فقیهی از آیه­ای از قرآن حکمی را استنباط نماید که فقیه دیگر تا کنون از آن استفاده ننموده است. (سبحانی، الطاف الرحمن فی فقه القرآن،ج ۱، قم، موسسه امام صادق، ۱۳۹۷، ص ۱۱)

بنابراین فقیهان شیعه باید با قرآن آشنا باشند تا بتوانند فتوای درستی را ارائه بنمایند، چون یکی از منابع فقه قرآن است.

و نیز در فقه شیعه روایات عرض بر کتاب آمده است که یکی از راه­های بازشناسی روایات صحیح از غیر صحیح است. به این معنا که هر حدیثی از معصومین نقل می­شود بر قرآن عرضه می­گردد. اگر موافق قرآن بود اخذ و اگر مخالف قرآن بود رد می­شود.

بنابراین یک فقیه حتماً باید با قرآن و تفسیر قرآن آشنایی داشته باشد تا بتواند بر اساس آن معیار حدیث صحیح را از غیر صحیح باز شناسد.

این که دکتر سروش می­گویند فقهای ما با تفسیر قرآن آشنایی ندارند، به هیچ  وجه صحیح نیست، زیرا لازمه فقاهت، آشنایی با قرآن است

ج-جناب آقای سروش می ­گویند: “فقه شیعه، یک فقه غبار گرفته استخوانی شده و بدوی کهن است که فقط می­شود با آن آدم کشت، تبعیض آور، و فقط می­شود به مردم زور گفت.”

نقد و بررسی:

ای کاش جناب آقای سروش دقیقاً مشخص می­کردند که با کدام حکم فقهی می­شود به مردم زور گفت یا آدم کشت.

عالمان اسلامی معتقدند که خداوند حکیم، که رحمان و رحیم و کاملاً خیرخواه است، احکامی را برای تامین سعادت دنیوی و اخروی انسان­ها وضع نموده است که افراد به میل خود نمی­توانند آن احکام را تغییر دهند. البته اگر حکمی نقلی بر خلاف حکم صریح عقلی باشد، باید آن حکم نقلی با آن حکم عقلی سازگار شود. یعنی احکام قطعی عقل همانند احکام صریح قرآن و سنت دارای اعتبارند. بنابراین این گونه نیست که احکام شرعی بر خلاف حکم صریح عقلی باشند.

همچنین در حوزه فقه یک سلسله قواعدی نظیر نفی حرج و نفی ضرر وجود دارد که عالمان اسلامی بسیاری از گره­ ها را با به کارگیری آنها حل می­نمایند. فقها این قواعد را قواعد حاکمه نامیده­اند، یعنی قواعدی که بر تمام احکام و مقررات اسلامی حاکمند و بر همه آنها حکومت می­کنند. بر پایه این قواعد، هر حکمی از احکام اسلامی که مستلزم حرج و مشقت و ضرر و زیان باشد، برداشته می­شود. نظام فقهی و حقوقی که این دو اصل را اصول حاکم خود بداند، از مترقی­ترین نظام­های حقوقی است که به اختصار آنها را توضیح می­دهم:

قاعده نفی حرج: یکی از قواعد فقهی است به این معنا که هر گاه تکلیفی دارای مشقت و دشواری باشد که تحمل آن عادتا برای مکلف سخت است آن تکلیف ساقط می­گرد، مانند غسل کردن در سرمای شدید یا روزه در ماه رمضان در حق مریض یا پیر که در صورت مشقت شدید واجب نیست. قرآن در این باره می­فرماید:

مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( مائده/ ۶ )

(خدا  نمى­خواهد بر شما تنگ بگیرد لیکن مى‏ خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس [او] بدارید)

خداوند نمی­خواهد شما را در تنگنا و سختی قرار دهد لکن می­خواهد شما را مطهر کند.

وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ (حج/۷۸)

(و در دین بر شما سختى قرار نداده است)

قاعده لاضرر: یکی از قواعد مشهور، فقهی است که مضمون آن این است که ضرر در اسلام مشروعیت ندارد، لذا هر گونه ضرر و اضرار در اسلام نفی شده است.

حال ملاحظه نمایید نظام فقهی که اصول حاکمه آن نفی حرج و نفی ضرر است و بر آن است که هر گونه سختی و ضرر و زیان معتدبه مشروعیت ندارد می­توان به زورگویی و تبعیض متهم کرد!

ای کاش جناب آقای سروش مدعیات خود را مستند می­کردند.

د- جناب اقای سروش می­گوید: فقه شیعه یک فقه غبار گرفته است. اگر این فقه روشنگرانه بود، اگر حقوق بشر به آن تزریق می­شد خیلی فضای بازتری بود.

نقد و بررسی:

عالمان اسلامی، بر آنند که خداوند حکیم، یک سلسله احکام و دستوراتی را جهت سعادت و آرامش دنیوی و اخروی، نیل به اخلاق الهی از طریق قرآن و سنت معصومین به انسان­ها مرحمت نموده است. اگر مشخص شود که این احکام از جانب خداوند و رسول او است نمی­توان به سهولت با آن مخالفت کرد، یعنی این که افراد از پیش خود نمی­توانند به اتهام این که این فقه روشنفکرانه نیست، احکام آن را تغییر دهند.

البته همان گونه که قبلاً اشاره شد، احکام الهی به هیچ وجه مخالف عقل نیست و نباید باشد. و نیز مضمون آنها نیز، عاری از حرج و ضرر و زیان است

قرآن در این باره که اگر مشخص شود حکمی از جانب خدا و رسول او است، تغییر آن جایز نیست،

می­فرماید:

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا (احزاب/ ۳۶)

(و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏ اش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏ اش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است)

بر اساس این آیه، هر گونه دستکاری و تغییر در احکام به ذوق و سلیقه افراد و به این دلیل که ظاهراً این فقه روشنفکرانه نیست و با حقوق بشر غربی سازگار نیست، جایز نیست.

تفکر تغییر احکام الهی در عصر رسول خدا نیز وجود داشت که به پیامبر می­گفتند برو قرآن دیگر بیاور و یا احکام آن را عوض کن. قرآن به این اندیشه چنین پاسخ می­دهد:

وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ (یونس/ ۱۵)

(و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود آنانکه به دیدار ما امید ندارند مى‏ گویند قرآن دیگرى جز این بیاور یا آن را عوض کن بگو)

خداوند به پیامبر امر کرد که به آنان بگو من چنین کاری انجام نمی­دهم. من پیرو وحی الهی هستم و هر نوع ایجاد تغییر در احکام خدا مایه عذاب عظیم است.

مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی  إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (یونس/۱۵)

(مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم جز آنچه را که به من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم اگر پروردگارم را نافرمانى کنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ ترسم)

از این رو فقها شیعه نمی­توانند از جانب خود آنها را تغییر دهند، همچنین فقهای شیعه بر خلاف آقای سروش قرآن را کتاب الهی و هدایت بخش می­دانند که باید به دستورات آن ملتزم بود.

در ضمن از آقای سروش سوال می­شود که روشنفکری و حقوق بشر به چه معنا است؟ اگر منظور شما از حقوق بشر همانی است که آمریکا و جهان غرب مطرح می­کند و در قانون اساسی آمریکا منعکس است یا حقوق بشر، آن را حقوقی است که از جانب خدا و رسولش در قرآن و روایات منعکس است؟ آیا به نظر شما امر درستی است که ما قرآن و روایات را بر اساس قانون اساسی آمریکا تفسیر نماییم!؟ به نظر   نمی­رسد که معیار آقای سروش توجیه درستی برای تغییر احکام الهی باشد.

همچنین باز همان گونه که اشاره شد با توجه به دیدگاه پلورالیستی آقای سروش در حوزه فقه، اخلاق و کلام، ایشان مجاز نیست که بگوید فقه بر دو نوع است: فقه غبار گرفته و فقه روشنفگرانه و نتیجه بگیرند که فقه روشنفگرانه صحیح و فقه غبارگرفته نادرست است، مدافع پلورالیست باید به هر دو فقه ارج بنهد و هر دو را صحیح بداند و نیز تعیین معیار و منطق برای فقه صحیح، بر خلاف مبانی پلورالیستی است.

بنابراین، دیدگاه جناب آقای سروش درباب فقه و فقها به هیچ وجه صحیح نیست.

۳- آقای سروش مطرح می­کند که “فقها آشنایی با شرایط جهانی ندارند. تمام دنیا را این چنین تقسیم می­کنند: دارالاسلام و دارالکفر.”

“این تقسیم بندی مربوط به گذشته بود. یک وقت معنا داشت الان باید انقسامات عوض شود. جور دیگری باید جهان را بشناسیم”

“… بعد از انقلاب، تبعیض بین مومن و کافر را اضافه کرده­اند”

نقد و بررسی

جناب آقای سروش، فقها و عالمان اسلامی قرآن را هدی للناس و هدی للمتقین و تبیانگر هم چیز   می­دانند.

که در انتقال بیان خود بلاغ مبین است و احکام آن جاودانه می­باشد و مختص زمان خاصی نیست که بگوییم دوره آن تمام شده است قرآن به صراحت مردم را به مومن و کافر تقسیم می­نماید:

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (تغابن/ ۲)

(اوست آن که شما را آفرید ، پس شما دو گروه شدید ، گروهى از شما کافر و گروهى از شما مؤمنند ، و خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست)

جناب آقای سروش قرآن قبل از انقلاب هم بوده است و این که شما بیان می­دارید که تقسیم بندی مومن و کافر بعد از انقلاب اضافه شده است، به هیچ وجه صحیح نیست، بلکه حکم قرآن است که با واقع هم سازگاری دارد. البته ایمان و کفر، مقول بالتشکیک یعنی دارای درجات و مراتب است.

۴-جناب آقای سروش در بخشی از سخنرانی خود می­گویند.

“من وقتی واقعاً قانون اساسی آمریکا را که ۲۵۰ سال پیش نوشته شده که آقای جفرسن و آدامز و دیگران در نگارش آن دخیل بودند. با قانون اساسی خودمان مقاسیه می­کنم، می­بینم چه فکری و چه بزرگانی پشت این قانون اساسی بوده­اند چه فلسفه­هایی اینها هضم کرده بودند. فلسفه­ هابز و روسو و جان لاک پشت این قانون اساسی می­باشند و حقوق بشر را وارد قانون اساسی کرده بودند در را باز کردند و باز کردند. قانون اساسی ما را ببینید انقلاب اسلامی تئوری نداشت، حالا می­گویم تئوری داشت. تئوری آن فقه بدوی بود نه حتی فلسفه ملاصدرا و ابن سینا”

نقد و بررسی:

هدف آقای سروش از طرح این سخنان آن است که قانون اساسی آمریکا در مقایسه با قانون اساسی ایران بسیار مترقی ومبتنی بر حقوق بشر ولی قانون اساسی جمهوری اسلامی تئوری آن مبتنی بر فقه بدوی است و عاری از حقوق بشر.

جناب آقای سروش، شما که قانون اساسی آمریکا را پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر می­دانید، موارد ذیل را مورد توجه قرار دهید که آیا آمریکا بر اساس چنین قانون اساسی پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر اقدام به آنها کرده است؟ اگر این اقدامات، مخالف قانون اساسی پیشرفته آمریکا است، چرا کنگره آمریکا یعنی مجلس نمایندگان و مجلس سنا و سایر متولیان با آن مخالفت نکرده ­اند؟ ممکن است بگویید قانون اساسی آمریکا برای خود آمریکاییان بسیار پشروفته و مبتی بر حقوق بشر است ولی نسبت به حقوق دیگر انسان­ها ناپیشرفته و ظالمانه می­باشد. در پاسخ می­توان گفت که اولاًدر داخل آمریکا نیز چنین نیست. حقوق رنگین پوستان به سادگی تضییع می­شود و ثانیاً قانونی که نسبت به حقوق دیگر انسان­ها بی توجه است و حقوق اولیه آنها را ظالمانه نادیده می­گیرد، دیگر نمی­توان گفت پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر بماهو بشر است و اینک آن موارد:

۱-استفاده از حق وتو توسط آمریکا از سال ۱۹۴۵ تا کنون. حق وتو قانون ظالمانه­ای است که بر اساس زور و قدرت و انباشت سلاح­های کشتار جمعی کشورهای استفاده کننده مبتنی است، نه بر منطق و عقلانیت و حقوق بشر بماهو بشر.

۲-حمایت نا محدود و همه جانبه مالی و نظامی از رژیم اشغالگر قدس در جهت غصب هر چه بیشتر سرزمین های ملت مظلوم فلسطین از جنگ جهانی دوم تا کنون.

۳-حمایت نظامی آمریکا از رژیم­های کودتاگر و مستبد و غیر دموکراتیک جهان

۴-حمایت نظامی آمریکا از رژیم­ مستبد پهلوی و مخالفت با رای و نظر مردم ایران

۵-حمایت همه جانبه آمریکا از رژیم جنایتکار صدام به ویژه در جنگ تحمیلی ۸ ساله و تجهیز آن رژیم به انواع سلاح­های کشتار جمعی از جمله سلاح­های شیمیایی.

۶-بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی که در سال ۱۹۴۵ به دستور هری ترومن رییس جمهور وقت آمریکا علیه ژاپن صورت گرفت و در جریان آن ۲۲۰ هزار نفر از غیر نظامیان اعم از زن و کودک و پیر وخردسال کشته شدند. و نیز ساخت انواع سلاح­های پیشرفته کشتار جمعی اتمی و شیمیایی به گونه­ای که آمریکا ۷۲۰۰بمب اتمی پیشرفته در زرادخانه اتمی خود دارد  و رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا حداقل ۸۰ بمب اتمی در اختیار دارد.

۷-ساقط کردن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران در مورخ ۱۲/۰۴/۱۳۶۷ توسط نظامیان آمریکا در خلیج فارس و اعطای مدال افتخار به آنان که در طی آن ۲۹۸ مسافر و خدمه کشته شدند. در میان آنها ۶۶ کودک زیر ۱۳ سال و ۵۳ زن وجود داشت.

۸-تشکیل گروه ترورسیتی داعش و کمک همه جانبه به آن به گونه­ای که هیلاری کلینتون وزیر خارجه سارق آمریکا در کتاب گزینه ­های دشوار رسماً اعلام نمود که داعش را ما ساختیم و برای به رسمیت دادن آن، شخصاً به ۱۲۰ کشور سفر کردم.

۹-جناب آقای سروش، آمریکا این جنایت­های هولناک و موارد بی شمار دیگر را در تاریخ به استناد همان قانون اساسی به زعم شما پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر به فرجام رسانده است. اما قانون اساسی ایران به زعم شما مبتنی بر فقه بدوی، با سوادترین و محبوبترین و شجاع ترین و دلسوز ترین رهبران را تقدیم نظام جهانی نموده است که همواره از هویت و استقلال و آزادی ملت­های مستضعف دفاع نموده­اند و با هر گونه ظلم و تعدی در نظام جهانی، شجاعانه مخالفت می­کنند. خواهشمند است، دراین عقیده خود تجدید نظر نمایید. و این سخن را که قانون اساسی آمریکا در مقایسه با قانون اساسی ایران پیشرفته و مبتنی بر حقوق بشر است دیگر بر زبان جاری نسازید که فرهیختگان و آزادی خواهان جهان آن را به سخریه خواهند گرفت.

با احترام

محمد محمدرضایی