دکتر عباس‌زاده: فلسفه در غرب در دوره‌هایی از تاریخ مثلا در قرون وسطی یک علم الهی بود

به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کتاب “الهیات اگزیستانس؛ سیری تطبیقی انتقادی در افکار و آرای جان مک‌کواری” به تازگی و به قلم دکتر مهدی عباس‌زاده مدیر گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.

الهیات وجودی، جریانی در الهیات مسیحی قرن بیستم است که می‌کوشد در تبیین ایمان مسیحی و دفاع از آن، از فلسفه وجودی (اگزیستانسیالیسم) بهره گیرد. یکی از متفکران مطرح در عرصه الهیات وجودی، جان مک‌کواری است که در الهیات خویش از تفکر مارتین هایدگر فیلسوف نام‌آشنای آلمان تأثیر پذیرفته است. در تنظیم این اثر به ویژه از کتاب مهم مک‌کواری با عنوان مبانی الهیات مسیحی استفاده و به مباحثی همچون مبانی الهیات، مساله وحی، خودی و ایمان و مفهوم خدا پرداخته شده است. مجموع دیدگاه های مک‌کواری در الهیات فلسفی، از جهات بسیاری روزآمد، قابل توجه و با اهمیت است، لیکن به ویژه از جهت مبانی فکری، از منظر فلسفی و عقلی قابل نقد می‌باشد.

از این رو خبرنگار خبرگزاری مهر در گفت و گویی با دکتر مهدی عباس‌زاده، نویسنده کتاب الهیات اگزیستانس به بررسی این اثر و مسایل دیگری از این قبیل پرداخته و در ادامه متن این گفت و گو از منظرتان خواهد گذشت.

 

 در ابتدا بفرمایید جان مک‌کواری کیست و چه اندیشه‌هایی دارد و چه کار مهمی در حوزه الهیات مسیحی انجام داده است؟

 

ضمن تشکر از شما، عرض می‌کنم مک کواری، کشیش و متأله مسیحی وجودگرای قرن بیستم است. متأله در مورد مسیحیت را باید با متکلم در مورد اسلام تطبیق داد، یعنی کسی که در صدد تبیین و دفاع از اعتقادات دینی است. اولا مک‌کواری یک متأله است، یعنی به اعتقادات دینی می‌پردازد و می‌کوشد تبیین جدید و روزآمدی از آنها ارایه دهد و از آنها دفاع کند. ثانیا مک‌کواری مسیحی است و لذا به اعتقادات مسیحی می‌پردازد. او گذشته از دفاع از مطلق دین همچنین با مسیحیت سروکار دارد. ثالثا مک‌کواری، وجودگراست. منظور از وجودگرایی بحث اصالت وجود از قبیل آنچه مثلا در حکمت متعالیه ملاصدرا مشاهده می‌شود، نیست، بلکه منظور اگزیستانسیالیسم غربی است.

 

اگزیستانسیالیسم با اصالت وجود خاص انسانی سروکار دارد نه اصالت وجود به طور مطلق

می‌دانیم که اگزیستانسیالیسم با اصالت وجود خاص انسانی سروکار دارد نه اصالت وجود به طور مطلق. بنابراین مک‌کواری در صدد بهره‌گیری از ظرفیت اگزیستانسیالیسم در تبیین و دفاع از اعتقادات مسیحی است. اگزیستانسیالیسم با اثبات استدلالی یا برهانی موضوعات فلسفی از طریق عقل، کاری ندارد، لذا مک‌کواری هم در صدد اثبات عقلی اعتقادات مسیحی نیست، بلکه در صدد تبیین یعنی توصیف پدیدارشناختی موضوعات باور و ایمان دینی است. می‌دانیم که در پدیدارشناسی امثال هوسرل توصیف مستقیم خود پدیدارها مطرح است، نه اثبات عقلی آنها. از همین جا تفاوت الهیات مک‌کواری با کلام اسلامی روشن می‌شود. کلام اسلامی خصوصا بعد از خواجه نصیر می‌کوشد از ظرفیت استدلال عقلی تماما استفاده کند و به اثبات اصول عقاید دینی بپردازد، اما مک‌کواری عمدتا در صدد توصیف و تبیین اعتقادات مسیحی است.

 

مک‌کواری معمولا به عنوان یکی از مهمترین متألهان مسیحی وجودگرای نیمه دوم قرن بیستم شناخته می شود

مک‌کواری معمولا به عنوان یکی از مهمترین متألهان مسیحی وجودگرای نیمه دوم قرن بیستم شناخته می شود. او نخستین مترجم کتاب بسیار مهم هایدگر بنام «هستی و زمان» به زبان انگلیسی است و لذا به خوبی با افکار او آشنایی دارد. مک‌کواری کتاب تأثیرگذاری تألیف کرده بنام «مبانی الهیات مسیحی» که در نوع خودش کم نظیر است و لذا عملا به یک کتاب مرجع تبدیل شده است.

تعدادی از آثار او در داخل کشور به زبان فارسی ترجمه شده، لیکن این آثار عمدتا دربردارنده الهیات خود مک‌کواری نیست، بلکه بیشتر به توصیف و تحلیل جریانات دینی و الهیاتی غرب معاصر می پردازد، اما در کتابی که ذکر کردم، الهیات خود مک‌کواری مطرح شده است. او در الهیات خویش به تفکر متقدم هایدگر بسیار توجه کرده و من در کتاب الهیات اگزیستانس کوشیده‌ام این زاویه را توضیح دهم و تحلیل کنم. او از این رهگذر با افکار الحادی، اومانیسم افراطی و رویکردهای پوزیتیویستی و به طور کلی جریانات معارض با دین به مخالفت پرداخته است.

 

این اثر در حوزه الهیات محسوب می‌شود، بفرمایید که الهیات شامل چه مباحث و موضوعاتی می‌شود؟

الهیات به گونه‌ای سنتی به بحث از خدا و صفات و افعال او می‌پردازد، البته منظور از الهیات مسیحی (همان طور که عرض کردم) معادل علم کلام در عالم اسلام است و نه الهیات بالمعنی الاخص که بخشی از فلسفه اولی است. الهیات بالمعنی الاخص نیز به خدا و صفات و افعال او می‌پردازد، اما نه از زاویه دینی بلکه از زاویه ای آزاد.

اصولا تفاوت اصلی فیلسوف و متکلم یا متأله در این است که فیلسوف آزاد بحث می‌کند، اما متکلم یا متأله نهایتا در صدد تبیین و دفاع از اعتقادات دینی است، البته امروزه مسائل الهیات یا کلام قدری وسیع‌تر از مواردی که اشاره کردم شده است یعنی الهیات جدید یا کلام جدید گذشته از این موضوعات به مسایل روز نیز در حوزه دین و انسان می‌پردازد و این نکته مهمی است، موضوعاتی مانند نیاز بشر به دین، منشأ دین، ضرورت و قلمرو دین، جامعیت و کمال دین، دین و معانی زندگی، مسئله علم و دین و … .

 

چه نسبت و ارتباطی بین الهیات و فلسفه وجود دارد؟

مساله نسبت الهیات و فلسفه از دیرباز در جهان غرب و عالم اسلام مطرح بوده است. این دو (الهیات و فلسفه) گاه بسیار از هم دور شده‌اند و هر گونه ارتباطی را قطع کرده‌اند، اما گاه بسیار به هم نزدیک و مرتبط با هم شده‌اند. مثلا در تاریخ جهان غرب در قرون وسطی می‌توان هر دوی این رویکردها را به خوبی تشخیص داد. در عالم اسلام نیز همان طور که عرض کردم، به ویژه بعد از خواجه نصیر ارتباط کلام و فلسفه جدی می‌شود و لذا متکلم شیعی می‌کوشد از ظرفیت فلسفه و مباحث عقلی آن به خوبی استفاده کند. مک‌کواری از جمله متألهانی است که می‌کوشد در الهیات خویش از ظرفیت فلسفه بهره‌گیری کند، لذا خصوصا به اگزیستانسیالیسم هایدگر و تا حدی به پدیدارشناسی هوسرل توجه دارد.

 

مک‌کواری معتقد است اساسا نباید و بلکه نمی‌توان الهیات و فلسفه را از هم جدا کرد، هم الهیات به فلسفه نیاز دارد و هم فلسفه به الهیات

او معتقد است اساسا نباید و بلکه نمی‌توان الهیات و فلسفه را از هم جدا کرد. هم الهیات به فلسفه نیاز دارد و هم فلسفه به الهیات. مثلا از دید مک‌کواری، فلسفه از این جهت نیازمند الهیات است که الهیات می‌تواند فلسفه غربی را مجددا به هویت قبلی خویش آگاه سازد. فلسفه در غرب در دوره‌هایی از تاریخ مثلا در قرون وسطی یک علم الهی بود اما در غرب معاصر به سوی پوزیتیویسم تمایل یافت و لذا عملا در دام علوم طبیعی گرفتار شد. همچنین وجه نیاز الهیات به فلسفه غربی از دید مک‌کواری این است که هم الهیات و هم فلسفه به انسان توجه کرده اند. الهیات صرفا بحث از خدا نیست بلکه بحث از خدا در رابطه با انسان و دیگر مخلوقات است، لذا متأله می‌تواند از فلسفه‌هایی که به انسان می‌پردازند مانند اگزیستانسیالیسم به خوبی استفاده کند.

 

چرا در کتاب در بخش اقسام الهیات، نامی از الهیات سلبی نبردید؟

به نکته مهمی توجه کرده‌اید. ببینید الهیات سلبی اساسا قسمتی از الهیات نیست، بلکه یک رویکرد یا مکتب الهیاتی است یعنی برخی از متألهان وظیفه الهیات را نه بیان نکات ایجابی (یا چنین هست‌ها) درباره خدا، بلکه توجه به جنبه‌های سلبی یا چنین نیست‌های خدا می‌دانند. این متألهان بر این باورند که نمی‌توان راجع به خدا به نحو ایجابی سخن گفت، بلکه باید صفات یا محمولاتی را از او سلب کرد، مثلا برخی از آنها می‌گویند نباید گفت: خدا موجود است، زیرا این باعث می‌شود خدا شبیه دیگر موجودات یعنی مخلوقات شود، در حالی که وجود خدا بسیار برتر از وجود مخلوقات است. این اجمالا معنای الهیات سلبی است. ملاحظه می‌فرمائید که این یک رویکرد در الهیات است یا یک مکتب است که عده‌ای از متألهان آن را برگزیده اند اما قسمتی از الهیات نیست.

از دید مک‌کواری، الهیات مسیحی دارای اقسامی است عبارتنداز: الهیات فلسفی، الهیات نمادین و الهیات کاربردی. همچنین الهیات مسیحی دارای شاخه‌های فرعی، شیوه‌ها یا سبک‌هایی است که عبارتند از: الهیات کتاب مقدسی، الهیات تاریخی، الهیات عملی (مشتمل بر الهیات کشیشی، الهیات زاهدانه، و فن موعظه)، علم نیایش همگانی، الهیات اخلاقی و… .

 

اهمیت و ضرورت کار تطبیقی در الهیات تا چه حد هست؟ با توجه به اینکه این دانش در آثار اندیشمندان مسلمان به شدت کار شده است و تقریبا در این زمینه نسبت به سایر دانشها غنی هستیم؟

می‌دانید که اصطلاح تطبیق معادل واژه Comparison لحاظ شده و اگرچه بسیار مرسوم شده است اما معادل کاملا دقیقی نیست،  بلکه می‌توان این واژه را معادل «مقایسه» در نظر گرفت. گاه دیدگاه‌ها را نمی‌توان بر هم تطبیق کرد اما می‌توان با هم مقایسه کرد.

به هر حال مطالعات تطبیقی امروزه در بسیاری از شاخه‌های علوم به ویژه علوم انسانی و فلسفه جدی شده است و اهمیت آن بر اهل دانش پوشیده نیست. در حوزه الهیات نیز این بحث بسیار جدی است، چون ادبیات انباشته هم در الهیات مسیحی و هم در کلام اسلامی فراوان وجود دارد. مقایسه دیدگاه های متألهان مسیحی و متکلمان مسلمان می‌تواند ما را به نکات بسیار مهم و جالبی برساند و شباهت‌های دیدگاه‌ها و تفاوت‌های آنها را به خوبی روشن کند. به همین انگیزه اینجانب در کتابم مثلا بحث «وحی» که از مسایل بسیار مهم الهیات است را بین مک‌کواری و استاد مطهری مقایسه کرده‌ام و یک فصل مجزا را به آن اختصاص داده‌ام، البته می‌دانیم که بحث وحی در مسیحیت و اسلام، تفاوت‌های جدی با هم دارد که مجال طرح آنها در این بحث کوتاه نیست و تا حدودی هم در کشور بحث شده است.

 

با توجه به مبانی اومانیسم و سکولاریسم و ….، الهی دان‌های غربی چگونه در این عرصه می‌اندیشند، یعنی ممکن است کسی در این زمینه بیاندیشد اما باز دین را در زندگی شخصی و فردی و حتی اجتماعی بروز ندهد؟

اگرچه جریان کلی تفکر غرب معاصر به سمت این مبانی (اومانیسم، سکولاریسم، پوزیتیویزم، ساینتیسم و …) پیش رفته است، اما اولا چنین نیست که متألهان غربی همگی با این مبانی بیاندیشند، بلک عده‌ای از آنها مبنای دینی دارند، مانند خود مک‌کواری. اتفاقا این قبیل از متألهان می‌کوشند در تقابل با این جریانات غیردینی همچنان از دین و آموزه‌های مسیحی همچنان دفاع کنند. البته برخی از الهیات‌های جدید غربی در واکنش به الهیات سنتی مخصوصا در قرن بیستم شکل گرفته اند که بعضا کمابیش مبانی غیردینی دارند! اما مثلا در کلام شیعی به گونه ای سنتی چنین اتفاقی نیفتاده است.

 

متکلمان شیعی همگی مبنای دینی دارند.

ثانیا: اینکه آیا می‌توان هم کار الهیاتی کرد و هم دین را از صحنه اجتماع خارج دانست، بستگی به قرائت یا برداشت انسان از یک دین خاص دارد، یعنی اگر قرائت یا برداشتی از یک دین خاص مثل مسیحیت وجود داشته باشد که ظرفیت خروج آن دین از صحنه اجتماع را مطرح کند، ممکن است الهیاتی هم مبتنی بر آن ایجاد شود، اما به نظر من حداقل در خصوص دین اسلام نمی‌توان چنین قرائت یا برداشتی داشت، اگرچه عده‌ای اندک کوشیده‌اند چنین قرائتی یا برداشتی از اسلام نیز ارائه دهند!

این برداشت، درست نیست. اسلام، یک دین اجتماعی است و در نظامات اجتماعی، مانند سیاست، اقتصاد، حقوق و … وارد می‌شود. به عبارت دقیق تر، اسلام هم به جنبه‌های شخصی و فردی انسان توجه دارد و هم به جنبه‌های اجتماعی حیات بشری.

 

هدف از نگارش و تألیف کتاب چه بوده و آینده این طور مطالعات (تطبیقی) را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

هدف از نگارش کتاب الهیات اگزیستانس، اولا معرفی و توصیف جریان الهیات وجودگرای غرب عموما و الهیات مک‌کواری خصوصا می‌باشد. می‌دانیم که این جریان، متفکران دیگری دارد که از مهمترین آنها می‌توان از بولتمان، بارث، تیلیش، رانر، برونر و …. یاد کرد. مک‌کواری نیز یکی از این متفکران است.

ثانیا در این کتاب در صدد بررسی و نقد چنین الهیاتی بودم. این بدان معناست که هم نکات مثبت و هم نقاط ضعف این جریان باید روشن شود. بنده در این کتاب بیشتر کوشیده‌ام مبانی این جریان را نقد کنم، یعنی مبانی فکری آن را از منظر عقلی بررسی کنیم.

ثالثا در برخی از مباحث این کتاب در نظر داشته‌ام دیدگاه‌های مک‌کواری را با نظرات متفکران مسلمان مقایسه کنم. مثلا همانور که عرض کردم، بحث مک‌کواری را با آرای استاد مطهری مقایسه کرده‌ام یا بحث نسبت خدا و وجود در مک‌کواری با آرای ابن سینا و ملاصدرا تا حدی مقایسه کرده‌ام.

اما در مورد آینده مطالعاتی از این دست، به نظر می‌رسد ما شاهد افزایش کیفی و کمی مطالعات در خصوص الهیات مسیحی باشیم، حتی مطالعات تطبیقی حوزه تفکر اسلام و مسیحیت نیز همچنان مورد نیاز و ظاهرا رو به فزونی است.