ظرفیت‌‌های جهانی شدن گفتمان انقلاب اسلامی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت ‌الاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی دارای سطح چهار تحصیلات حوزوی و دکترای فقه است. کتاب ‌های فقه سیاسی امام خمینی(ره) و نظارت بر قدرت در فقه سیاسی، اندیشه سیاسی ملااحمد نراقی و اندیشه سیاسی صاحب جواهر از آثار ایزدهی است. وی صاحب مقالاتی چون: امام‌خمینی، آزادی و حق تعیین سرنوشت و مردم سالاری دینی، نظامی برتر از نظام مردم سالاری دینی و مشروعیت حکومت از دیدگاه امام علی(ع) است. دکتر ایزدهی هم اکنون مدیریت گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را بر عهده دارد و در فقه و اصول و کلام و علوم سیاسی به تحقیق می ‌پردازد. کتاب «نظارت بر قدرت در فقه سیاسی» او، برگزیده جشنواره فارابی و کتاب سال حوزه بوده است. جهانی بودن پدیده ‌ای چون انقلاب اسلامی ایران را چگونه می‌ توان معنا کرد و چگونه باید آن ‌را فهمید؟ باید توجه داشت که هر رفتاری در جهان در مکان و زمان خاصی صورت می‌ گیرد و کسانی که آن حرکت را انجام می‌ دهند در زمان و مکان خاصی محدود شده ‌اند. اما آنچه مهم است این است که این رفتار خاص بتواند ظرفیت ‌های جهانی داشته باشد. به عنوان مثال زبا‌ن ‌های بسیاری در جهان وجود دارند که دارای ظرفیت ‌های مختلفی هستند. برخی از این ظرفیت ‌ها به کشوری خاص محدود می ‌شوند اما برخی زبان ‌ها ظرفیت‌ های بیشتری دارند که در چندین کشور یا بخش ‌هایی از کشورهای مختلف استفاده می ‌شوند. برخی زبان ‌ها نیز کاربرد عمده و بین ‌المللی دارند. به عبارت‌دیگر ظرفیت‌ های جهانی یک زبان موجب می ‌شود که گویش منطقه ‌ای به گویش جهانی تبدیل شود. اگر این مثال درست باشد انقلابی که در سال ۵۷ در ایران رخ داد و رفتار خاصی از سوی مردم این کشور در اقشار مختلف به رهبری حضرت امام(ره) صورت گرفت، منطقی را به پیرامون خود عرضه کرد که بعدها فراگیر شد و ظرفیت ‌های جهانشمولی پیدا کرد. باید گفت این انقلاب که در زمان و مکانی خاص توسط افراد خاصی انجام شد دارای مبانی جهانی و جهانشمول است. الگوی امام (ره) بر مبانی اسلامی برگرفته از آیات و روایات استوار بود که از قضا پیامبر‌‌(ص) نیز در منطقه و زمان خاصی انقلاب جهانی خودشان را عرضه کرده بودند اما ظرفیت‌ های فراگیر آن موجب شد که پس از مدتی منطق پیامبر(ص) منطق جهانی شده و مورد پذیرش نیمی از جهان آن زمان واقع شود. بنابراین، منطق و ظرفیت در زمان و مکان خاص جلوه می ‌کند اما قابلیت فراگیری دارد. امام(ره) براساس همین آموزه ‌ها انقلاب را با همراهی مردم به پیش برده و به پیروزی رساند. محوریت آموزه های انقلاب قرآن کریم است که مخاطبش فقط مومنان نبوده و مخاطب آن «مردم» هستند. خداوند به واسطه قرآن در پی هدایت همگان است و به قشر خاص و منطقه خاص و قومی خاص اختصاص ندارد. در منطق شیعه، منطق مهدویت وجود دارد که جهانشمول است و داعیه هدایت حداکثری جهان را در سر دارد و به آرمان رسانیدن تمدن عالی اسلامی را مطرح می‌ کند. در اسلام بحث جهاد برای هدایت وجود دارد که در انقلاب نیز با تکیه بر این اصل، صدور انقلاب طرح شده است. این صدور، صدور منطق غالب این انقلاب است.ورود معنویت در سیاست، چگونه می ‌توانست رقیب را نیز وادار کند که در این بازی، نقش خود را ایفا کند؟ اگر اوایل انقلاب بحث معنویت بحث جدی انقلاب بود که معنا را در عرصه سیاست داخل کرد، پس از مدتی این بحث برای دشمن ما نیز بحث محوری می ‌شود و «بوش» جنگ‌ های صلیبی را طرح کرده و خود را داعیه دار مسیحیت در مقابل اسلام بر می ‌شمرد، حال اینکه پیش از انقلاب در جهان تنها دو بلوک کمونیست و سرمایه ‌داری وجود داشت. در این زمان که مکاتب عمده جهانی سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی بود این منطق توسط امام(ره) طرح می ‌شود که همان «مردمسالاری دینی» است که هم مردمسالاری مبتنی بر خواست مردم بوده و هم مبتنی بر دین است. در ذیل همین بحث، بحث سیاست و معنویت و اخلاق در عرصه سیاست مطرح شد. این در جهان آن روز بحثی بدیع بود و وجود نداشت و به عنوان یک رقیب جدی وارد عرصه نظام ‌های سیاسی شد. نه شرقی و نه غربی و ستیزه با استکبار شعارهای محدود و ملی گرایانه نیست بلکه شعار، شعار جهانی است. در آن زمان هر نظامی ذیل نظام شرقی یا غربی قرار می ‌گرفت و غیر متعهدها نقش چندانی در سیاست جهانی نداشتند. تأسیس نظام سیاسی که شرقی و غربی نباشد کاری جدید بود که تأثیرات علمی و عملی بر دولت ‌ها و ملت ‌ها گذاشت. به عنوان نمونه در فلسطین و لبنان و حتی مصر وقتی انقلاب‌ ها حیثیت ناسیونالیستی و چپ گرایانه داشت، پس از مدتی کاملاً تغییر می‌‌ کند و هویت اسلامی می ‌یابد. امروز پس از سی سال عملاً بسیاری از کشورهای منطقه که بحثی از دموکراسی در آنها وجود نداشت متأثر از نظام مردمسالاری دینی، نظام ‌های خود را به چالش می کشانند و استبداد و سلطنت را برنمی ‌تابند. نکته بسیار مهم این است که نظام اسلامی به مستضعفین جهان هویت داد و وقتی مسلمانان در حالت انفعال قرار داشتند امام(ره) با منطق اسلام سیاسی که قادر است در صحنه اجتماع و سیاست نقش ایفا کند به مسلمانان جهان هویت بخشید. اگر غرب زمانی با معنویت گرایی مواجهه جدی داشت امروزه مجبورند به بحث معنویت اقبال نشان دهند اما چاره‌ای ندارند جز اینکه معنویت منفعل خود را مدنظر قرار دهند و در قالب معنویت دروغین عرضه کنند. حتی شکل و شیوه انقلاب که همان راهپیمایی گسترده و مستمر بود به صورت جدی در کشورهای دیگر دنبال شد و نتیجه داد. از نکات جدی که می ‌تواند به بعد جهانی اشاره کند این است که همه کشورهایی که در حوزه شرق و غرب قرار دارند سعی می ‌کنند این انقلاب را از بین ببرند که مشخص می ‌کند این خط سومی است که می ‌تواند رقیب جدی باشد.مؤلفه ‌ها و عناصری که ظرفیت جهانی شدن را در انقلاب اسلامی ایجاد می ‌کنند، کدام مؤلفه‌ ها هستند؟ آیا می‌ توان آنها را یک به یک نشان داد؟ باید به چند مؤلفه به عنوان ظرفیت ‌های جدی نظام سیاسی اسلامی اشاره کرد. نکته اول بحث احیای اسلام به عنوان مکتبی جامع و جهانی است. در انقلاب اسلامی، اسلام به عنوان یک نظام پویا و فعال در عرصه جهانی مطرح شد و طرفداران بسیار جدی در میان مسلمانان یافت و توانست هویتی جدی برای اسلام بویژه در کنفرانس کشورهای اسلامی ایجاد کند. نظام دوقطبی به چالش کشیده شده و قطب‌ های جدیدی در عالم به وجود آمده‌ اند که بر اثر این تأثیر بوده است. قبل از انقلاب اسلامی ایران عمده دعواها یا بعد نظامی و یا بعد اقتصادی داشت و بین کشورها صورت می ‌گرفت پس از انقلاب این معادله هم تغییر کرد و بسیاری از دعواها بعد هنجاری پیدا کرد. از طرف دیگر بسیاری از منازعات به ملت‌ ها سرایت کرد و از بطن ملت ‌ها جوشید و فقط به سیاستمداران و دولت ‌ها محدود نشد. پس از انقلاب اسلامی خیزش فراگیری از سوی مستضعفین علیه مستکبرین فارغ از مسلمان بودن شکل گرفت که در آفریقا و امریکای جنوبی حضور داشتند. مؤلفه دیگر تغییر معیارهای قدرت در نظام بین ‌الملل بود که اگر قبلاً شاخص ‌های مادی داشت و افراد خاص در آن دخالت داشتند، شاخص ‌ها و معیارها تغییر پیدا کرد و مردم و معنویت به آن راه یافتند و تأثیرگذار شدند و دین به عنوان قدرت نرم به صورت جدی مطرح شد. پس از انقلاب، اسلام سیاسی به عنوان گفتمانی جدید در عرصه سیاست جهانی مطرح شد که تا پیش ازآن سابقه نداشت و به صورت نظام‌ مند وجود نداشت. مباحثی چون عدالت، اخلاق و معنویت سابقه ‌ای در سیاست نداشتند و ورود نهادینه شان بسیار جدی بود. نفی نظام سلطه و غرب محور از مواهب و پیامدهای انقلاب است که مؤلفه ‌ای دیگر است. در نهایت جهان اسلام به عنوان قدرتی مطرح در نظم جهانی موجود به شمار آمد. بسیاری از این مؤلفه ‌ها به مبانی انقلاب و بسیاری به غایات متکی است و بسیاری نیز در نظام سیاسی تجربه شده است. این ظرفیتی است که برای هر کس که بخواهد از نظم شرقی و غربی خارج شود به وجود آمده تا نظامی بر اساس رأی مردم، عدالت و آزادی مبتنی بر هنجار مذهبی و ملی داشته باشد. اگر این الگوها کاملاً به صورت علمی طرح شود مورد قبول بسیاری از ملت ‌ها می‌ تواند قرار گیرد که محتاج زمان و تلاش علمی و عملی است. همچنان که نهضت پیامبر(ص) توانست پس از مدتی خود را عرضه کند، منطق انقلاب نیز قدرت عرضه خود را به جامعه جهانی دارد.