نجات دوزخیان از عذاب با ایمان آوری در قیامت

نجات دوزخیان از عذاب با ایمان آوری در قیامت
نوشتاری از حجت الاسلام والمسلمین حسین عشاقی در پاسخ به اظهارات دکتر سروش راجع به خلود عذاب

آنچه در باره مسئله خلود عذاب کفار از قرآن و روایات فهمیده می‌شود اجمالش این است که گرچه درست است که کافر با حفظ کفرش محکوم به عذاب ابدی است؛ اما همه‌ی کفار بعد از عذاب درخوری در قیامت، آگاهانه توبه کرده، مؤمن می‌شود و نجات خواهند یافت؛ توضیح اجمالی بحث این است که :
۱- جاودانگی عذاب و نیز انقطاع عذاب هر دو درست و حق‌اند؛ ولی موضوع این دو حکم، متفاوت است‌؛ لذا بین این دو حکم هیچ‌گونه تعارضی برقرار نیست.
توضیح این که ادله قرآنی که بر جاودانگی جهنم یا عذاب آن برای کافر دلالت دارند، به‌شکل گزاره حقیقیه این ادعا را بیان می‌کنند؛ و نتیجه آن ادله، این گزاره است که «کافر با حفظ کفرش در آخرت، معذب است ابدا»، و معنای این گزاره‌ی حقیقیه این است کفر کافر در آخرت، ملاک کامل و علت تام است برای معذب بودن ابدی کافر، روشن است اگر چیزی ملاک کامل تحقق امری باشد، در فرض ثبوت آن چیز، آن امر، جدائی ناپذیر از آن ملاک است، و ممکن نیست با حفظ و بقای آن ملاک در موضوع، آن امر برای موضوعِ واجد ملاک، دائم الثبوت نباشد؛ زیرا تخلف معلول از علت تام، ناممکن است؛ مثلا حقیقت «مثلث» ملاک کامل و علت تام است برای سه زاویه داشتن و ممکن نیست چیزی مثلث باشد، و در عین حال، سه زاویه نداشته نباشد؛ بلکه سه زاویه داشتن برای مثلث، امر ابدی و جاودانه است؛ و در هیچ زمانی و در هیچ وضعی نیست که چیزی مثلث باشد، اما دارای سه زاویه نباشد؛ بلکه همواره و تا ابد مثلث، دارای سه زاویه است، جاودانگی عذاب هم برای کافر همین گونه است؛ کفر کافر در آخرت ملاک تام برای عذاب ابدی کافر است؛ و با حفظ کفر، انقطاع عذاب و رفع آن، محال و ناممکن است؛ یعنی ممکن نیست کسی در قیامت کافر باشد و به کفرش ادامه دهد اما در عین حال عذاب را نداشته باشد؛ اما درستی گزاره‌ی «کافر در آخرت، معذب است ابدا» به شکلی که گفته شد با درستی گزاره‌ی «کافر تائب در آخرت، معذب است به عذاب منقطع» منافات ندارد؛ زیرا موضوع این گزاره، عوض گردیده است؛ موضوع این گزاره‌ « کافر تائب» است، نه کافر با حفظ کفرش؛ روشن است وقتی موضوع دو گزاره متفاوت بود، دو حکم متقابل و ناسازگار، با دو موضوع متفاوت، با هم ناسازگار و متقابل نیستند؛ چنانکه بین دو گزاره‌ی «مثلث، سه زاویه دارد» و «مثلثی که به چهار ضلعی تبدیل شده، سه زاویه ندارد» ناسازگاری نیست؛ بلکه هر دو گزاره درستند؛ زیرا حکم «سه زاویه داشتن» مربوط به مثلثی است که مثلث بودنش محفوظ است و حکم «سه زاویه نداشتن» مربوط به مثلثی است که مثلث بودنش زائل شده و اینک مثلا به چهار ضلعی تبدیل شده است.
پس گرچه گزاره‌ی «کافر در آخرت، معذب است ابدا» که آیات قرآنی خلود عذاب بر آن دلالت دارند، درست است؛ اما این گزاره مربوط به کافر است با حفظ و بقاء کفر، نه کافری که با توبه در آخرت از کفرش خارج بشود.
۲- خداوند بخاطر لطف و رحمتش زمینه‌ی توبه و ایمان‌آوری آگاهانه و مختارانه را پس از گذشت عذاب درخوری، برای گناه‌کاران در قیامت فراهم می‌کند؛ زیرا خداوند اسماء لطفی فراوانی دارد و از جمله این اسماء لطفی، اسم «المصلح» است که در فرازی از دعای عهد به معنی آن اشاره شده است آنجا که می‌گوید: «بِاسْمِکَ الَّذِی‏ یَصْلُحُ‏ بِهِ‏ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُون‏»؛ بر اساس اقتضای چنین اسمی و نیز بخاطر وعده‌ای که به گناه‌کاران داده و فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا» با تمهیداتی که در قیامت برای دوزخیان فراهم می‌کند، همه انسانها، از اولین تا آخرین را با توجیه ضروری بودن توبه، مؤمن و صالح خواهد کرد. (ذکر این اسم در دعای عهد شاید به این اشاره دارد که مظهر این اسم الهی همان مهدی آل محمد (عج) است و نشان می‌دهد که خداوند به برکت وجود آنحضرت همه واماندگان از کمالات الهی را با تمهیداتی، در قیامت، مؤمن کرده، و به کمال خواهد رساند).
۳- این ایمان‌آوری آنها در عوالم بعد از مرگ، گرچه در رفع عذاب اولیه‌ای که به آنها وعده داده شده مفید نیست و رافع عذاب اولیه آنها نیست؛ چون آنها با کفر وارد این عوالم شده‌اند و کفر مایه عذاب بلکه عین عذاب است؛ اما در نهایت با شرایطی این توبه و ایمان آنها پذیرفته خواهد شد؛ و لذا آنها نیز دیر یا زود عذابشان قطع و به سعادت ابدی و رحمت حق خواهند رسید.
۴-‌ آیاتی که در باره نافع نبودن ایمان در قیامت وارد شده‌اند، از نظر زمانی مربوط به مطلق قیامت نیستند؛ بلکه مربوط به دوره‌ی خاصی از مراحل ابتدایی قیامت‌اند؛ لذا این گونه آیات با دیدگاه ارائه شده تنافی ندارند؛ مثلا در «۱۵۸انعام» چنین آمده است : «یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْرا»؛ تعبیر «یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ» ظرف این نافع نبودن ایمان است؛ ولی این ظرف، محدود به حدودی است؛ هم بخاطر این که کلمه «یوم» بحسب وضع اولیه برای زمان محدود وضع شده و هم بخاطر این که متمم بیان کننده آن، «یأتی بعض آیات ربک» است که خود به وقایع خاصی اشاره دارد نه به همه وقایع بی‌نهایت قیامت؛ بنابراین نافع نبودن ایمان، که در چنین ظرف محدودی واقع می‌شود، نیز محدود است؛ و همه مراحل قیامت را شامل نمی‌شود؛ در بقیه آیات راجع به عدم نفع نیز مسئله همین گونه است؛ و در هر کدام به ظرف خاص و محدودی اشاره می‌کند .
همچنین کلمه «غدا» در روایت معروف «اِنَّ الْیَوْمَ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل» همین گونه است؛ یعنی محدود به زمان خاصی است؛ زیرا «غدا» مثل «الیوم» است که هم به وضع اولیه، برای زمان محدود وضع شده؛ و هم بدلیل اینکه مظروفش مسئله حساب‌رسی است، و حساب‌رسی خداوند به مقتضای سریع الحساب بودن خدا، زمان کوتاهی دارد، کوتاه و محدود است؛ لذا انتفاء عمل در قیامت که در این روایت با زمان حساب یکی شده و گفته «غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»، مربوط به همان یوم الحساب است که مرحله محدودی از قیامت است؛ نه این که در همه مراحل قیامت ادامه داشته باشد؛ و بنابراین از نفی عمل در این زمان محدود و جزئی، نمی‌توان نتیجه گرفت که در همه مراحل قیامت، اقدام به عمل مؤمنانه شدنی نیست؛ و لذا خداوند در مقطعی از قیامت، گناهکاران را دعوت به سجود می‌کند «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُون» اگر عمل مؤمنانه آنجا، بکلی ممکن التحقق نباشد معنا ندارد که خداوند دعوت به سجود کند.
و نیز در (۵۲ اسراء) آمده است : «یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» بر اساس مفاد این جمله، در مقطعی از قیامت، خداوند از انسانها دعوت به انجام کاری می‌کند و آنها با حمد و ستایش خداوند به این دعوت الهی پاسخ مثبت می‌دهند؛ و این، دلالت دارد که در مقطعی از قیامت، پذیرش دعوت خدا آن هم همراه با حمد و ستایش او از ناحیه حتی گناهکاران انجام می‌شود؛ روشن است اولا دعوت خداوند، دعوت به قبول امر حقی است که نزد خداوند قبولش مطلوب و شایسته است و انسانها هم با میل این دعوت را می‌پذیرند؛ زیرا پذیرش آنها همراه با ستایش خداوند و «بِحَمْدِهِ» است که خود حاکی از پذیرش آن دعوت از روی رغبت و میل است؛ لذا باید گفت استجابت و قبول دعوت خدا و نیز حمد خداوند، هر کدام، یک کار ایمانی و عبادی است که در مرحله‌ای از قیامت از ناحیه انسانها انجام می‌‌شود؛ و لذا انتفاء عمل در مطلق مراحل قیامت با خود قرآن نیز سازگار نیست.
۵- با تمهیداتی که خدا در قیامت فراهم می‌کند، عملا همه کفار در آخرت پس از دوره‌ای از عذاب، دیر یا زود از کفرشان، توبه کرده و آگانه از آن بیرون می‌روند؛ و بدین وسیله زمینه نجات خود را فراهم می‌کنند به گونه‌ای که در زمانی متناهی، هیچ انسانی در عذاب باقی نخواهد ماند، و عملا هیچ انسانی به عذاب ابدی و جاودانه گرفتار نمی‌شود؛ چون همه از عنوان «کافر در آخرت» آگاهانه خارج می‌شوند و مؤمن می‌گردند؛ و بعد از دوره متناهی از عذاب، آمرزیده و سپس مشمول رحمت و فضل خدا قرار می‌گیرند؛ به بیان دیگر، مطابق مفاد (۲۰ حدید) کفار عملا در عوالم بعد از مرگ، سه مرحله را طی می‌کنند مرحله عذاب شدید، مرحله آمرزش بوسیله توبه، و مرحله مرضی خدا واقع شدن و بهشتی شدن. «وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ».
در ادامه فقط برای نمونه یک مورد از آیاتی که دلالت می‌کنند که کافران در قیامت کفرش ادامه نمی‌یابد بلکه آگاهانه توبه کرده و نجات یافته و به بهشت نائل می‌شوند را ذکر می‌کنم :
در آیات (۳۸ تا ۴۹ صافات) چنین آمده : «إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ، وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ، أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ، فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ، فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ، عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلینَ، یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ، بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ، لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ، وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ، کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ».
خداوند در این آیات بعد از این که حوادثی که در قیامت در مورد بی‌ایمانان اتفاق می‌افتد را توضیح می‌دهد، خطاب به مشرکان چنین می‌گوید: شما مشرکان، عذاب دردناکی را می‌چشید؛ اما کیفری به شما داده نمی‌شود، مگر همان کاری که انجام می‌دادید؛ سپس خداوند با عبارت «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» از جمع چنین مشرکانی یک عده را استثناء می‌کند که طبق مفاد آیات بعد، آنها در قیامت مورد عنایت خداوند قرار گرفته و به نعم بهشتی متنعم خواهند شد «أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ، فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ…»؛ در این که به‌لحاظ ادبی، استثناء «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» منقطع است یا متصل، عموم مفسران آن را استثناء منقطع دانستنه‌اند؛ زیرا در مواضعی از قرآن و از جمله در (۸۲ ص) «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین» روشن می‌گردد که «عباد الله المخلصین» دارای مقامات والائی هستند به گونه‌ای که طبق آیه اخیر حتی گرفتار اغوای ابلیس هم نخواهند شد؛ بنابراین طبق نظران مفسران «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» در آیه مورد بحث، قطعا گروهی از مشرکانی که گرفتار عذاب خواهند شد نیستند؛ و بالتبع این استثناء استثناء منقطع است؛ این نظر عموم مفسران است.
ولی به نظر نگارنده این استثناء، استثناء متصل است و باید گفت این «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» گروهی از همان مشرکانی هستند که آیات قبل در مورد آنان سخن می‌گوید ولی اینها با توبه‌ای که در جهنم می‌کنند، از ناپاکی‌ گناه خالص می‌گردند و لذا از مجموع آن مشرکان استثناء و از جمع آنان خارج می‌شوند؛ دلیل ادعای ما این است که نوع بهشت و نعمت‌هائی که خداوند برای آنان می‌شمارد مادون شأن مُخْلَصینَی است که در آیه (۸۲ ص) مطرح هستند؛ زیرا آن مخلَصین در سطح انبیاء و اولیاء هستند که از مقام عصمت برخوردارند بگونه‌ای که حتى اغوای شیطان در آنها راه ندارد، مثل حضرت یوسف که خداوند در مورد او می‌گوید «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصین» (۲۴ یوسف)؛ روشن است مُخْلَصینَی مثل حضرت یوسف، بهشت‌شان به مقتضای «فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏» (۳۰ فجر) جنت ذات است و نه بهشت خوراکی‌ها و شهوات حیوانی؛ لذا هیچ لذتی جز معاشقه با خود حضرت حق مناسب مقام آنها نیست؛ بلکه اشتغال به لذائد حیوانی موجب ناخرسندی آنها است و نوعی گناه برای آنها محسوب می‌شود؛ ازین‌رو است که آنها از هر گونه شادی و لذتی جز یاد خداوند و انس با خدا استغفار می‌کنند چنانکه در دعاهای خمسه عشر از امام سجاد (ع) روایت شده است: «أستغفرک من کلّ لذّه بغیر ذکرک، و من کلّ راحه بغیر انسک، و من کلّ سرور بغیر قربک»؛ پس بهشت حور و قصور در شأن و مقام مُخْلَصینَ مطرح در آیه (۸۲ ص) نیست؛ حال آن که در آیات مورد بحث، تعبیر «لَهُمْ» در جمله «أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ، فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ فی‏ جَنَّاتِ النَّعیمِ…» دلالت بر اختصاص دارد؛ و حاکی از آن است که مخلصین در آیات مورد بحث، شأن و مقامشان همین لذات حیوانی است؛ پس چنین مُخْلَصینَی نمی‌تواند همان مخلصینی باشد که در امثال آیه (۸۲ ص) مطرح هستند.
و ثانیا در ادامه آیات مورد بحث، خداوند گفتگوئی را از این «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» نقل می‌کند، بدین صورت که یکی از آنها به دیگران می‌گوید که من در دنیا قرینی و هم‌نشینی داشتم که او نسبت به آخرت در من القای کفر می‌‌کرد «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی‏ قَرین، یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ، أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُون»، معلوم است «قَرین» در اینجا یا اشاره به شیطان است چنانکه در آیه (۳۶ زخرف) آمده است که «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرین» یا هم‌نشین انسانی کافر است؛ ولی در هر صورت مُخْلَصینَی که در آیه (۸۲ ص) مطرح هستند چنین نیستند که در دنیا با شیطان و یا انسان ملحد هم‌نشینی داشته باشند؛ بله مُخْلَصینَ با ملحدان ارتباط دارند، ولی این ارتباط از قبیل هم‌نشینی نیست؛ زیرا در هم‌نشینی یک نوع هماهنگی فکری و تناسب شخصیتی لازم است؛ و معلوم است مُخْلَصینَی مثل انبیاء و اولیاء با ملحدان چنین هماهنگی فکری و تناسب شخصیتی ندارند.
بنابراین (طبق بیان فوق و ادله دیگری که در این‌ آیات هست) روشن می‌شود که مُخْلَصین در آیات مورد بحث، همان مشرکانی هستند که با توبه‌ای که در جهنم می‌کنند از ناپاکی‌ گناه خالص شده و از آسیبهای گناه خلاصی داده می‌شوند؛ و طبق مفاد آیات بعد، وارد بهشت خواهند شد و از نعم الهی در بهشت متناسب با مقام خود بهره‌مند می‌گردند.
پس روشن گردید، حتی مشرکانی که اگر در دنیا به آنها گفته می‌شد که معبودی جز الله نیست چنین سخن حقی را متکبرانه برنمی‌تابیدند «إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُون» (۳۵ صافات)، در قیامت پس از ورود به جهنم، دیر یا زود آگاهانه و مختارانه توبه می‌کنند، و از عفونت و چرکی گناه خلاصی داده می‌شوند و به بهشت وارد خواهند شد؛ پس طبق این آیات «مشرک خلاص شده از گناه، عذابش قطع می‌گردد»؛ گرچه «مشرک با حفظ و بقای شرک، گرفتار عذاب ابدی است، و منقطع العذاب نیست» و این دو گزاره هر دو درستند، و بین‌شان تعارضی نیست.
و از اینجا روشن شد سایر کافران که کفرشان در حد و پایه شرک نیست، نیز به طریق اولی با توبه در جهنم، از عذاب رهائی یافته و بهشتی می‌شوند؛ و بنابراین همه انسانها بلا استثناء دیر یا زود بهشتی خواهند شد؛ گرچه ممکن است به مقتضای «لابِثینَ فیها أَحْقابا» قرنها طول بکشد تا شرایط توبه حقیقی برای آنها فراهم گردد.
پس جاودانگی عذاب و انقطاع عذاب هر دو درستند اما با دو موضوع متفاوت؛ ولی عملا معذّبان جهنم با توبه رهائی می‌یابند و عذابشان جاودانه نیست.